جمعه ۲ آذر
دغدغه شعری از یدالله عوضپور آصف
از دفتر عارفانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۰۰:۰۵ شماره ثبت ۱۰۷۰۳۵
بازدید : ۴۸۵ | نظرات : ۴۳
|
دفاتر شعر یدالله عوضپور آصف
آخرین اشعار ناب یدالله عوضپور آصف
|
دغدغه افتاده به آب و گلم
کز گذر عمر چرا غافلم
دمبدم از دود تغافل ز چشم
بحرروانی ست به جوی دلم
موج خروشان حوادث مدام
می گذرد از سپر ساحلم
شب همه شب آه وفغانم بلند
حل نکند نوحه گری مشکلم
شعله ور از آتش نسیانم و
شمع نی فروخت از آن محفلم
باغ بهارم شده سهم خزان
بی ثمری هاست همه حاصلم
پای خرد مانده به مرداب جهل
عقل در اندیشه که من عاقلم
روز و مه و سال چو ابر بهار
طی شده اینگونه و مستاصلم
پند زمانه نگرفتم به کار
آصفم و وقت عمل سائلم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب و احترام محضر استاد اخباری عزیز سپاس که هستید و می آموزیم سایه ی تان مستدام🌹 🙏🙏 | |
|
درود بر شما جناب اخباری گرامی | |
|
دوست ارزشمندم جناب اخباری عزیز سلام ورحمت خدابرشما باد درود برشما سپاس که هستید و می سرایید محضرمبارک حضرتعالی عرض می کنم نکته سنجی حضرتعالی قابل ستایش است اما دوست خوبم واژۀ جوی. در این سروده کنایه از کم ظرفیتی می باشد که سیل یا رود اشک به سمت آن جاری ست وتاب و توان اندک دل به جوی تشبیه شده است . در مورد نیفروخت > حق باشماست وسهوقلم بی دخیل نیست. حضورسبزتان گرما می بخشد | |
|
استادچشمه گرانقدر درودها برشما سپاسگزار حضور حضرتعالی هستم ازسلامتی شما بسیار خوشحالم | |
|
دوست خوبم جناب عزیزیان گرامی درود و سپاس فراوان محضر مبارکتان | |
|
کوهواره گرانقدر سرکارخانم حسین زاده درودبرشما وجود ذیجودتان قرین تندرستی باد | |
|
بانوی بزرگ واژه ها استاد عجم گرانقدر درودها برشما خوشحالم که سلامتی برقرار است پایا باشید و پویا | |
|
دوست همتبار حکیم گرانقدر درودها برشما و سپاس برای حضور | |
|
جناب آزاد عزیز درودتان باد خوشحالم از ملاقات باشما ممنون که حضور دارید | |
|
دوست خوبم جناب پرهیزکار عزیز درود وسپاس برای حضور سبزتان | |
|
استاد رها دوست گرانمایه درودخدابرشما خوشحالم از زیارتتان مانا باشید | |
|
داریان عزیز جناب معینی درودبرشما وسپاس که تشریف دارید | |
|
راجی گرانقدر ایمان عزیز اسماعیلی بزرگوار درودها نثار قدمتان مشعوف زیارت حضرتعالی هستم وجودتان ماندگار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار هم زیباست ودر استادی تان شکی نیست شعری است روان در وزن و قافیه بی عیب چون اجازه نقد دارم در کمال ادب و احترام واختصار نظرم را عرض میکنم :
استاد عزیز! همه اشک را خون دل میگویند که از مجرای دیده جاری شده است و حال آنکه شما میفرمایید ( اشکم بحر روانی است به جوی دلم)
کاش بجای ( به جوی دل) زجوی دل میفرمودید ضمنا جویبار به دریا میریزد ونه دریا به جویبار دیگر اینکه د رمصراع
"شمع نی فروخت از آن محفلم" ( نیفرخت) اگر متصل به هم نوشته شود اشکال خوانش از بین میرود یا بفرمایید (نی افروخت) تا خوانندگان با حذف همزه که از اختیارات شاعری است بخوانند
نظر مبارکتان چیست
با هزاران آرزوی خوب برا ی شما