شنبه ۳ آذر
میانه ها شعری از مجید قلیچ خانی
از دفتر الثیا نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۳۴ شماره ثبت ۱۰۲۹۳۹
بازدید : ۷۱۸ | نظرات : ۷۱
|
آخرین اشعار ناب مجید قلیچ خانی
|
میانه ها که مه گرفته است
میانه ها که شانه هایم خسته است
به زیر انوار خورشید،گرفته روی از وقوع
به زیر هاله های ماه نشسته ام
چه خسته ام در این میانه راه
میان زانوان غم گرفته ام بغل
دلی که تنگ بوده از ازل برای تو
چه سرشکسته ام
کنار این دلی که در میان سینه ام
ز سنگ سار سادگی
پناه دادمش به اشک دیده ام
نشسته ام میان این جزیره ی جنون و زندگی
چه خسته ام
در انزوای این حماقتم که عاشقم
نشسته ام
کنار من،چه جای عاشقانه ای که خالی است
زمان برای من
برای او
که گفته است که عادلانه جاری است.
پ.ن:
الثیا،نماینده ی تمام حقایقی بود که واقعیت نداشتن.
هرگز کلمه ای را و جمله ای را ،حتی شعری را نتوانستم برزبان بیاورم که
حقیقت را توصیف کنم،چه کسی میداند حال حقیقی ما چه گونه است؟!
تنها میتوان تصور کرد و بس...
تصاویرتان عاشقانه و زیبا...
|
|
نقدها و نظرات
|
جناب خوشرو مرد اخلاق و شعرهای نوین | |
|
و مهربانترین خوشروی تاریخ | |
|
محمد رضای دوست داشتنی رفیق گلم | |
|
از این کارها زیاد می کنه مجید | |
|
مهرداد خیلی ممنون.زحمت کشیدی و نقد نوشتی.توصیه ها هم مو به مو اجرا میشه. | |
|
درودها واقعا عالی نوشتید خسته نباشید . | |
|
سلام مانای عزیز بلی ، نظر هایدگر نظری درست نیست ، انسان نیز باماهیت ویا هویتی کمال یافته واز پیش تعیین شده پابعرصه ی وجود می گذارد ، اما باخودباختگی به ذهن شرطی شده ی خود از آن هویت دور می شود ودچار لغزش و انحراف های غیرقابل جبرانی می گردد ، ولی بازگست به آن برای هرکس با خودآگاهی ، امری تجربی وشهودی وقابل دریافت است . بانظری که شما درباره ی عشق درانسان داده اید تا حدودی موافقم ، نفس عشق همان رهاییِ مطلق از ذهن شرطی شده و رسیدن به عفل کامل در خویشتن است . که تمام این کمال و هویت در کودکی در یکایک آدمیان فعال وبارور است... | |
|
درود آقا سامان،سپاسگذارم که وقت گرانبهای زندگی را صرف این سروده کردید،گاهی از نور خورشید وقوع و واقعیت ها که منشا اصلی نور و انرژی هست فرار میکنم و زیر هاله ی ماه مینشینم که خود بازتابی از آن وقوع است مینشینم، به گمانم در این احوالات شاعر میشویم،کاش میشد هندی بود چراغ تکاپو و کند کاو را به استعمار انگلیس برد،یا کامو شد و سیزیف وار به پوچی خنگ دنیا لبخند زد و ادامه داد،کاش میشد اما گاهی فکر میکنم،تمام شدن ها و انجام ها لایق کلمه ی شدن نبستند،گاهی هرچه میشود،باز هم چیزی نشده است. در این افکار میروم و گاها با خود میگویم کلمه از وقوع گاهی مقدس تر است.چرا که من و این قایم باشک بازی زندگی در واقعیات معلق هستیم و این کلمات شاعرانه به جای دیگری وصل هستند که جاریست اما صرفا نباید اتفاق بیوفتد، اتفاقا اتفاق ها هم گاهی می افتند،باری از عدم به وقوع و باری از چشم ،گمان میکنم که اتفاق ها و حادثه هایی که از چشم ما می افتند،مثل شیشه در باور ما میشکنند. دوست نیک اندیش من از توجه شما به این سروده ی سیاه سپاسگذارم | |
|
درود | |
|
بعدش به دوستی که اینبار بداهه ننوشته | |
|
امیر حسین گل درود رفیق | |
|
و امیرحسین نازنین | |
|
درود و خوش آمدید | |
|
و مسعود خوشبخت | |
|
درود و سپاس | |
|
و اصفهانی ترین مهربان جهان | |
|
درود و عرض ادب متقابل | |
|
و استاد فکور مودب | |
|
درود منوچهر عزیز | |
|
و مهربان ترین منوچهر کوردستان | |
|
درود و سپاس ازشما | |
|
یه گل هم برای آذر خانم مهتدی | |
|
و برای ایمان ... با معرفت و خواستنی | |
|
درود و سپاس | |
|
درود و سپاس.خوش آمدید | |
|
درود و سپاس | |
|
سارای مهربان پاکدل | |
|
درود ها واقعا عالی نوشتید . خسته نباشید . | |
|
درود خواهر ارجمندم،خواهر اندیشمند و حقیقت جوی من سپاس از زحمت و اشتراک فهم شما | |
|
بعدش به گلاله ام | |
|
سپاس جناب خوشرو | |
|
درود و خوش آمدید | |
|
ملکه مهدیس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و چه شاعرانه بود .
شاعرانه نه برای سرودنتان.
شاعرانه برای واژگان و ادبیات این شعر زیبا.
شعری زیبا و دلچسب.
به زیر هاله های ماه نشسته ام .
چه سر شکسته ام.
کنار این دلی که در میان سینه ام.
پناه دادمش به اشک دیده ام.
واقعا عالی بود.