سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        زندگی آنقدرها هم سخت نیست : / نیمایی /

        شعری از

        شادان شهرو

        از دفتر بهشتِ نیمایی : نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ۰۴:۳۷ شماره ثبت ۱۰۴۷۷۸
          بازدید : ۵۶۹   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گُفتگو  دارند، .. اما بی صدا...
        چشم ها .. وقتی « شکایت » می کنند
        پلک ها  .. وقتی « پیامک » میدهند .
         
        در خودم محبوس کردم ،.. 
        قسمتی از خویش را
        کافری،.. کفتر پَرانی آسمان اندیش را .
         
        چون چراغی روشنم در انتهای کوچه ای تاریک  .
        شهرِ ( پِترا ) را بِمانم،.. از نظرها گُم،...
        در تَهِ یک دره باریک .
         
        دیر هنگامی ست که ، زائوی احساسم نشُد...
        پا به ماه  لحظه های شیک پوش .
         
        ایلیاتی زاده ام ...
         
        خوب میدانم که جامِ لاله هایِ واژگون ،...
        پُر نخواهد گشت از اَفشانه ی اُردیبهشت .
        خوب میدانم اگر« پیمانِ هم رودی » نداشت ،...
        فُرصتِ «کارون» شُدن در طالعِ «خِرسان» نبود. .
         
        خوب میدانم که بینِ آب و ماهی، مَرز نیست
        خوب میدانم که رویش در گیاهی ، هَرز نیست
         
        خوب میدانم ؛ سَمن بوی اند ، برخی نقش ها...
        خوب میدانم ؛ لجن پوی اند ، برخی کفش ها ...
         
        خوب میدانم که این جمشید جاه ، ...
        کم ندیده  ،.. خوبِ  پُرآشوب را 
        خوب میدانم که باید خوب دید .
        خوب باید دید، .. حتی،.. «خوب» را .
         
        خوب باید دید در دل لغزها....
        در رَجَزخوانیِ  مِسکین مغزها :
        هر فُروغی نیست ، .. فانوسِ نجات...
        هر سلامی نیست ، .. طبلِ اعتماد...
        هر امیدی نیست ، شلتوکِ نشاط .
        هر خودآلودی ، .. خِرد پَروَرد نیست .
        هر طبیبی ، .. آشنایِ درد نیست .
        هر نری که ریش دارد ، .. مَرد نیست .
         
        در من انگاری ،  یکی در اعتکافی درد نوش...
        پایِ غم هایم نشسته، کشفِ لذّت می کُند .
         
        « تاکـ طبعم »،..
        نبضِ من ، با روزگارم می زند .
        حاصلِ سُکرآورِ تخمیرِ روحم سالهاست ..
        حبه پیچِ خوشه هایِ شعرهایِ قرمز است .
         
        تا مرا عالیجناب عشق باشد پیشکار ...
        غم ندارم از ملامت های خلقِ روزگار .
         
        ای که ویلاباغ چشمت در به رویم بسته است .. 
        کفترت جذب کُدامین گُنبد و گُلدسته است.
        اینکه « من » ، در « چشم  تو » ، جایی ندارم باک نیست ...
        حیف باشد « باغ ویلایی » که در آن « تاک » نیست .
         
        آنکه چشمان تو را،.. از دیدنِ من ، دوخته ست
        پشتِ لب هایم نشسته ،.. حکمتم آموخته ست
         
        دوستان تا راه را گُم می کُنند
        لذّت همراه را گُم می کُنند
         
        دَرد دارد دَرد، اینکه بُغض هایت نیمه شب
        بر گلویت چنگ اندازند و بیدارت کُنند
        چون مجالِ صبر آمد، در طوافِ کعبه هم
        صبر کُن ، هرچند با تکبیر  وادارت کُنند
        دشمنان ، تا دوست می گردند، ای آیین دُرُست
        قصدشان این است قبل از ذِبح ، پَروارت کُنند
        فخر نفروش ای سپیدار عاقبت معلوم نیست
        تیرکِ چادُر شَوی یا چوبه ی دارت کُنند
         
        ایلیاتی زاده ام ،.. آزاده ام ...
         
