سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        اَبَر قهرمان

        شعری از

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        از دفتر بارگذاری مجدد نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۲۵ شماره ثبت ۱۰۷۰۸۷
          بازدید : ۱۵۳۶   |    نظرات : ۸۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اميرحسين علاميان(اعتراض)

        "با یک فنجان فلسفه 
        یک پاکت فکر و خیال 
        و این قرص آبی
        می‌شود به ابعاد زمان رفت!"
        .
        .
        هرشب
        کسی از اتاقِ «ماتریکس» پایین می‌آید
        تمامِ ساعت‌های لعنتی را 
        در باغچه‌ی حیاط چال می‌کند و
        می‌رود زیر پوستِ خاکستری شهر می‌خوابد! 
        .
        .
        من می‌مانم و 
        «ماهی سیاه کوچولو» 
        که در چمدانِ اتمیِ ناخدای پیر 
        آب خنک می‌خورَد!
        چگونه کشتیـهای طوفان زده 
        از سقفِ اتاقم چکه نکنند... هان؟
        من می‌مانم و 
        جهالتِ سایه‌های بی‌خورشید 
        که غلیظ تر از مداد رنگی‌ها 
        صورتِ چروکیده‌ای را بنفش می‌کنند!
        چگونه به راز گل سرخ چسبیده نشوم... هان؟
         
        میخواهم سیب ممنوعه را گاز نزنم اما...
         
        پس ای اَبَر قهرمانِ من 
        بیا ورق بزن مرا
        تا از این صفحه‌‌ی لعنتی بیرون بزنم 
        بیا این چرخُ فلکِ پوسیده و
        پنهان در کلاهِ شعبده را بچرخان 
        تا بادبادک‌های بر باد رفته 
        به دستانِ خسته‌ی کودکان بازگردند 
        اصلا بیا سمفونی سوم بتهوون را بنواز 
        تا نظمِ نوین به‌هم بخورد 
        بگذار جهان 
        از پرسپکتیوِ کلمه‌ی آغازین خارج شود
        .
        .
        "با یک فنجان عشق 
        یک پاکت آزادی 
        و این قرص قرمز
        می‌شود به حقیقت آمد...!"
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        ژکا گرجاسی

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        بهرام معینی (داریان)

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        مجیدنیکی سبکبار

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        محمدکریمی (پویا)

        ،

        محمد علي واشقاني ( باران )

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        پیمان رحیمی مقدم

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        امیررضا خانلاری (وکیل الشعرا)

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        نیاز ناطق

        ،

        فیروزه بنیسی ( نیلوفر آبی )

        ،

        رضا سعادت نژاد

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        علی احمدی( م امین)

        ،

        ریحانه حجازی(ریحان)

        ،

        آرمین پرهیزکار

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        روح اله سلیمی ناحیه

        ،

        مجید فکری

        ،

        علی ناب

        ،

        نیلوفر مدیر (نور)

        ،

        سيد هادی حسینی(هادی)

        ،

        علی احقاق جهرمی

        ،

        مجید خوش خلق سیما

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        تکتم حسین زاده

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        یزدان ماماهانی

        ،

        سارا خوش روش

        ،

        الناز حاجیان (مهربانی)

        ،

        شاهین زراعتی رضایی

        ،

        مجید سعیدی(منتظر)

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        دانا دادگر

        ،

        شبنم زارع

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۰۹
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و پر معنی است
        دستمریزاد خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۵۷
        سلام جناب استاد استکی
        ممنونم از حضورتان
        مثل همیشه مهربان خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۶:۴۳
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        شعرزیبایی بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۱۵
        سپاس از حضورتان
        ممنونم باعث افتخارست حضورتان🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۰۶

        سلام عزیز برادر دانش پژوهم
        استاد سپیدهای ژرف اندیش

        اِشراف قلم تان به ادبیات داستانی و رمان ، نیز سینمای جهان و تلفیق این دو هنرِ زیبا و تطبیق شان با طبیعت و اجتماع و حالات پیرامون ، برای خلق آثارتان ، ارزشمند است و گویای دل آگاهی تان خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۴۳
        سلام خواهر اگاه و سبز اندیش
        استاد که شمایید خندانک
        ممنونم باعث افتخارست حضور گرمتان
        بینهایت سپاس از لطفتان🙏
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۲:۲۰
        با سلام خدمت همه دوستانم

        و امیر حسین عزیز

        ابتدا عرض کنم بند ابتدایی شعر وانتهایی آن دقیقن تیتراژ یک فیلم و این شعر نیازی بهش ندارد

        شعر با یه خبر شروع میشه اینکه میدونی کسی از اتاق فرمان.... ومی خوابد
        سکانس پایانی ماتریکس در انتهای کوچه نمایش داده میشه که قاعدتن باید بن بست باشه تا دیده بشه
        و البته شاعر تنها مخاطب این نمایش
        دلیلش هم ساعت‌هایی که در باغچه چال شده
        وباز خود روشنگر این ایستایی وتاریکی.و البته دور باطل این حرکت و /انتخاب شخصیت اول فیلم ماتریکس بین دو انتخاب سخت /
        بند اول تمام می‌شود
        یا مقدمه ای برای بند دیگر است؟
        بند دوم با من می مانم... و ماهی سیاه کوچولوی خودمان که روز گاری جوان‌هایی مثل من و شاعر خود را در آن داستان می دیدند که اکنون در چمدانی هستند! آن هم در نوع اتمی!و در دست نا خدایی پیر
        آب خنک می خورند خندانک
        شعر گویاست و واقعا نیاز به گفتن نیست
        در ادامه این بند،... آخر چگونه به کشتی های شکسته زیر این سقف نگریدو زیر این خفقان که هوایی نیست
        چگونه میان گریه هایش نفس بگیرد!
        ....
        من می مانم...
        سایه که با خورشید حیات پیدا می کنه
        می بینید خورشیدی نیست
        پس چطور مداد های رنگی بنفش می کنند
        شما هم یاد جیغ بنفش می‌افتید؟
        و.. درافسون گل سرخ شناور باشیم!
        و در همان روزها کم و بیش شعر موج نو و حرف و نگاه نو...

