روزی روزگاری
مرگ
روی شانه های زندگی
مستِ مست
گ گ گ
ر ر ر
ی ی ی
ه ه ه
نه، این تاریخِ بی سر و ته را برمیگردانم
تا کودکانِ بی تاب
با سبیلِ خدا الاکلنگ بازی کنند
تا جوانانِ عصر یخبندان
آتش شوند و از روی شیطان بپرند
تا...
من که میدانم
فرشتگانِ عاشق
در باغچه ی حیاتشان رز سیاه می کارند
من که میدانم
نام تمام محکومانِ زمین اعتراض است!
جهان را ورق میزنم
از انگشتانم گل سرخ می روید و
بغضِ هزاران بمب اتم
در پنج اقیانوس می ترکد
جهان را مچاله میکنم
استخوانِ خورشید می شکند و
گوشِ خانه های کور کر می شود
می خواهم جهان را پاره کنم
چند کوتوله ی سیاسی اما
از سر و کولم بالا می روند
تا آزادی را بالا بیاورند
بالا
بالا
نجاست، به دامنِ آسمان هم چسبید!
نجاست
نجاست
نجاست
نجاست
سرم سماع می رقصد
چشمانم نفس نفس می زند
دهانم مشت مشت شلیک کلمه می کند
قلبم به دورترین نقطه ی ذهنم خیره است...
از من فقط
گوژپشتی بجای مانده
که می خواهد آخرین ناقوسِ مرگ را
در گلویم بنوازد
نه نه نه،صبرکن
الیگارش های لجن خوار
در شکمِ آکواریومِ بی ماهی ام می لولند
پس،این ورق مچاله ی پاره
این دیوانه
باید
م
ن
ف
ج
ر
"بارگذاری مجدد"
روزی روزگاری
زندگی
روی شانه های مرگ
مستِ مست
خ خ خ
ن ن ن
د د د
ه ه ه
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد