(در خواب میبینم و یا این دفعه بیداریست
این اشکِ شادی است یا این بار هم زاریست
از موی یار است این نسیمِ ارغوانی رنگ
یا یک توهم در مشام تشنهام جاریست
آیا در اینجا کاروانی میرسد آخر
آیا نمیدانند اینجا را چه بیماریست
آیا خبر دارند، از این کهنه رامِشگاه
هرکس فراغی برده در بندِ گرفتاریست
باید بشویم کوچه را با قطرههای سرخ
باید بنوشم باده را تا در قدح یاریست
باید بساط بزم و جنجالی بهپا دارم
آیا سرانجام این خرابی را خریداریست)؟
آری مرا با ساقی امشب مختصر کاریست
آری که زخم از نیشِ زیبا چهرهگان کاریست
آری سخنهایم مرا دیگر نمیرانند
دیگر نمیبینم اگرچه بعدِ ناچاریست
قندیل یخ میبارد از دیوارِ دلسنگان
هر جا سخن از مزدِ هر سنگ از فداکاریست
آری فریبِ دیده را دیگرنمیبینم
حالا که میبینم در این صندوقچه اسراریست
ای هر که بر هر غنچهی لبهایتان خاریست
بر شاخسارِ فضلتان افتادگی خواریست
حالا که میخندید بر این خار خشکیده
که افتاده برپای گل از بنیاد خود عاریست
خون از درخت تاک نوشیدم نمیدانید؟
عبرت کنید افتادگی تاوان خونخواریست
من نیک میدانم که خون آلوده خواهم مرد
تا آسمان آبستن از طوفان بیزاریست
تا بر زمین افتاده دامان از درخت، عریان
من نیک میدانم تفاخر انگِ بیباریست
آخر به رخسارِ که باید چشم بسپارم؟
حالا که بر چشمم نقابی از پدیداریست
در فصل رنگ افتادن از دنیا درختِ هیچ
دنبال نا ویدا نمیگردم که بیگاریست
حالا که ذهنم بال رست از طورِ سنگِ دل
میبینم از بالا چه ننگی در دل آزاریست
اندیشه چون پروانه امّا باورم تاریست
این عنکبوت عمرِ مرا در تورِ پروا ریست
تا واپسین پژواک فریادم به گوش کوه
گویم اگر بر تاج قلّه بُردم اینبار ایست
ای خاطراتِ مرده برخیزید، رستاخیز
مانند پرواز است بر پروانه اجباریست
ای لحظههای رفته بازآیید او اینجاست
سیمرغ، مقصود از گذشت از یک به بسیاریست
یک لحظه یک عمر است، کل زندگی یکدم
یک برگ با باد است و یک هم مردِ خودداریست
ما باختیم آری و نه بردیم و خندیدیم
نوبت به ما افتاده چون گردونه ادواریست
بعد از هزاران سال نه گفتن در این کابوس
لبهای چینآلودهام همخواب یک آریست
کوری جدا از مردم آمد اینچنین پرسید
ای خواجه در خواب است یا ایندفعه بیداریست؟
امروز
(به جز دو بیت نخست و مصرعی دیگر)
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
واقعاً زیبا و کم نظیر و دلپسند سرودید
باید بشویم کوچه را با قطرههای سرخ
باید بنوشم باده را تا در قدح یاریست
یکایک ابیات حکمت بیان و اسطوره سِیر هستند و معناپرور.
آرکی تایپ نگاری که تبلورِ دل آگاهی و ظرافت اندیشه ای پاکنهاد است
زنده باشید
فقط دو نکته به نظرم می رسد که بااجازه خدمتتان می نویسم :
- واژه ی ایهامیِ ( تاک ) به تنهایی معنای ( درخت انگور ) را دارد و آوردن آن همراهِ کلمه ی( درخت) نوعی تکرارِ غیرضروری است و به قولِ برخی حشو ملیح است و به جای درخت ، واژه ای دیگر بنویسید به نظرم بهتر است .
- واژه ی (دامان ) در مصراع : ( تابرزمین اُفتاده دامان از درخت عریان ) ؛ درست است که صنعت تشخیص ادبی و استعاره ی مکنیه است و درخت رابه انسانی تشبیه کرده اید که دامان دارد ؛ اما به نظرم به جای دامان اگر اوراق بود بهتر نبود؟ :
تابرزمین اُفتَند اوراق از درخت ، عریان
سلامت باشید و سرافراز
شهیدان (ع) شفیع و دعاگوی تان