        قبل از بند پایانی
        می خواهم سیب.... اما... .
        باز نیچه و ابر انسان میاد ذهنم اما..
        تصویر زیبای ورق بزن مرا از صفحه پوسیده... بادبادک برگرده دست خسته کودکان
        نه یه کار دیگه کن سمفونی سوم بتهوون بنواز ونظم جهانی را کن فیکون کن
        سطر آخر خیلی زیباست جهان را از این صفحه که فقط در ظاهر حقیقی و... است بکش بیرون به یه حقیقت ناب تر ببر
        (در یکی از شعر های قبلیش هم به عیان صحبت از سوررئال می کنه)

        اما تیتراژ اول و آخر کار مثل تاریک روشن سالن سینما که درست خوانده نمیشه دیدم بر خلاف خود شعر که دنیای پیرامونش را با شعریت تمام و بدور از هیاهوی شعاری گفت
        و در آخر مثل یه تماشاگر مودب دوباره این تیتراژ میبینم فقط شعار
        چیزی که الان همه جامعه را درگیرش کرده چیزی که خود این شعر به روشنی فریاد می کنه این درد، البته در فضای طبیعی این نوع شعر...
        آنچه گفته آمد فقط از نگاه من بود وبس.

        امیر حسین بی نهایت برای اشتراک این کار زیبا ازت تشکر می کنم ببخشید نشد آنچه که لایق این شعر خوب بود بنویسم
        داداش من رو فلسفه حساسم تازه.... هم با شعر شما همسایه است.
        امیدوارم همیشه باشی و بتابی
        خندانک
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۰۸
        امیر حسین عزیز
        برا اینکه زیاد وقت مخاطبان شعرت گرفته نشه به اختصار گفتم از بند دوم شعرت
        یادی از جیغ بنفش وشاعرش کردم...
        که بعد ها تاثیر کارش را در شعر شاعران بعد از خود همه می دانیم
        و شعر سهراب (کار ما نیست شناسایی کار گل سرخ..)
        و آن بی تفاوتی نسبت به محیط اش
        و در نهایت مقصودم اشاره به نقاط قوت شعر بود
        وبقول خودت جهان ها و جهان بینی های رنگارنگ
        و هبوطی که خود عروج، حداقل یکی از صداهایی که در شعر شنیدم.
        خندانک
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۲۰

        داداش گلم
        من به حرفم اصرار دارم تازه اش مگه رونالدینیو بد پاس میداد
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۳۷
        قول میدم این پیام آخرم باشد در این شعرت تا قسمت چی باشد برای شعرهای بعدی ات
        قهوه وفلسفه و سیگار و روانگردان
        عشق و آرامش و آزادی همه اینها بعدی آرامش و
        در جایی جز آزار نیستند .
        خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۴۰
        رونالدینیو را نمیدانم اما من پاس گل خوب میدم خندانک
        البته این گل آن گلی که در شهر ما زیاد میفروشند نیست!!! خندانک
        مهدي حسنلو
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۵:۵۸
        عجله میگن کار شیطان همین دیگه بعدش ناچار میشی
        توضیحات بیشتر بدی تا جفای حداقل به شعر بشه ، ارجاعات بیرونی شعر جای کندوکاو زیادی می طلبه..
        کد وار بگم وتموم کنم ماتریکس و برگزیده ومنجی و البته پیشگو و...ابر انسان
        (سایه های بی نیاز از خورشید و ذهن‌های خالی از نور
        و مدادهای که بجای نوشتن و... بنفش را جیغ می زنند روی صورت پیریم ( با توضیح امیر حسین...) واضح تر شد
        این چرخ وفلک پوسیده و پنهان زیر کلاه شعبده باز را برگردان، شعبده باز را اینروزا کسی باور نداره!
        من که اصلن. تا
        روزهای شاد بر باد رفته، از آسمان به دست کودکان خسته بر گرده. فلسفه خاصی بیان می کنه حداقل برا من شیرین
        و سمفونی سوم و گذر از دوره کلاسیک به رمانتیسم
        ( البته داستان ناپلئون هم هست)
        و نکته آخر ورق بزن این صفحه لعنتی را/ بگذار جهان از پرسپکتیو کلمه آغازین خارج بشه.
        خندانک
        ...
        هفت دروازه آسمان
        از آن هفت پیکر ناظم
        من اگر کفنی داشتم
        نگاه لیلا می کردم و می مردم.
        ... خندانک