        تا« بوهون »ما ،اگرچه  کوه و دست انداز هست...
        این« کفن چادُر » که من در آن نشستم،..بی در است ...
        آستانش ، .. باز هست ،
         
        لحظه هایِ مُغتنَم را می توان خوشبخت زیست.
        زندگی ، آنقدرها هم سخت نیست، 
         
        زندگی، کشفِ رُموزی ساده است .
        کشفِ موزیک طربناکی که آب،...
        می نوازد در مسیرِ راه بندان های سنگ .
         
        خود مگر نه ، می کُند _ « یک دوستت دارم »_ زمستان را بهار
        خود مگر نه ، گُفتن  _« یک دست خوش » _ ...
        خستگی را می تَکاند از تنی خدمتگزار .
        خود مگر نه با «گِرین کارتِ سلام »، ...
        می توان گردشگر لبخند شُد .
         
        ایلیاتی شاعرم...
        شاعری که قلبِ او در شعرهایش می تپد .
        شاعری که پیرپازن های فکرش پایِ  کتفِ سبزکوه... 
        خاطرات ذهنکوبش  را شبانه می چَرد .
         
        نیستم آن زاهدی که نانش از  سَجاده است .
        نیستم آن  عارفی که هوشخوار باده است .
         
        نیستم آن شاعرِ بیدارخواب
         
        این جهان ،..در چشمِ من ، حسی ست پنهان کاشته در رنگ ها ، ...
        در گُلاب اَفشانی آهنگ ها ...
        در  غَلافِ قطره ها ،...
        در  کلافِ سنگ ها ،...
         
        فاش میگویم بِدانی کیستم ...
        من مُسلمان زاده ام، امّا مُسلمان نیستم  .
        دردمندم ،.. فکر درمان، .. نیستم
        مهرآیینم ، ... پشیمان ،..  نیستم .
         
        شاید از جاتنگیِ دُنیاست که ...
        در نَبودِ عشق های راستین ...
        لانه می سازند گاهی مارها در آستین ..!!
         
        خسته ام ، از نوستیزانی قلم قاجار جار
        خسته ام ، از اینهمه ،.. هنگامه های ..وقت هار
         
        من نمی گویم دلم را روضه شدّاد کُن
        من نمی گویم  که از شادانِ شهرو یاد کُن ...
        من نمی گویم از این محبس مرا آزاد کن ...
        حرفِ من این است ، این ...
        کاشکی تکثیر می شُد،..  آن قدم های خراب آباد کُن .
         
