هبوط اشک
به درد می تپد دلم همیشه دل به راه تو
هبوط اشکهای من به درد نابگاه تو
شبیه برف قطبیم پر از هوای زمهریر
اسیر سوز این زمان ،میان کوره راه تو
دراین نگاه منجمد که بی تو میرود به خواب
همیشه عکس روبرو ، هلال قرص ماه تو
از ابتدای داستان و قصه های سرنوشت
تمام خواهش دلم نگاه گاه گاه تو
تمام کرده ای مرا دراین هوای خسته کش
ببین که حسرت دلم تمام عمر آه تو
زلال مثل آینه به راه تو نشسته ام
مگر که آسمان شود شبانه جلوه گاه تو
مرا رها نکن در این غبار غم گرفتگی
مرو که جان خسته ام دویده در پناه تو
#نسرین_حسینی
26/9/98
(پ ن)
ماتم ومرگ بهاران شد
پرستو ..
در خیال کوچ وغم لبریز....
خرام آهوان خاموش...
ساحل چشمان ابری خیس باران شد...
نهیب باد تند وتیز
بر قلم بنشست...
غریبی سهم دلهای هزاران شد..
از نفس افتاد...
خیال شاعر شیدای شورانگیز...
امان از موسم ویرانگر پاییز...
دخترک
آنسوی شیشه سخت...
بر خش خش هربرگ بی جانی
می خورد افسوس....
زل زده بر دفتر وگل های روی میز..
شب و رویای ترد و خیس
تب فردای وهم انگیز...
فراق یار چون خوره افتاده برجانش..
امان از شرشر اشکی که میریزد به دامانش...
کجا دستان گرمابخش...
زداید حسرت وسرمای دستانش...
ولی افسوس.....پاییز است
نسرین حسینی
بسیار زیبا و دلنشین بود ند
دستمریزاد