يکشنبه ۲ دی
زبان زد شعری از حسن رسولی
از دفتر رسولی در حسن نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۵ شماره ثبت ۱۰۲۸۷۲
بازدید : ۱۷۷ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب حسن رسولی
|
زبان زد
فکر می کنی زبان دردها را می فهمی
دادها را می لمسی
زجرها را می رقصی
تو از درد من چه می فهمی؟!!
تو از عمق مرگ گل ها چه می دانی!!
تو از آواز غمگین زنجره ها
تو اصلا می دانی آواز زنجره چیست؟!!
تو از ندای باغ ها
تو از آواز مرغی پریشان حال
شکسته بال، افتاده در دام ها
چه می دانی؟!!
به آن خدایی که نداری!
تو از دردها هیچ نمی دانی!
تو از زندان مغزها
تو از پابند مرغ خیال
چه می فهمی!؟
تو از آن جوان پیر گشته در هنرها
تو از آن شکسته واژه در دهان
حتی دندان!
چه می دانی؟!
از آن جوان پیر رفته از دست ها
چه می دانی؟!
تو از گل های غرق شده
در دریاچه ی غم ها
وسط سنگ لج، چه می دانی!
من از بی پارک ها
از بی گلی ها
از کمر کوه شکسته ها
از بی ستون ها
از بیستون ها
من از قعر قبر صوراسرافیل
می آیم
من لقمان حکیم زمانه ام
می نالم
می گریم
می رقصم
می میرم...
اما
زره ای غم نانم نیست
من مرغ آزادی ام
هوس دانه و آبم چیست!؟!
نغمه های پیاپی آزادی ام
که تو را فهم آن نیست؟!!
از نان نگذشته ای بی رحم
تا بفهمی دردهای من چیست!!!
هنوز فکر می کنی زبان من
همان زنجره را می فهمی؟؟؟
|
|
نقدها و نظرات
|
درودها و سپاس بیکران بزرگوار ارجمند 🙏🙏🙏🙏🥀💖 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
موفق باشید