دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر میثم گنجی(آرمان تویسرکانی)
آخرین اشعار ناب میثم گنجی(آرمان تویسرکانی)
|
دلبرم از تو ندارم شکوه
عاشقی رسم است "معشوقی چطور؟
غم شکر پاره ی هرعشق گران قیمت ماست
عاشقی درد است معشوقی چطور؟
عشق ومرحم سعی ما در این صفا ومروه است
عاشقی زخم است معشوقی چطور؟
زخم وصحت یکسره در جان ماست
عاشق از دور گلستان دیده
تو که نزدیک تری گو زچمن
ما که در حسرت وصلی ماندیم
گرچه هر نغمه به یادش خواندیم
توکه نزدیکتری فاش بگو
راز معشوقگیت را ای گل
ما که عمریست در این سبز کویر
قایق رود تو را میرانیم
من که دستم به سرای دل توهم نرسید
چون رسم بر سر دیوار دوست؟!
توکه دریا دانی" تو که معشوق ازل می خوانی
تو که عاشق شده ی خالق عشاق هستی
تو که یک پله به او نزدیکی
تو که چشمت هر شب
رو به او می گرید
تو که قلبت هر روز رو به او می خندد
تو که فانوس منی" راه کجاست؟
آسمان منی آن ماه کجاست؟
قایقم چوبین است
پس عبورم ده ازاین دشت کویر
تا به دریا برسم ای دلگیر
دلبرم از تو ندارم شکوه
تو به من را ه سعادت دادی
تو به من رایت عشقی دادی
که هویداگر راه جاییست
که همه معشوقند وهمه دریایی
رود سردی بودم
آمدم سوی تو تا گرمی دریا بشوم
تا برآن موج شناور شوم از رسوایی
تا در آن بحر شوم غرق تو وشیدایی
تو بگو او را "جان
تو که او می شنود نغمه نازت راجان
تو که آموخته ای معشوقی
تو که مخلوق همان معشوقی
تا که ما هم برویم
دل بشوییم در آن
تا ز اقیانوسش دل برویاند جان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.