سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        واجب الوجود تراوای لادن

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر آبی اثیری( کلاسیک) نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۴۰ شماره ثبت ۱۰۴۸۸۷
          بازدید : ۱۶۶۹   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده

        تقویم ، آوازی تماشاییست گاهی ، آه
        تا قوی زیبایی ، عروجش را کند کوتاه
        تقویم ، اغوای بهار دامنی نیلیست
        با اختران کوچکی،در جست جوی ماه
        ما کیشمان ، مشتی خیال تا ابد زرین
        ما کاشمان ، صبح ازل ، در قامت بیگاه
        خامست اگر گاهی سخنها ، آتش مهریم
        تلخست هوش هوبره ، در کام هر روباه
        آن صورت غایی به جان افروخته، ماییم
        آن همت والا به دل افراخته ، در چاه
        فقدان آزادیست گر ، اوراد عشاقیم
        اقنوم خورشیدیم ،در هر دخمه ی جانکاه
        ما ورطه های خونفشان قعر تاریخیم
        شطرنجگاه آسمانی ، با هزاران شاه...

         
        ۱۳۹۳
         
         
        ***
         
         
        تا واجب الوجود تراوای لادنم
        اغوای بقعه های بهاری برهمنم
        از رودهای ژرف سخن ،آمدم شبی
        لبریز از بنفشه و برفست دامنم
        آه ای یقین ممتد واشوره زار غم
        در بند های موج خروشی سترونم
        تارون ساز تلخ عبوسانه ، دوزخم
        عطرین محض ناوک پردیس روشنم
        با پولک و شراره ی تلی ز بامداد
        پوشانده ام سکوت نم الود ساتنم
        با بوسه های بید ختن، باد میتند
        در چنگ صلح و رزم سیه فام خرمنم
        آیینه در نهایت جان ، مینشانمت
        با سوی آشنای تو ، گرم شکستنم
        می آیی از تغافل برفین دوردست
        میپرسی از پرندگی دل سپردنم
        میتابی و جهان عبث زنده میشود
        می رویم از سریر دل انگیز گلشنم
        آغوش شهد، باز کن ای بی رقیب شهر
        تا ابرکان  گرم ِ دو چشم غنودنم
        در جمعه های شروه ابلیس ، آبیم
        میخواهمت ،بهانه تویی ، سرخ بودنم..




         
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0