يکشنبه ۲ دی
رسولی بی غزل شعری از حسن رسولی
از دفتر رسولی در حسن نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ۰۲:۴۲ شماره ثبت ۱۰۳۸۰۸
بازدید : ۱۹۷ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب حسن رسولی
|
رسولی بی غزل
گذار مهربان ترین غبار را ببین
کنار خالی پروانه های بی باغ را ببین
منم گلی که سر به باد داده ام
مرا سوار بهار باد ببین
چنین پیاده سوار بادم
غبار راه بی عبور را ماهم
بیا ببین
تن سیاه شب زمستان را
بروی زرد نور ماه درد
رقصان طغیان مرد
می روبم
مردوار در این بن بست راه
راه را می بوسم
من بجز تو تماشاگر نمی خواهم
تماشا بسیار ست
گویی چشم ها کور ست
من به خوشحالی زخم های بر بادم
من بهاری بی سر
که در چله اش
پاییز گشته ام
سریز از جای کبود نبود تو بر لبم
ای شکوه شب زمستانی
مملو از من های خویش
بسان من تمام شو
بر کام دیگران و باغم بهار شو...
بر ویرانه های من
برجی از غبار شو
کی توانند غبار را
به بند کشند
قصری در نور ماه پروانه ها
دیوانه ام بهار نه
خانه ای در غبار شو...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود