گاندی
او همچون زلالِ آب بود
آیا میتوان آب را
پشت میله های سلول حبس کرد ؟
او همچون زلالِ نور بود
آیا میتوان نور را
پشت میله های زندان حبس کرد ؟
او یک روحِ مبارز بود
آیا می توان روح را
به سکته دادنی ، چپ و چُل کرد و،
بی حس کرد و او را لمس کرد ؟
دشمن عاجز شده بود که با یه نور،
چه برخوردی کند
اگر با ضربه ای سهمناک کسی را بزنی ،
او فقط به چشمت زُل زد نگاهت بکند
طولِ قامت اش هیچ مهم نیست
میتوانم حرفی ، جز ببخشید ،
به او عرض کرد ؟
آیا از کوهی از صبرمیتوان ،
جز حرمتِ استقامت چیزی اخذ کرد ؟
آیا میتوان یک غول ز مهربانی دید و،
به او احترام نگذاشت و درمقابلش ،
از شقاوت رقص کرد ؟
اوکه خود را ، یکتای زمانه ها کرد و،
خودش را ، به دیدِ ماوراها شخص کرد
او که یکعمر، حاکمیت های کمپانیِ ظلم را
فقط با مبارزاتِ منفی ،
با مدارا و ادب ، کامل فسخ کرد
گفت راه سومین امام شیعیان اسلام را دوست دارم
یکعمر غیظِ خود را کَظم کرد
تولیداتِ انگلیس پست را ،
درخاطره ها هم سوزاند
تولید به دست خویشتن را ،
جاری کرد به قلبها
آنرا همچون نبض کرد
او به رفتارش ،
فقط از بندگیِ خدا سخن گفت
نه بندگیِ غیر
روی منبری که هیچوقت نبود ،
راه زیبای خدا را وعظ کرد
مگر کاری مهمتر،
ز این هم میشود ؟
او قلبِ همه جهانیان را ،
به خداوند وصل کرد
بهمن بیدقی 1400/6/16
روحش شاد