        حرفِ من این است ، این ...
        با توام ،.. ای آشنای اولین ،...
        ای که می تابد درون بُغض هایت آفتاب ...
        ای که چشمت  یک « اِرم » شیراز دارد در شراب...
        مهر ورزیدن بساطش هر زمان آماده است
        خوش نشیند در دل آن احساس که ( لبخند ) آنرا زاده است.
        .
        .
        .شادان شهرو ✍️/ تیر و مرداد ۹۹/ یوسف آباد قوام
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۳۳
        درود بزرگوار
        به شعر ناب خوش آمدید
        موفق باشید خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۳۳
        درود بر همتبار عزیز جناب استکی گران ارج
        ممنونم از محیت و بزرگواری تان
        خیلی خوش آمدید جناب خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۰۴
        درود بر شما و خوش آمدید
        🌺🌺🌺
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۲
        درود بر جناب عزیزیان بزرگمهر
        خیلی خوش آمدید جناب
        مهرتان را سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۱۵
        با سلام.
        وقتی از شعر نیمایی سخن به میان می آید،و قرار است یک شعر نیمایی قدرتمند را بخوانیم.وقتی صحبت از قالب نیمایی به میان می آید و پیرامون چند و چون سرایشش بحث می شود.وقتی می خواهیم یک استاد نیمایی مدرس سبک و قالب نیمایی باشد.وقتی از تفاوت نیمای تئوریسین و نیمای شاعر سخن به میان می آید.وقتی از بندها،نحوه چینش،مصراعهای کناری و ... وقتی صحبت از موسیقی درونی و بیرونی و کناری به میان می آید و ... در یک کلام...برای آموزش دیدن سرایش یک شعر نیمایی قدرتمند...باید در پیش جناب استاد شادان شهرو درس آموخت.
        برای همین من از این فرصت استفاده کرده و شاعران شعر ناب را به این پیغام مژده می دهم که ایشان در این قالب،به حد حق و انصاف استادند و ورود کرده اند به سایت وزین و قدرتمند شعر ناب(شعر ناب اساتید قدرتمندی در سایر قالبها دارند).از این جهت فضا برای فراگیری بسیار آماده است.من این ورود را ابتدا به مدیر محترم شعر ناب،جناب استاد احمدی زاده (ملحق) و درنهایت به اساتید ارجمندم در این سایت تبریک عرض می کنم.
        جناب استاد شهرو
        ورودتان شادباش.

        با سپاسمندی
        خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۴۸
        درود بر امین عزیز
        خوشحالم که همچنان در علاقمندی ات به شعر نیمایی پابرجا و ثابت قدم هستی
        و سپاس از محبت و بزرگواری شما بزرگمهر

        همانطور که نیمای بزرگ می فرماید / همه چیز ندریجی ست ( یعنی بصورت آنی اتفاق نمی افتد بلکه به تدریج شکل می گیرد ), و هیچ کسِ اول , کامل نیست ( یعنی اولین نفری شروع کننده ی یک فرآیند به تمام جوانب آن اشراف ندارد بلکه باید بعدی ها بیایند تا آنرا به مرور زمان کامل کنند ) همه چیز و همه کس ناقص است اما می تواند روز به روز کامل شود . (( صفحه ی 9 حرف های همسایه))

        در مقدمه ی حرف های همسایه میگوید : من خیلی حرف ها دارم برای گفتن , نگاه نکنید که خیلی از آنها ( آن حرف ها ) ابتدایی ست . ما تازه در ابتدای کار هستیم ( یعنی من در پله ی اولش ایستادم و برای رسیدن به مقصود و مطلوب باید بعد از من دیگران به نوبت بیایند و پله های بعدی رو بالا برن . ) امیدوارم روزی شما هم اینکار را بکنید ( یعنی شما هم در تکامل بخشیدن به آنچه من شروع کردم بکوشید ) و به این کاهش , بیفزایید ( یعنی کم و کاستی هاشو برطرف کنید )

        در صفحه ی 59 و 60 همان کتاب میگوید / من واضع این آرمونی هستم , شما تکمیل کننده ی سر و صورت آن باشید . من فقط اساس را میدهم ( یعمی من به شما خط رو نشون دادم که از کدوم جهت باید برید . تا به مقصد که تکامل فرمی و عروضی شعر نیمایی هست برسید ) شاید بیش از این کسی از من طلب نداشته باشد ( یعنی کسی انتظاری بیشتر از این از من نداره . کاری که از دستم براومده انجام دادم . )

        اینها را نوشتم تا بگویم که شادان شهرو هم کامل نیست . و این مسیر تکاملی فرمی و عروضی که بسیار هوشمندانه کروکی اون توسط نیما کشیده شده نیاز به توالی نسل ها برای رسیدن به آن ایده آلی که انتظارش را داریم دارد .

