سقای آب و ادب
فرود می آورم سرِ تواضع ،
بهرِ سقای آب و ادب
فرود می آورم سرِ تواضع ،
بهرِ آن بحرِ جوانمردی و،
غیرت و شهامت ، تا ابد
سقایی که همه تشنگی های جهل ام را تا ابد
به آب و ادب اش ، رفع میکند و میدهد مرا ،
طراوت و قیمت و صفایی
چون مرواریدی درصدف
سقایی که یاد داد به دنیا ، رسم زیبای ادب
او که یاد داد به ما که چگونه ،
به ماه مان و ماوراء مرتبط شویم و،
به او پیدا کنیم ، مُصِرّانه ربط
او که دینِ محبتِ اسلام را ،
تفسیر کرد همه شیرینی اش را ،
به رفتاری همچون رُطَب
دراین دنیای پُرشقاوتی که ،
راهِ آب را برطفل هم می بندند
یاد داد که چگونه باشیم به حریم خداوند ،
همچون کبوتری جَلد
به ما یاد که مهربان باشیم
باز ایستیم از اینهمه جدل
او یاد داد که به وقتش باید، به عینه کنیم خطر
و اینکه چگونه محو شویم ای خدای من !
به چشمِ دل ، به تو
و اینکه چگونه به کیش ات ، مات شویم به رُخَت
او یاد داد به ما که بهرِ دِرو کردنِ دشمن ،
کِی باشیم داس
و اینکه چگونه قلمرومان را قلندری کنیم
همچون اسد
او یاد داد که چگونه ، باید ازعبادت گردیم شاد
و اینکه چگونه باید عذاب کنیم ،
همه ی کفر و شرک مان را ، بطور اشدّ
اویاد داد به ما که چگونه ،
برای نیازمندان گردیم سقف
واینکه برای به اسارت گرفتنِ همه اندیشههای کفر،
به نهی منکری ،
چگونه باید باشیم ، یک زندان و یک قفس
او یاد داد که هراس نداشته باشیم بهرِ یکعالمه جوانه ،
از هَرَس
و اینکه دوباره عمر گیریم ، همچون سِحر ،
با دمیدنِ هرخطِ زیبای سَحَر
بهمن بیدقی 1400/6/24
درپناه خدا
درود فراوان برشما
شاعرواستاد بزرگوار