سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مجازات قلبمـــــــــــــــــــــــــ

        شعری از

        سارا مشیری

        از دفتر روزها نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۲ ۱۱:۲۸ شماره ثبت ۱۰۵۴۴
          بازدید : ۶۲۲   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سارا مشیری

        دوش در جایگه قاضی نشستم به خیالی پر قساوت
        گفتمش ای دل آنقدر زاری و بی تابی مکن
        بیش از این جرم خودت را اینچنین سنگین مکن
        گفت ای قاضی تو را بر من بگو جرمم که چیست ؟
        گفتمش ای بی حیا نقش بر دلداگیست حاشا مکن !
        گفت ای قاضی از کجا دانی که بر من نقشه هاست ؟
        گفتمش از سر و رویت که پیداست بیش از این کتمان مکن !
        زار زد ای قاضی نا عدل و جوراینچنین حکم میکنی حال مرا؟
        گفتمش من قاضی عدلم و داد ..با ما بازی مکن!
        گفت ای دلیل عدل و داد ..تو مگر محرم بوده ایی بر سر درون
        گفتمش سر درونت اوهامی بیش نیست ...اغراق مکن !
        گفت من حالم خراب است عاشق و دلخسته ام
        گفتمش آن دل که با تو نیست بیجهت خودت را خسته مکن!
        گفت من نیستم که تو را پاسخ دهم ..عشق است و بس
        گفتمش عشق را بگو تا من ببینم ..خود را وا مکن .........
        گفت عشق نیست چیزی جز مگردر سوختن ...
        گفتمش ای ساده لوح بی نیازعشق شو ..خود را بیچاره مکن 
        گفت حال که عاشق گشته ام نیازرا نخواهم فهمید ..
        گفتمش دیوانه ایی ..در سر تو را نیستت عقل ..
        گفت من قلبم آن حس درون ..مرا با منطق قیاس مکن ..
        گفتمش او تو را خوار و ذلیلت میکند 
        گفت قصه ی مرگ خویش را من خوانده ام ...پشیمانم مکن !
        دیدم از حاضر جوابی اش ندارم  صحبتی ..
        گفتمش گویند تو راا تا مجازاتت کنند  ..
         
         
         

        گفت ای قاضی بگو مجازات مرا تا بشنویم ..
        گفتمش ....
        ...........
         
         
        نمی تونم بقیه اشو بنویسم ...نمی دونم مجازاتش چی میشه
        شایدکه ....
        هر که می تونه بنویــــــــــــــــ ه ه ه........
         





         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6