        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۴:۳۶
        سلام مهدی جان عزیزم خوشحالم که بعداز مدتها همصحبت شدیم و چه چیز ارزشمندتر ازینکه با تیک سبز نقد شعر را زینت دادی. درمورد کلیات شعر که حرفی ندارم چون هرکس از زاویه دید خود برداشتی دارد، انصافا دریافت خوبی داشتی و تحلیلت خوب بود. راجب تضمین ابتدای شعر: این تیتراژ و یا توضیح واضحات نیست بلکه تعلیق یا طرح سوال و تعجب است، به ابرقهرمان میگوید بگذریم و بگذار روایتی برایت کنم میدانی هرشب... و به بند آخر گره میخورد.
        نقش خود را در آخر اجرا میکند و درکل برای
        زاویه ای دیگرو دوباره تاباندن. (دردودل و فلش بک با ابرقهرمان) کمی از شیطنتهای پست مدرنیسم استفاده کردم.
        یاد رنالدینیو افتادم که به راست نگاه میکرد و به چپ پاس میداد😅
        درواقع خوانش اینگونه است که به مخاطب میگوید اشتباه نکن: قهوه و فلسفه و سیگار و قرص روانگردان و بعدزمان نیست بلکه:
        عشق و آرامش و آزادیست که نقش اساسی را دارند.
        ممنونم مهدی جان، خوشحالم کردی رفیق با دانش، اهل مطالعه و فیلم، چقدر درست آن کوچه ی بن بست را دیدی سپاس خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۱ ۲۰:۴۶
        چاکریم میدونم کارت درسته ...و رونالدینو که لعنتی شاعری بود در زمین فوتبال.
        ایضاً گوهر عشقی... انصافا روی صورتش جیغ بنفشی بدی کشیدند!😏 و راز گلسرخ هم که خیلی شیک مطلب را دریافتی ممنونم و قطعا
        نقد و نظرت باعث دلگرمی و انگیزه ام خواهدشد دلمان دراین زمانه ی بی های و هوی لال پرست به امثالی چون تو خوش است. اخه میدونی من با (پژمان بدری اف) خندانک در جای دیگر راجع به همین حرف زدیم آن هم کم وبیش نظر تو را داشت، و در آخر قانع شد و قبول کرد. به هرحال بگذریم تمام قد نظراتت را میپذریم، ممنونم که پای شعرم آمدی.
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۲:۲۰
        با سلام خدمت همه دوستانم

        و امیر حسین عزیز

        ابتدا عرض کنم بند ابتدایی شعر وانتهایی آن دقیقن تیتراژ یک فیلم و این شعر نیازی بهش ندارد

        شعر با یه خبر شروع میشه اینکه میدونی کسی از اتاق فرمان.... ومی خوابد
        سکانس پایانی ماتریکس در انتهای کوچه نمایش داده میشه که قاعدتن باید بن بست باشه تا دیده بشه
        و البته شاعر تنها مخاطب این نمایش
        دلیلش هم ساعت‌هایی که در باغچه چال شده
        وباز خود روشنگر این ایستایی وتاریکی.و البته دور باطل این حرکت و /انتخاب شخصیت اول فیلم ماتریکس بین دو انتخاب سخت /
        بند اول تمام می‌شود
        یا مقدمه ای برای بند دیگر است؟
        بند دوم با من می مانم... و ماهی سیاه کوچولوی خودمان که روز گاری جوان‌هایی مثل من و شاعر خود را در آن داستان می دیدند که اکنون در چمدانی هستند! آن هم در نوع اتمی!و در دست نا خدایی پیر
        آب خنک می خورند خندانک
        شعر گویاست و واقعا نیاز به گفتن نیست
        در ادامه این بند،... آخر چگونه به کشتی های شکسته زیر این سقف نگریدو زیر این خفقان که هوایی نیست
        چگونه میان گریه هایش نفس بگیرد!
        ....
        من می مانم...
        سایه که با خورشید حیات پیدا می کنه
        می بینید خورشیدی نیست
        پس چطور مداد های رنگی بنفش می کنند
        شما هم یاد جیغ بنفش می‌افتید؟
        و.. درافسون گل سرخ شناور باشیم!
        و در همان روزها کم و بیش شعر موج نو و حرف و نگاه نو...

        قبل از بند پایانی
        می خواهم سیب.... اما... .
        باز نیچه و ابر انسان میاد ذهنم اما..
        تصویر زیبای ورق بزن مرا از صفحه پوسیده... بادبادک برگرده دست خسته کودکان
        نه یه کار دیگه کن سمفونی سوم بتهوون بنواز ونظم جهانی را کن فیکون کن
        سطر آخر خیلی زیباست جهان را از این صفحه که فقط در ظاهر حقیقی و... است بکش بیرون به یه حقیقت ناب تر ببر
        (در یکی از شعر های قبلیش هم به عیان صحبت از سوررئال می کنه)

        اما تیتراژ اول و آخر کار مثل تاریک روشن سالن سینما که درست خوانده نمیشه دیدم بر خلاف خود شعر که دنیای پیرامونش را با شعریت تمام و بدور از هیاهوی شعاری گفت
        و در آخر مثل یه تماشاگر مودب دوباره این تیتراژ میبینم فقط شعار
        چیزی که الان همه جامعه را درگیرش کرده چیزی که خود این شعر به روشنی فریاد می کنه این درد، البته در فضای طبیعی این نوع شعر...
        آنچه گفته آمد فقط از نگاه من بود وبس.

        امیر حسین بی نهایت برای اشتراک این کار زیبا ازت تشکر می کنم ببخشید نشد آنچه که لایق این شعر خوب بود بنویسم
        داداش من رو فلسفه حساسم تازه.... هم با شعر شما همسایه است.
        امیدوارم همیشه باشی و بتابی
        خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۳۳
        🙏🙏🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۲۰
        درود عرض ادب محضر اساتیدو دوستان عزیزشاعر
        و امیرحسین علامیان ارجمند، وبا اجازه پنجره ای
        سبز را می گشایم در حد بضاعت اندک خود🙏❤🍃🌹

        اطلاعات، آگاهی
        بین این دو تفاوت از زمین تا اسمان است،
        اطلاعات آنچه می خوانیم از کتاب ها، مجلات، درگفت وشنودها
        اخبار، رسانه... است، فقط شنیده ایم یا درمواردی آن را حفظ شده ایم. آگاهی ادراکات باطنیست، آنچه زندگی کرده ایم با حواس و نفس خود درک کرده ایم و به شکل تجربه در امده است، پس اطلاعات دلیل بر آگاه بودن نیست .

