یکی بود نامش جناب مانا
فقیه و فخیم و دبیر و دانا
زبانش دو گز بود در شاعری
خطش زشت بود و کج و ناخوانا
دو خورجین دیوان پس انداز او
ز سعدی و از حافظ و مولانا
چو سعدی کثیرالسفر بود او
وطن داشت در مهد کرمانشانا
به هر سایت شعری که پا می گذاشت
به تیپا برون می شدی ویلانا😔🥴
مجید قلیچ بود همراه او
به هر نقطه از کشور ایرانا😊
نخاله گرفتی ز کوه و ز دشت
چپاندی به نرخ دُر و مرجانا🥴
سپس هر دو در کار ماشین شدند
مشنگ و ملنگ و دو تا نادانا😅
دو گونی پر از پول بر دوششان
هیوندا خریدی ز اصفاهانا😂😂
پس از آن "قبیله" به راه اوفتاد
همه شاد و خندان لب و حیرانا🙃
به پا شد جر و بحث در نقد شعر
به یک سوی محبوبه و سلمانا😅
رسول و درو کردن خوشه ها
ز موها و ریش و گیس پژمانا😂
سما غوطه ور بود در بحر شعر
منیژه ستاره به کهکشانا😇
به سردشت چو سارا مکان داشتی
دوصد ووی بگفتی سحر غزانا😍😍
عسل دایمالغایب جمع بود
که شویش بُدی ساکن تهرانا😒
امیر الحسین بنده ی وقت ما
قسم خورده با شیخ شیخان مانا😎
حدیث با کتک حاضر میشد زود
در میدان جنگ آن شاعرانا👊👊
گلاله دو گونی قطار و فشنگ
مسلسل به دست با قلیچ خانا🤨🤨
اضافه شده آرزو هم به جمع
به این جمع شوت و غزل خوانانا😱😱
.
.
.
بتی خوشتراش داشت شیخ ما
در این ملک ساز و دف و سورانا😍😍😍
به دامان او ریخت شعر سپید
بگفتی که ای جان جان جانا😭
عجب نیست معتاد و گرتی شوم
ز اندوه و درد و غم هجرانا🥴
بگفتش زر مفت دائم نزن
مرا از چه ای گل تو می ترسانا😡
تو هم گر به دعوی خود صادقی
بده تحفه ایی گر چه ارزانا
چنین شد که آخر موفق شدم
به تحریر فوری این دیوانا 🙈🙈
برای گلاله گل آوردهام
در این دفتر پر گل و بستانا😍🥰
کرمانشاه ۳۰ اسفند ۹۹
با احترام به همه ی دوستان ، و تشکر از مهدی محمدی ( با همه ی رو مخ بودنهاش ) و غلامعلی همایون ( با همه ی نبودنهاش )
و فکر کنم برای مردی که همه آواز و فریاد بود ، سکوت و صبر و تسلیم چه برزخ بی دریغی ست ...
غزلت رو که خوندم تازه متوجه شدم چرا دو دستی به سپید چسبیدی ماناجان!
طنز سرودی و منم به طنز جوابتو دادم عزیز✋🌺