        الان ما شاعران نسل سوم و جهارم نیمایی هستیم و در قرن اول نیمایی قرار داریم . با این حال از لحاظ فرم شناسی نیمایی در طول ده سال گذشته توانستیم به شناخت فرمی بسیار بالایی از قالب نیمایی برسیم . اگر بگوییم شناخت 99 درصدی . گزافه نگفتیم .

        ولی با همه ی این تفاسیر , ( فُرم ) و شناخت فرمی از قالب نیمایی یک طرف قضیه هست .
        طرف دیگر این قضیه , ( عروض نیمایی ست )
        وقتی میگوییم عروض نیمایی , منظورمان عروضی هست که نیمای تئوریسین برای شعر نیمایی گِرای آن را به ما داده است نه عروضی که نیمای شاعر در اشعار نیمایی اش بخدمت گرفته .

        ما هنوز کتابی جامع و مختص برای عروض نیمایی ( مطابق با تئوریهای نیما نداریم . وقتی میگوییم تئوری , یعنی نظریه پردازی . یعنی هنوز نظریه ست . و این نظریه کاربردی و عملی نشده است .

        امیدوارم , تا ده سال آینده بتوانیم شاهد کتاب جامع عروض نیمایی باشیم . که اگر این اتفاق رخ بدهد . آن موقع آن کتاب در کنار کتاب جامع فرمشناسی نیمایی , می تواند دو بال پرواز برای این سبک باشکوه باشد و رونق خیره کننده شعر نیمایی را دوباره شاهد باشیم .

        همیشه در مسیر تکاملی ( چه هنری , چه علمی) , هر کشف و شهودی که گره ای را باز می کند , در برابر چشم پژوهشگر , گره های ناگشوده ی دیگری را نمایان می کند . و همانطور که نیما هم فرمودند ( تکامل توسط یکنفر اتفاق نمی افتد . بلکه در توالی نسل ها هر کسی گره ای باز می کند تا سرانجام آن هنر به قوام خودش برسد . و مقدمات جریان تازه ی دیگری را فراهم کند .

        اینکه بارها می شنویم برخی جاها و از برخی تریبون ها از ( پسانیمایی ) حرف میزنند . اینها فقط بازی با کلمات هست . چون در شعر نیمایی تازه ما به شناخت فرمی رسیده ایم . و هنوز این شناخت فرمی عمومیت پیدا نکرده . تازه در عروض نیمایی ما هنوز کتابی جامع نداریم . چطور از پایان نیمایی سخن میگویند و دم از پسانیمایی میزنند . متاسفانه ما یک ملت شعار زده ایم و شعار دادن هزینه ای ندارد . زبان در جای نرم خوابیده و به هر شکلی که دوست داشته باشیم می توانیم آنرا در دهان بچرخانیم .
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۰۴
        شهروی گرامی خوش آمدید .. خوشحالم که اینجایی ، آنور با نام نکیسا ناصری مدتی بودم تا اینکه به من گفتند " نام گلاله را پاک کن " و این را نتوانستم تاب بیاورم . ناچار دوباره تعلیق کردم . هرچند زخمهای عمیق این ایام نفسم را بریده و در جاهای دیگر هم چندان پویایی ندارم .
        از آنجا که همواره طرفدار جملات قصار و ابیات ناب در شعر و متن بوده و اهمیتی فراوان برای خلق چنین جملاتی قائلم . و بودن چنین جملاتی را از نشانه های بلوغ کلام یک هنرمند می دانم . فارغ از مباحثی که همیشه پیرامون شعر نیمایی و به تبع آن اوزان دوری و چیدمان نامنظم قوافی و ... شکل می گیرد ، تصمیم گرفتم صرفا جملات قصاری که در این شعر به کار برده اید را منفک و مشخص کنم که دوستان ملتفت زیبایی و قدرت کار شما شوند :


        ۱-
        هر فُروغی نیست ، .. فانوسِ نجات...


        ۲-
        هر طبیبی ، .. آشنایِ درد نیست .
        هر نری که ریش دارد ، .. مَرد نیست .


