رؤیا می بافیم
همه آن عدو و، آن عربده ها ،
راه به جایی نبَرَند
نفَس کِش طلبیدن های آنها ،
راه به جایی نبَرَند
چونکه ما ،
ز آن قبیله ی پُر از متانت ایم
که مَأمومِ رسولی مهربان ،
بهر دستوراتِ خوب اش ،
دائم دراطاعت ایم
بدعتی نیست به اندیشه ی نابش
به طبعِ خوبمان ،
پُر از مناعت ایم
آیینه ای گشتیم که نور او ،
به ما می تابد
بهر اینست که پُر از صداقت ایم
چونکه زندگیِ جاویدست پیشِ رو
باید خوش بگذرد آنجا ،
چونکه در ابد که مرگی نیست
بهرِ دلِ دلدار بدست آوردن است که ،
عاشقِ شهادت ایم
همه ی راه و روشهای تسلیم ،
سازنده ی زندگیِ ماست
با اوست که پُر از وجاهت ایم
دراین دنیا ، خونی کثیف ،
تلمبار می شود به پشتِ ما
بهراینست که گهگاه ، راهیِ حجامت ایم
ترس، جز ترسِ خدا ،
انگار که درونمان مُرده
بهر اینست که پُر از شجاعت ایم
حلال را دوست داریم ، شهوت را نه
بهر اینست که پُر از نجابت ایم
همه اینها را که گفتم ،
یک مدینه فاضله است
درونِ رؤیاهایمان ،
رجز بسیارخوانده یم و بازهم، میخوانیم
قُپی بسیار آمده ایم و بازهم ، می آئیم
لُغُز بسیارخوانده یم و بازهم، می خوانیم
ولی دررفتارهای ، نابسامانمان ،
کاملاً ، بی ضمانت ایم
باید همچون آنچه صدرالذکر گفتم باشیم
کاش اینطور بودیم، ولی افسوس نیستیم
رؤیا می بافیم
به داد و ستد عمر،
اعمالِ کریه را با ولع می گیریم
درقبالش مُشتی رؤیا ، می پردازیم
افسوس که به ماجرای دین ،
مثل دنیای خراب مان ،
پر از اندیشه زشتِ کلاه و، تجارت ایم
آخر این غرورِ کاذب تا کی ؟
آخر مثل کبک، سر به زیرِ برف کردن تا کی ؟
چقدر زشت است به خدا می گوئیم :
این را بده تا ، سجده ات کنم
آن را بده تا ترا ، بندگی کنم
میدانید چرا این لغاتِ زشت را بر زبان میرانیم ؟
چون پُر از حماقت ایم
فکر میکنید پُر از جسارت ایم و پُر از دیانت ایم ؟
نه ، چون پُر از دنائت ایم
بهر اینست که ،
وقتی سرلوحه ی خوبِ بی دروغی را ،
به سرزمینِ کفر، می بینیم
سر به زیر اندازیم
خود را می بینیم که ،
پُر ازخجالت ایم
بهمن بیدقی 1400/5/18
بسیار زیبا و آموزنده بود
موفق باشید