        *************

        ماتریکس، نام دیگری بود که چایکوفسکی ها بر
        زندان ذهن گذاشتند، در حقیقت نام دیگر ماتریکس همان ذهن است و تصاویر و شخصیتها و سایه هایی که در هزارتوی افکار ادمیست.

        ******

        بعد، مکان نیست، از جایی به جایی دیگر رفتن نیست، حالتی از آگاهیست که بر درون و برون و زندگی ادمی و کیفیت و روش زندگی آدمی تاثیر می گذارد، حال این بعد می توان در غالب نفسانیات خورو خواب و خشم و شهوت جلوه گر شود و شغب و جهل و ظلمت باشد، می تواند ادمی را به جایی رساند که جز خدا نبند.


        **********
        تعریف کوتاهی ازابعاد

        بُعد سوم
        بُعد سوم تماما در باره مادیات است، در باره جمع آوری اموال و ترسِ از دست دادن است. ما می ترسیم کنترل از دستمان خارج شود . می ترسیم در امنیت نباشیم . می ترسیم به اندازه کافی خوب نباشیم . به مردم اعتماد نمی کنیم چون ممکن است آنچه داریم را، از ما بگیرند. در این سطح، ما خود را با دارایی ها و نوع گذران زندگی مان تعریف می کنیم.

        ما باور داریم که از خدا و از همه چیز جداییم . باور داریم مرگ، دردناک است، تاریکی و نابودی است . باور داریم تنها یک بار زندگی می کنیم. باور داریم دنیا جای قحطی و کمبود است. فکر می کنیم برای داشتن رفاه باید سخت بجنگیم زیرا به اندازه کافی برای همه وجود ندارد. اینکه زندگی یک رقابت است و در آن برنده و بازنده هست.

        فکر می کنیم اشکالی ندارد اگر دروغ بگوییم چون همه در این بازی دروغ می گویند. متقاعد شده ایم باید حق با ما باشد. باورمان بر این است که زن و مرد باید نقش های خاصی را ایفا کنند . مردها باید قوی و جنگجو باشند ، زنها باید ضعیف و مراقبت کننده باشند. در طی دهه های گذشته با افزایش انرژی زنانه این موضوع تغییر کرده اما حقیقتِ مردانگی و زنانگی هنوز به طور کامل درک نشده است.

        در مورد رابطه ها و جنسیت، فکر می کنیم بدون شخص دیگری نمی توانیم کامل باشیم و نیاز داریم شخص دیگری ما را خوشحال و کامل کند. در موقعیت های محدودی احساس خوشحالی می کنیم؛ در لحظه هایی نادر؛ در زیبایی نفس گیر بودن در طبیعت یا یک ارگاسم جنسی . اینها لحظه هایی اند که ما را به « اکنون » می آورند. تنها جایی که در آن از نفس(ego ) خبری نیست. هیچوقت نمی پرسیم آیا نرمال است که تمام مدت در گذشته و یا آینده باشیم . ایگو ما را سرگرم باید و نباید های گذشته و سناریو نویسی برای آینده می کند . و ما متوجه نمی شویم که تنها مکان واقعی برای بودن، « اکنون » است.

        انسانها در بعد سوم علاقه زیادی به روابط دارندزیرا این تنها موقعیت برای آنهاست تا با درهم آمیختن انرژی زنانه و مردانه ، رسیدن به تعادل کامل را تجربه کنند. علت اصلی این اشتیاق، همین موضوع است. دردنیای بعد سوم ما درک نمی کنیم احساس نیاز به یک شریک از چه چیزی ناشی می شود. درک نمی کنیم ما خودمان می توانیم این تمامیت را ایجاد کنیم. ما نه تنها می توانیم بلکه می باید برای دستیابی به ابعاد بالاتر در آن مهارت پیدا کنیم . ما نمی توانیم تصور کنیم رابطه جنسی می باید از حالت نیاز به شراکت تبدیل شود. در بعد سوم ما هرگز نیاموخته ایم خودمان را دوست بداریم. آموخته ایم آن راخودخواهی بدانیم. اما برعکس،خود را دوست نداشتن ، فکری خودخواهانه است و مانع احساس کامل بودن می شود و باعث می شود احساس کنیم از درون خالی هستیم.

        از نظر انرژی، بعد سوم مکانی است با ارتعاش پایین که توهم جدایی و دوگانگی و اراده آزاد را گسترش می دهد. خویشتن برتربه بدن فیزیکی، وارد نمی شود ، زیرا نمی تواند فشردگی و فرکانس پایین را تحمل کند. هرچند می تواند با بدن روحی ارتباط برقرار کند، اما وقتی چاکراها بسته باشند، به سختی می تواند ارتباط بگیرد. این امر باعث می شود احساس کنیم از خدا ، جدا هستیم
        ادامه دارد : خندانک فرصت بود باز می گردم
        وسپاس از شعرزیبات که مانند همیشه سبزاست
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۴۵
        سلام خواهر اگاه و با دانش ممنونم از نقد ارزشمندت
        بسیار کامل و زیبا و این در تخصص شخص خودت است
        به شخصه استفادم بردم
        سبز باشی و برقرار لبریز از نور🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۲۸
        درودی مجدد امیرحسین مهربان برادرگرانقدرم واقعا تخصصی ندارم نظر لطفت هست و هرچه هست درکیست که لطف الهیست برقرارباشی و لبریز از زندگی همیشه
        و

        ادامه:
        بعد چهارم، بعدرویاست، سطح ستاره ای نیز گفته می شود، هنوز توهم دوگانگی موجوداست و همچنین نفسانیات، معمولا هنگام خواب به این بعد وارد می شویم، مکان رویاهاست جایی که موش در آن شیر می شود... البته عده ای طبق مراسمی و آیین ها وارد آن می شوند همچنین استفاده از موانیروزا و روان گردان، اینجا رویابینان قادرهستند به افراد تاثیر بگذارنددراین بعد فقط از طریق قوانین جهانی انرژی، می توان ازانرژی خود محافظت کرد زیرا مقررات انسان ها درآن جای ندارد، افراد با فرکانس بالا هرگز سطح ستاره ای را تجربه نمی کنند فرکانس این افراد ازبدو تولدبالاتراز بعد چهارم هست، اما ممکن هست دچارخستگی یا احساس ناامیدی شوند که به علت اصطکاک بین دو فرکانس و دو بعد است، انها پدیده ی معراج را آرام حس می کنند...

        بعد پنجم

        میان ابعاد بالاتر، پایینترین بعد نور خالص است پیش ازرسیدن به قلمروهای محدودیت و دوگانگی... بدن فیزیکی دراین سطح دردی را حس نمی کند، اینجا سطح بی قیدو شرط و فراوانیست خودبرتر با بدن فیزیکی در ارتباط است و وارد آن می شود همه چیز آسان و سبک احساس می شود البته قبل از اینکه بتواند دربدن جای گیرد باید شفای تمام بدنها ذهنی و عاطفی و فیزیکی صورت گرفته باشددربعد پنجمکارها براساس عشق است این سطح یگانگیست دررارتباط با اطرافمان و البته مبدا مقدس انرژی هستیم، خلق و مانیفست آسانمی شود، ترسی نیست، سالخوردگی نیست، وزندگی کردن ازطریق قلب است می توانیم ارتباط برقرارکنیم و آن را حسکنیم دراین بعد امیال جنسی تغییر می یابدزیرا به توازنانرژی مردانه و زنانه رسیده ایمو دارای هردوانرژی هستیم دیگر رابطه ها بر اساس نیاز نیست علاوه بر اینکه اینجا انرژی سومی نیز به نام انرژی الهیست که تبدیل به یک تثلیت مقدس می شودو روح می داند که همه چیز دارای هدف و آگاهیست، نیازی به اثبات حقانیت نیست زیرا دیگر نفسی نیست وووو

        سپاسگزارم از حوصله و همراهی همگیتان
        و به امید درک و حضور در دنیایی سراسر ازعشق
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۶:۰۹
        درود مجدد
        اختیار دارید از نقدت مشخص است که مطالعه دارید و اگاه هستید، و این نکات حتما تاثیرگذار است هم برای شعر و هم زندگی، بسیار عالی توضیح دادی خندانک 🙏
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۳۸
        درود و عرض، ادب، مجدد، اوقاتتان به نیکی و شادی،
        دوستان توضیحاتی درمورد چاکرا خواستند... البته بنده نیز
        نمی دانم فقط اشتراکآگاهیست

        هفت چاکرا، هفتآسمان، هفت شهر عشق...
        صاحبنظران این شعر مولانا را به چاکراها مرتبط می دانند

        ان جا کسی است پنهان دامان من گرفته
        خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
        این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان
        باغی به من نموده ایوان من گرفته
        این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل
        اما فروغ رویش ارکان من گرفته
        این جا کسی است پنهان مانند قند در نی
        شیرین شکرفروشی دکان من گرفته
        جادو و چشم بندی چشم کسش نبیند
        سوداگری است موزون میزان من گرفته
        چون گلشکر من و او در همدگر سرشته
        من خوی او گرفته او آن من گرفته
        در چشم من نیاید خوبان جمله عالم
        بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته
        من خسته گرد عالم درمان ز کس ندیدم
        تا درد عشق دیدم درمان من گرفته
        تو نیز دل کبابی درمان ز درد یابی
        گر گرد درد گردی فرمان من گرفته
        در بحر ناامیدی از خود طمع بریدی
        زین بحر سر برآری مرجان من گرفته
        بشکن طلسم صورت بگشای چشم سیرت
        تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته
        ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده
        پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
        من دامنش کشیده کای نوح روح دیده
        از گریه عالمی بین طوفان من گرفته
        تو تاج ما وآنگه سرهای ما شکسته
        تو یار غار وآنگه یاران من گرفته
        گوید ز گریه بگذر زان سوی گریه بنگر
        عشاق روح گشته ریحان من گرفته
        یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته
        مستان و می‌پرستان میدان من گرفته

        از دید باستانی نیزدر اساطیر زروانی آمده است که پس از آنکه دو جبهه ی نور و تاریکی یعنی اهریمن و اورمزد (اهورامزدا) وارد نبرد شدند، هر یک در ابتدا ۶ زیردست برای خود آفریدند که در واقع تجلیات خودشان بود. اورمزد شش امشاسپند آفرید و اهریمن شش کماله دیو. اورمزد و شش فروزه اش که به هفت امشاسپند معروفند، هر کدام وظیفه ای در این دنیا را بر عهده گرفتند. همچنین اهریمن و شش دیو نیز هر کدام به عملی مشغول شدند. به باور ایرانیان باستان، این هفت امشاسپند، جدای از وظیفه ای که در کیهان دارند، هر کدام وظیفه ای نیز در قبال انسان دارند. در واقع از هر امشاسپند یا دیوی که در عالم هست، نمونه ای نیز در نهاد هر انسان قرار دارد.
        اگر بخواهیم وظایف هر امشاسپند را با خصوصیات هر چاکرا مقایسه کنیم، متوجه شباهت های فراوانی در این دو سیستم می شویم....

        در اسلام نیز وضو گرفتن، ابتدا دوچاکرا فرعی کف دست، سپس چاکرا فرعی آرنج در مسح سر چاکرا اصلی تاج،...
        وهر چاکرا با عضوی ازبدنو غدددر ارتباط است.
        به طورکل چاکرا مراکز انرژی دربدن هستند که ازطریق نادی ها به کالبد و هاله های ما درارتباط هستند و هربیماری درحقیقت از هاله ی ما و عدم گردش و جریان صحیح انرژی دراین مراکز می باشد که به صورت بیماری در جسم ظاهر می شود
        و ارتباط مستقیم با سلامت روح و نفس و روان دارد

        چاکرای دوم ( خاجی ) با تنبلی .
        چاکرای سوم ( چاکرای خورشیدی )با حرص و پرخوری و مال حرام .
        چاکرای چهارم ( چاکرای قلب ) با حسادت و نفرت .
        چاکرای پنجم ( چاکرای گلو ) با خشم و دروغ و فحاشی .
        چاکرای ششم ( چاکرای چشم سوم ) با تکبر و چاکرای هفتم ( چاکرای سر ) با کفر و شرک دچار مشکل میشود.

        و در برخی ازبیمارستانها امروزه از هاله و میدان انرژی انسان تصویربرداری می شود....
        با سپاس از امیر حسین علامیان 🙏🍃🌹

        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۱۷:۱۷
        به به خیلی هم عالی عجب مطالب خوبی
        بسیار آموزنده👏🙏 خندانک
        ژکا گرجاسی
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۰۷:۴۲
        درود جناب علامیان عزیز
        سروده زیبا و قابل تحسینی است
        مبارک قلمتان باشد
        بمانید به مهر و بسرایید از شادی ها و عشق
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۵۸
        سلام برادر خیلی جوانم
        خوش آمدی ممنونم
        بینهایت سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۵۸
        درود بر شما
        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۵۹
        سپاس خواهوم
        بینهایت ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۰۷
        درود های فراوان جناب علامیان ادیب فاضل واستاد گرانقدر
        بسیار شیوا وپر محتوا
        قلمتان ماندگار
        در پناه حق
        🌷🌷🌷
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۰۰
        سپاس استاد گرانقدر
        جناب معینی عزیز
        ممنونم از حضور ارزشمندتان🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۰۱
        سلام اثری سنگینست و دوستان موج نو گو اگر تشریف بیاورند و حق مطلب را ادا کنند
        دو سه مطلب

        یک) چرخ و فلک یا چرخ فلک (با ضمه روی خ)

        دو راجع به ممنوعه مطلبی ذیل اثر جناب عزیزیان آوردم با اندکی تغییر ذکر میشود
        هر ه ای در ادب عرب ه تانیث نیست شاید گاه برای مبالغه باشد چون علامه و نیز گویا از جناب سعید نفیسی خواندم که ه در همشیره نیز ه تانیث نیست در دانشگاه یکی از دوستان که ارائه داشت برابر لغت sibling که هر دوی خواهر و برادر را در برمیگیرد و در فارسی ظاهرا معادلی برایش نداریم لغت همشیره نهاده بود که با اشکال یکی از دانشجویان روبرو شده بود که همشیره مونث است و آن عزیز لغت همشیر را معادل قرار داد ولی در کتاب مکتب استاد صفحه 107 جناب نفیسی این ه را بیشتر برای تکرار عمل میدانند بنابرین اگر معنای قدمایی همشیره را در نظر بگیریم ایراد آن دانشجو وارد نیست گرچه امروز لغتی مونث شده است
        باری حضرتعالی سیب ممنوعه آوردید ه در ممنوعه ه تانیث است اگر آری سیب مونث است؟ و حتی اگر مونث باشد در فارسی مذکر، مونث نداریم

        سه)مطلبی را نیز ذیل اثر ای ساقی جناب فرید آزادبخت آوردم

        ظاهرا سیب بودن میوه ممنوعه متعلق به فرهنگ ما نیست متنی را از نت می آورم نظر شریف را بیان فرمایید
        میوه ممنوعه آورده شده در سفر پیدایش در دین یهودیت معمولاً سیب درنظرگرفته‌شده و در هنر غربی هم عمدتاً چنین تصویر گردیده‌است. هرچند کتاب مقدس به طور مشخص به نوع آن اشاره نمی‌کند. متون عبری اصیل تنها به میوه و درخت اشاره می‌کنند. ترجمه‌های لاتین اولیه از واژهٔ mali استفاده می‌کنند که می‌تواند هم معنای بد و هم معنای سیب را بدهد. هنرمندان آلمانی و فرانسوی از قرن دوازدهم به بعد معمولاً میوه را به صورت سیب ترسیم کرده‌اند.جان میلتون در کتاب خود صراحتاً میوه را سیب برشمرده‌است. دانشمندان یهودی گفته‌اند که میوه می‌تواند به انگور٫ انجیر، گندم یا نوعی لیمو نیز اشاره کند.
        در منابع اسلامی هیچ گاه نام سیب نیامده است، و گاه بوته گندم دانسته شده است.
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۰۲
        سلام برادر جان آزاد
        بله خوب سنگین است قبول دارم
        ممنونم توضیحاتی دادی و پای شعرم آمدی
        سپاس از حضورت خندانک 🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۶:۰۱
        درسته سیب ممنوعه یا میوه ممنوعه یا هرچی همگی معنی و مفهوم مشترکی دارد و در هر مکتبی آورده شده تقریبا
        تمام ادیان به نحوی، همان معنی هبوط است اما خود سیب ممنوعه در فلسفه هم قابل بحثه، که مفهوم در اینجا گذر از خط قرمز است ممنونم از حضورتان🙏

