عشق 1
نقشه های شهر عشقت تارو بی مقیاس بود
راه های منتهی بر کلبه قلبت به شب
وه چه دست انداز و بی پایان و بی دمسازبود
گفته بودم نیست گرمیلی تورا برعاشقی
رحم کن برقلب ما و زیر پامان تا ابد
مثل ریگ و سنگ این ره شوسه نی سازش رها
ما که گفتیم این سطور از شاعری نازک قلم
خود به سر گشتیم و دنبالش به راه افتاده ایم
قصد ما بود از ازل دلداری و طومار دوست
بی خبر از سختی راهش بدیم و قصد او
ای خدا دستی بگیرم تا بگیرد دست دوست
یا که دستی گیر اورا تا بگیرد دست من
نیست پنهان چیز کی در این دعا
جز که خواهم دست من
باشد میان دست دوست
ترسم او سازد رهایم بین راه
سازمش گم
یا نیابم او و هم
پیدا نسازم مقصدش
باشد اورا دفتری چون آب آن چشمه زلال
گفته هایش در حلاوت مثل آن شهدی که از کندوبریخت
تلخی اش از کثرت قندی که داشت
سوز آن از زهر سرما یا زنیش کین زنبور عسل
حاصل عمر عزیزش
عکسی از آن لحظه های تلخ و شیرینی که داشت
مثل مروارید و یاقوت و طلا اندر بها