        ۳-
        تا مرا عالیجناب عشق باشد پیشکار ...
        غم ندارم از ملامت های خلقِ روزگار .


        ۴-
        اینکه « من » ، در « چشم تو » ، جایی ندارم باک نیست ...
        حیف باشد « باغ ویلایی » که در آن « تاک » نیست .


        ۵-
        دشمنان ، تا دوست می گردند، ای آیین دُرُست
        قصدشان این است قبل از ذِبح ، پَروارت کُنند


        ۶-
        فخر نفروش ای سپیدار عاقبت معلوم نیست
        تیرکِ چادُر شَوی یا چوبه ی دارت کُنند





        البته سعی کردم آنها که ناب تر بودند را به سلیقه خود انتخاب کنم وگرنه اگر از دیده ی انصاف نگاه کنیم ، تمام‌شعر ثقیل و لطیف بود ...‌


        سپاس از توجهتان خندانک و راستی شهروی نازنین شما را به سرود سرخ دعوت می کنم خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۲۷
        درود بر مهرداد عزیز
        چگونه ای
        اتفاقآ همون روزهای اول که با نام نکیسا ثبت نام کردید شما را شناختم . فکر کنم در پای مطلب ارسالی یکی از دوستان در قسمت چرخان سایت بود که زیر کامنت شما با بازی با کلمات (جمشید و مانا ) بهمین موضوع اشاره کردم .

        بله , روزگار روزگار گرفتاریهاست
        و هر کسی مشغله و درگیری خودشو داره
        من هم به خاطر کمسو بودن چشمام در دو سال گذشته ( که همچنان هم اذیتم میکنه ) حضورم رو بسیار کمرنگ کردم . شب ها اگر دل و دماغی بعد از کار روزانه باشه نت گردی بریده بریده ای انجام میدم .

        ممنونم از توجه و بزرگواری و مهربانی ات
        برای عرض ادب خدمت خواهم رسید خندانک
        ارسال پاسخ
        ژکا گرجاسی
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۰۰
        اندیشه تان پاک و زلال
        شعرتان ناب و زیبا
        موفق باشد خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۵۳
        درود بیکران جناب گرجاسی گرانمهر
        خیلی خوش آمدید
        مهرتان را سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        علیرضا مرادی( مراد )
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۰۳
        سلام و درودها استاد گرانقدر
        سروده ای زیبا بود
        خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۵۴
        جناب مرادی بزرگمهر سلام و عرض ادب
        خیلی خوش آمدید
        به مهر می نوازید خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۲۳
        سلام. بزرگوار بسیار زیبا
        احسنت بر قلم توانای شما
        زند باشید
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۰:۵۶
        مهربانو آهنگران گرامی
        بسیار خوش آمدید
        به مهر می نوازید
        پاینده باشید و شادکام خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی
        سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۰۴
        سلام و درود بر استاد شهرو بختیاری بزرگوار
        خیر مقدم استاد . خندانک
        امید که در محضرتان درسها بیاموزیم .
        خندانک خندانک خندانک