        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۳۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        منوچهربابایی
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۴۵
        سلام رفیق شاعرم
        مثل همیشه زیبا، چند لایه و با امضای خودت
        خوشحالم که دوباره می بینمت
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۴۷
        سلام به منوچهر جان بابایی
        رفیق عزیز
        ممنونم پای شعرم آمدی
        سبز باشی برادرجان خندانک
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۸:۲۷
        سلام مجدد
        " اگر باید فیلسوفی کرد باید فیلسوفی کرد ، و اگر نباید فیلسوفی کرد باز هم باید فیلسوفی کرد ".
        عشق نیز در مقابل فلسفه نیست
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۲۰
        ابن نظر شماست و اساسا شعر ربطی به تقابل عشق و فلسفه ندارد
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
        سلام و احترام
        زیبا بود
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۵۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۰۱
        ممنونم از حضورتان دوست گرامی ام خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۲۹
        بداهه ای ناقابل تقدیم شعرزیبای شماشاعر گرامی
        شعر شما
        با دل همراه و همراز است
        از خواندنش دل
        بی صبر و بی تاب است
        مانند مستی شراب است
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۵۴
        سپاس از حضورتان بزرگوار ارجمند
        مثل همیشه بداهه تان زیباست ممنونم🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۰:۲۷
        درودتان شاعر
        بسیار زیبا بود ، به کارگیری هنرمندانه ی واژگان به روز ، در اشعاری با چنین ژانر و سبکی ، برایم شورانگیز و خواندنیست ...
        از نظرات صائب جناب آزادبخت هم بهره بردم که هماره مداقه کرده و سپس قلم به اندیشه می آرایند ...

        برفراز و شادزی
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۱:۴۰
        سپاس از حضورتان خانم طالب زاده ممنونم
        باعث افتخار است از شاعری توانا و مدرن تحسین شدن
        🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدکریمی (پویا)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        سلام امیر حسین جان
        شعرت بسیار پرمحتوا وسنگین و باوقار است قامت شعرت محکم و استوار است عزیز
        ...انسانیت این گمشده.... خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۰۲
        سلام برادر عزیزم
        خوش آمدی محمد جان
        ممنونم از توجهت برایم افتخارست حضورت خندانک 🙏
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۳۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۴۹
        سلام
        دوست بزرگوارم
        زیباست وقابل تامل خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۴۶
        سلام استاد عزیز و مهربان
        ممنونم از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸
        درود برجناب علامیان گرامی🌹
        سپید زیبایی خواندم. قابل تامل و پر ازحرف...
        پاینده باشید‌.
        🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۴۷
        سلام بانو فرشیدفر گرامی
        ممنونم از حضورتان
        سپاس🙏🙏🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ ۲۱:۰۸
        سلام ودرود فراوان جناب علامیان عزیز و
        بزر گوار

        بسیار عالی وپرمعنی سرودی
        دل نشین وزیبا وبسیار جالب
        موفق باشید انشاالله خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۲۹
        سلام جناب فتحی ارجمند خوش آمدید
        ممنونم از حضورتان
        به مهر بمانید و سبز خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۷:۴۵
        سلام و درود جناب اعتراض

        در شعر سروش، مددکار نمی شوی؟ برادر! خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۴۹
        سلام جناب رضاپور ارجمند و پرتلاش
        چه کنم برادر یعنی سروش بگم؟
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۵۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۷:۴۵
        سلام و درود و خدا قوت،
        به خواست خدا در حال گردآوری مجموعه ای از اشعار سروش سرایان گرامی هستیم و قصد داریم کتابی از نمونه های شعر سروش (به رایگان) منتشر کنیم.
        تا کنون تقریبا سی یا چهل شاعر، همکاری کرده اند و حتی از تاجیکستان و افغانستان هم سرایندگانی به جمع
        سروش سرایان پیوسته اند.
        اگر شما هم سرایش یا سرایش هایی در شعر سروش دارید، لطفاً با پیام شخصی یا در آخرین فِرِسته ی این جانب بفرستید!
        سروش هایی تقدیم تان:


        سروش 1.
        منّتی نیست مهربان جانان!

        می کشم روی دوش، بار گران

        عمری به خاطرتان

        کاش می شد که می نشاندم کاش

        روی آن گیسوان عشق افشان

        بعدِ سرمستیِ هَماغوشی

        بارِ

        سنگینِ

        جان.

        سروش 2.

        سروشی در مکتب ادبی نورگرایی

        در ترافیک غصه های بلند

        من سروش وصال می خوانم

        در مسیر کمال می رانم

        می دانم

        سمت نارنج باغ، زمزم(،) اوست.

