گفتم مه لقایم در حسن بی مثالت آب حیات دیده ام
گفت من هم یک. آسمانی عشق از روح ماهت دیده ام
گفتم از خم زلف سیا شب. به سحر چشم ز خابم ربود
گفت. خلوت. ز عاشقی کن. زین محراب. نمازت دیده ام
گفتم کاش می خواندی سوی وجود تا گیرد آرام دل
گفت زین حجر نباید رنجئد و زآن. چراغ راهت دیده ام
گفت ز حجر چشمان تولحظه شمارم. روز و شب
گقت بر بام دل دیدارم چون مرغکی تنها آرامت دیده ام
گفتم از بوی حریر پیراهنت فاش غزل می هوانم
گفت هر غزل از باده جویی من در رخ ماهت دیده ام
گفتم مهر عاشق. کشی باز نمودی به دل راعبو رم نشان
گفت شمع ای بر افروختم نور زآن نگاهت. دیده ام
گفت مبه ماندم. به در تا لبی تر کنم زآن باده ی ماه قمر
گفت باده ای در خور بود. وزآن ملک برینت دیده ام
گفتم عجب زین حلقه دل را گرو می ستاند
گفت. در حلقه مهرورزی مهر خدایت دیده ام
گفتم تو ماه نیمی رخشند و مهینی از ما چه پنها مانی
گفت هر جا که تابنده ام روشن مقامت دیده ام
بانو آهنگران گرامی.
زیبا سرودید .
و در پناهحق باشید ..
مؤید باشید .