سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 15 آبان 1403
    4 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 5 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۵ آبان

        نامه ی مانوی

        شعری از

        مهرداد مانا

        از دفتر شعر مانا نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹ شماره ثبت ۱۰۲۱۷۳
          بازدید : ۹۶۳   |    نظرات : ۷۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد مانا

        یکی بود نامش جناب مانا
        فقیه و فخیم و دبیر و دانا
         
        زبانش دو گز بود در شاعری
        خطش زشت بود و کج و ناخوانا
         
        دو خورجین دیوان پس انداز او
        ز سعدی و از حافظ و مولانا
         
        چو سعدی کثیرالسفر بود او
        وطن داشت در مهد کرمانشانا
         
        به هر سایت شعری که پا می گذاشت
        به تیپا برون می شدی ویلانا😔🥴
         
        مجید قلیچ بود همراه او
        به هر نقطه از کشور ایرانا😊
         
        نخاله گرفتی ز کوه و ز دشت
        چپاندی به نرخ دُر و مرجانا🥴
         
        سپس هر دو در کار ماشین شدند
        مشنگ و ملنگ و دو تا نادانا😅
         
        دو گونی پر از پول بر دوششان
        هیوندا خریدی ز اصفاهانا😂😂
         
        پس از آن "قبیله" به راه اوفتاد
        همه شاد و خندان لب و حیرانا🙃
         
        به پا شد جر و بحث در نقد شعر
        به یک سوی محبوبه و سلمانا😅
         
        رسول و درو کردن خوشه ها
        ز موها و ریش و گیس پژمانا😂
         
        سما غوطه ور بود در بحر شعر
        منیژه ستاره به کهکشانا😇
         
        به سردشت چو سارا مکان داشتی
        دوصد ووی بگفتی سحر غزانا😍😍
         
        عسل دایم‌الغایب جمع بود
        که شویش بُدی ساکن تهرانا😒
         
        امیر الحسین بنده ی وقت ما
        قسم خورده با شیخ شیخان مانا😎
         
        حدیث با کتک حاضر میشد زود
        در میدان جنگ آن شاعرانا👊👊
         
        گلاله دو گونی قطار و فشنگ
        مسلسل به دست با قلیچ خانا🤨🤨
         
        اضافه شده آرزو هم به جمع
        به این جمع شوت و غزل خوانانا😱😱
        .
        .
        .
        بتی خوشتراش داشت شیخ ما
        در این ملک ساز و دف و سورانا😍😍😍
        به دامان او ریخت شعر سپید
        بگفتی که ای جان جان جانا😭
        عجب نیست معتاد و گرتی شوم
        ز اندوه و درد و غم هجرانا🥴
        بگفتش زر مفت دائم نزن
        مرا از چه ای گل تو می ترسانا😡
        تو هم گر به دعوی خود صادقی
        بده تحفه ایی گر چه ارزانا
        چنین شد که آخر موفق شدم
        به تحریر فوری این دیوانا 🙈🙈
        برای گلاله گل آورده‌ام
        در این دفتر پر گل و بستانا😍🥰
         
         
        کرمانشاه ۳۰ اسفند ۹۹
         
         
        با احترام به همه ی دوستان ، و تشکر از مهدی محمدی ( با همه ی رو مخ بودنهاش ) و غلامعلی همایون ( با همه ی نبودنهاش )
         
        و فکر کنم برای مردی که همه آواز و فریاد بود ، سکوت و صبر  و تسلیم چه برزخ بی دریغی ست ...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۸ شاعر این شعر را خوانده اند

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        فاطمه سلطانی

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        آرزو عباسی ( پاییزه)

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        هادی محمدی

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        فاطمه افکن پور

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        ،

        رضا رضوی تخلص (دود)

        ،

        محمد رضا خوشرو

        ،

        مرتضی سماواتی

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مسيحا الهیاری

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        رحیم نیکوفر ( آیمان )

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        سيد هادی حسینی(هادی)

        ،

        رضا حمیدی راد(احسان)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        محمد امیری

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        خدیجه وفایی راد ( غریبه)

        ،

        بهرام معینی (داریان)

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        سعید ساعدی

        ،

        یدالله عوضپور آصف

        ،

        حسین مراغه

        ،

        لیلا گمار (مأنوس شده با قلم)

        ،

        سید مصطفی سراب زاده

        ،

        ابوالفضل زندیه شاهین

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        مهدی سلیمانیان(پژمان)

        ،

        شبنم حکیم هاشمی

        ،

        محمد فاضلی نژاد

        ،

        سید علی کهنگی (واسع)

        ،

        عنایت یزدانی (فرخ)