        مکتب ادبی نورگرایی
        (بطور خیلی خلاصه):

        ترسیم طبیعت و سنت با قلم موی معنویت بر بوم پسامدرن

        سروش 3.

        عشق آمد‌‌‌‌‌؛ ترانه جاری شد
        غزل عاشقانه جاری شد
        و سروشی یگانه، جاری شد
        دل من در سکوت چشمی ماند.

        شعر سروش:
        آمیخته ای از شعر سنتی و شعر نو
        و تا حدود زیادی، جامع قالب های
        دوبیتی، رباعی، مسمط، مستزاد، نیمایی، سه گانی، پریسکه و سپید.

        سروش، گونه ای برای بهترین سرایش های کوتاه با تنوع فراوان و زیرگونه های بسیار است که تلاش می کند نگاهی نو و زبانی تازه را به سرایش درآورد.
        در سروش معمولا همه یا بیش تر لَخت های غيرپایانی همقافیه اند اما لَخت پایانی بصورتی متفاوت می آید.

        لطفا در گسترش این گونه ی تازه و توانمند، مددکار باشید!
        فراوان سپاس خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۵۱
        به امید خدا چشم برایتان میفرستم
        آخر میدانی که ما ایرانی ها عاشق چیزای رایگانیم خندانک
        شوخی کردم، ولی باشد به امید خدا
        ممنونم از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۷:۲۷
        خندانک
        علی احمدی( امین)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۹:۴۷
        درود بر شما دوست عزیز و شاعر خلاق خندانک
        این یکی هم طبق معمول یک اثر ناب، سنگین و پر از ارجاعات زیبا به ابعاد مختلف هنر است.
        آمیختن فلسفه‌ی شخصی‌تان با آثار گوناگون هنری و بهره بردن از آنها برای رنگین کردن شعرتان، دگر تبدیل به شگردتان شده؛ و این واقعا لذت‌بخش است.
        یجورایی عادت کرده‌ایم از قلم رنگارنگ‌تان کیفور شویم خندانک
        پاینده باشید به امید خدا خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۵۴
        م امین جان خوش فکر سلام افرین بر تو
        ممنونم از حضورت
        بینهایت سپاس و سبز باشی🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        مجید فکری
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۰۵:۰۷
        درود بر شما قلمتان مانا خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۵۵
        سپاس از حضور شما
        خیلی ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        علی احقاق جهرمی
        شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۲۳:۵۵
        درودها جناب علامیان
        آفریده ی زیبایی ست
        پیروز باشید
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        يکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ۱۴:۱۳
        سلام دوست شاعر
        ممنونم علی جان خندانک
        ارسال پاسخ
        تکتم حسین زاده
        يکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ۱۶:۰۲
        سلام🌹زیبا سرودید خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۲۵
        سلام ممنونم از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        سارا خوش روش
        چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ ۰۸:۴۳
        "با یک فنجان عشق
        یک پاکت آرامش
        و مقداری آزادی می شود
        به انسانیت آمد..." خندانک خندانک
        احسنت،بسیار زیبا و پرمفهوم بود،درود بر شما خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ ۱۵:۴۳
        سپاس از شما ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        الناز حاجیان (مهربانی)
        شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۰ ۱۴:۰۸
        درودهاموج نوچه خوب روح رانوازش میدهد
        مرحبا
        مثلِ این بودراوی باشیدوبنشینید برایِ مخاطبین از همه چیزبگوید
        این شعرراخوب دوست داشتم وبسیاربه دل نشست
        واژه هایتان گویی بسیارازعمقِ وجودتان لبریزندوقابلِ ستایش هستند
        مرحبابررقصِ قلمتان خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰ ۱۵:۱۶
        ممنونم از حضورتان
        لطف دارید خندانک
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۰
        درود و سپاس
        ارجاعات بسیار جالب.
        در مورد اتاق فرمان و حضور شبانه حرف زدید. پیشنهادی دارم برای دیدن فیلم علمی ـ تخیلی و فلسفی «شهر تاریکی». به گمانم خوشتان بیاید.
        شادکام باشید.
        خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۴۲
        سپاس جناب زراعتی عزیز بسیار خرسندم از حضورتان
        به به چه خوب حتما میبینم، خودم بشدت علاقه به این ژانر دارم، علمی تخیلی بسیار میبینم و میخوانم، حتی مقاله ای هم درباره ی دنیای ماتریکس در دست دارم که بزودی آماده میکنم خندانک خندانک .
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۳
        نام اصلی فیلم: Dark City
        محصول 1998
        به کارگردانی: الکس پرویاس
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۵:۴۹
        سپاس از حضورتان ممنونم🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۵۲
        با تقدیم احترام
        جناب علامیان بزرگوار
        بسیار زیبا و لذت بخش بود خندانک
        قلمتان نویسا 🌷🌷
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ ۱۳:۵۹
        سپاس خواهرم ممنونم
        خوشحالم که خوشتان آمده خندانک
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۲۵

        "با یک فنجان فلسفه
        یک پاکت فکر و خیال
        یا مقداری روانگردان می شود
        به بُعدِ پنجم رفت...!"


        سلام
        از احساس این شعر خوشم اومد
        شما شاعری هستید که واژه ها را با حیا میکنید،
        بر خلاف من
        و دست مریزاد دارد
        چندین بار قبل از ورود بازخوانی کردم
        باز برای خواندن برمیرگردم خندانک


        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۳۱
        سلام به شما شاعر گرامی
        خانم ناطق ارجمند
        ممنونم از حضورتان
        لطف دارید بینهایت سپاس🙏 خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2