        شادان شهرو
        شادان شهرو
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۰۶
        درود بر مهربانو گودرزی گران ارج
        ( در 12 سال گذشته تشخیص ( رها و سمانه و فاطمه گودرزی ) سخت ترین کار برای من بوده خندانک
        بسیار خوش آمدید
        ممنونم از بزرگواری و مهربانی ات
        امید که از همدیگر بیاموزیم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد یزدانی جوینده
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۷:۰۶
        خوب میدانم که این جمشید جاه ، ...
        کم ندیده ،.. خوبِ پُرآشوب را
        خوب میدانم که باید خوب دید .
        خوب باید دید، .. حتی،.. «خوب» را .
        شادان گرانقدر چه خوب شدکه آمدی و خوش آمدی قدم به قدم خندانک
        نیز خوش آمدخدمت یاران صفحه ات خندانک به ویژه" مانا"
        گل سر سبد بی خزان ِ این روزهای شرح و نقد ونقب کلام همزبانان روزگاران پریشان خندانک پیروزو پایدار خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۱
        درود بر محمد نازنین
        محمد نازنین
        خیلی خوش آمدید
        و سپاس بیکران از بابت لطف و عنایت نظر و مهربانی همیشگی تان
        بله کاملآ با شما موافقم ,
        جناب مانای عزیز, از آن جمله شاعرانی ست که (همچون حضرتعالی) , اشعار دیگران را خوب می خواند و خوب در آنچه می خواند کنکاش می کند و صادقانه حاصل کنکاش و تامل خود را می نویسد .
        سپاسگزار هر دو بزرگوار بوده و هستم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۴۸
        سلام خیلی خوش آمدید. شعرتان. را در سایت دبدم و کنجکاو خوانش دیگر اشعارتان و جستجو کردم و به گنجینه ای رسبدم نایاب و بکر و زیبا و شگرف
        خوشحالم. از اشناییتان
        هزاران سلام دیگر خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۳۷
        جناب مازیار عزیز
        سلام و مهر حضورتان را سپاس
        شما لطف دارید بزرگوار
        زیبایی در چشمان شماست
        من هم از آشنایی با شما خوشحالم
        نبض قلب و قلم تان پُر تپش خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره صدری
        جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۲۴
        این همه زیبایی از کجاست

        خوشبحالتان که دست نوازش مهرالهی برسرتان است خندانک

        می ارزد ساعت ها پای اشعارتان نشست و در دنیای احساس و اندیشه ی

        زیبایتان غرق شد خندانک خندانک

        درود و احسنت جناب شادان گرانقدر

        خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۴۵
        درود بر مهربانو صدری گران ارج
        ممنونم از محبت و بزرگواری و حضور ارزشمندتان
        شرمنده می فرمایید
        نظر لطف شماست
        بدون شک ، تمام داشته های ما مدیون نیمایوشیج و توصیه های او و کروکی مسیری ست که ترسیم کرده تا نیمایی سرایان بعد از خودش در تکامل فرمی و عروضی آنرا طی کنند .

        و خوشحالم که در سایت شعرناب شاهد چند استعداد که کاملا مستعد نیمایی سرایی هستند روبرو شدم . و شما یکی از آنها هستید .
        امیدوارم ( البته به خواست و اراده و میل قلبی خودتان ) همچنان در این مسیر کم تردد و به حاشیه رانده شده گام بردارید . و شک نکنید که این قالب باشکوه ( قالب نیمایی ) با مختصات فرمی و عروضی شگرفی که دارد ، همیشه وزنه اش در تحویل دادن شاعران نامدار در عرصه ی شعر فارسی سنگین خواهد ماند . و چرا یکی از آن نامداران شما نباشید
        من به بالفعل شدن پتانسیل بالقوه ای که در قلم نیمایی شما هست ایمان دارم

        خندانک خندانک خندانک



        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۴۱
        آفرین
        مرحبا به این همه حماسه
        خندانک خندانک
        خندانک
        خیییییلی عالی فراتر از متعالی خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۴۹
        درود بر همتبار گران ارج جناب نظری سرمازه

        خُوی پییا
        خیلی خوش آمدید
        ممنونم از محبت و بزرگواری و حضور ارزشمندتان

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم عادلی
        جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۵۳
        درودبرشما شاعرگرانقدر
        بسیار بسیار زیبا بود خندانک خندانک :خندانک
        مریم عادلی
        جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۵۴
        درودبرشما شاعرگرانقدر
        بسیار بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        شادان شهرو
        شادان شهرو
        يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۵۰
        درود بر مهربانو عادلی گران ارج
        خیلی خوش آمدید بزرگوار
        شرمنده می فرمایید
        نظر لطف شماست

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9