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        افسانه نجفی

        ،

        راضیه خضری

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۷
        سلام.
        غزلت رو که خوندم تازه متوجه شدم چرا دو دستی به سپید چسبیدی ماناجان!
        طنز سرودی و منم به طنز جوابتو دادم عزیز✋🌺
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۳
        نام گذاری
        گل پنجاه و هشتم


        نام کودک را می شود آب گذاشت
        چرا که کارون
        آنروز تشنه بود
        می توان خون گذاشت
        که پویا هم زیر خاک
        شکست دشنه ها را خواب می دید

        نام کودکمان را چه بگذاریم
        خاک ؟؟
        آن را از کدام تیر آرش طلب کنم
        که تا چین یا قفقاز برود ؟؟
        یا هوایی که نگذاشتند در آن
        نقاشی نفس های نوید را بکشم
        وقتی که در تار و پود طناب
        شعر می شدند !!


        آه تا این شعر قاتل شاعرش نشده بگو
        نام کودکمان را چه بگذاریم؟؟؟

        بافت کرمان ۳۱ تیر۱۴۰۰


        سلام همنام عزیزم . مرسی که آمدید و با لحن تازه تان ، تازگی بخشیدید
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۵۱
        سلام مهرداد دلت شاد

        شعرت رو البته بدون در نظر گرفتن قالب و وزن که به نظر من غزلواره بود به لحاظ مفرح بودن دوست داشتم

        خنده بر لب انسانها آوردن هم کم از عبادت نیست

        موفق باشی

        💯💯💯💯💯💯💯💯
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۶
        گل شصتم
        کسب تکلیف

        لازم است از دامن او
        کسب تکلیف کنم
        که کهکشان رازهاست
        او که گیس آسمان را می بافت
        و میزان انسان بود
        خاتم انگشتری اش !

        او که ماه را پی کرده بود تا دهان
        آل بهانه را گِل بگیرد

        رسولم یتیم بود
        دُرّ شاهوار خلیج خدا
        من به فدای نعلین پاره اش
        که فخر افلاک بود
        کجا دیده اید ،
        طاق مینا
        به قعر خاک رشک ببرد
        که مردی از آل هاشمش پا بر گرده نهاده بود؟

        هی ابراهیم
        از آتش گذشتی و به آب رسیدی
        این دعوی با دیگری کن نه با مانا
        که شعله در خرمن انکار افکنده ست
        / و تو کجای این شعری گلاله
        که رود گریه ات به دریا رسید ؟ /

        تکلیف دست من و موهای تو نامعلوم است .
        تکلیف اشک تو و انگشتانم ..
        تکلیف تمنای یک مرد و تردید زنانه ی تو
        ...
        از صاحب این سروده کسب تکلیف کنیم

        کرمانشاه سوم مرداد۱۴۰۰

        ممنونم هادی جان . گلی به جمال معرفتت

        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۲۱
        درود جناب مانا
        طنزی بسیار زیبا و شیرین بود
        موفق باشید خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۰۵
        گل پنجاه و دو

        در محکمه

        جناب قاضی
        چشم چپت کور
        اگر بخواهم یاوه بسرایم
        می خواستم ببینم
        دور شعرهایم را چه کسی مین گذاری کرده
        که پرندگان باورش
        انگار
        از هوای مزامیرم عبور نمی کنند
        دوربین های مدار بسته خودم را نشان می دادند
        که سایه ام را به فانوس کوچکی فروخته بودم
        و خورشید پاپتی
        از مغزم می گذشت
        ..
        دلیل کشتن مانا همین بود

        شیراز ۲۳ خرداد ۱۴۰۰





        خوش آمدید جناب استکی عزیز
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۲۰
        مهرداد عزیز خنده بر لبانم آمد .
        و لایک هفتم کار من بود.
        همچنان مانا بمانا..
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        و یک مطلب طنز از طرف من.
        از ماکارانی مانا هم میتوانستید استفاده کنید
        آن هم آخرش. نا. داشت.
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک

        خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من.
        ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت.
        خندانک


        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۴۵
        محمدرضای عزیز خوش آمدی .. و هنوز برام جای سواله چرا کاربران این سایت تمایلی به دگمه ی لایک ندارند ؟؟
        از اینها گذشته امیدوارم حال دلت خوب باشد خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۵۸
        سلام مهرداد عزیزم .مطلبی که می‌گویم از صمیم قلب است.
        امکان ندارد در صفحه ای بروم قبل از نوشتن دکمه لایک را نزنم .
        و اینکه به شما گفتم هفتمین لایک کار من بوده فقط جنبه‌ مزاح داشت من چه بگویم چه نگویم اولین کارم زدن دکمه لایک است .
        چه شعر زیبا باشد و چه نباشد . خندانک خندانک خندانک


        تا جایی که در قسمت مطالب هم میروم به دنبال دکمه لایک میگردم بعد متوجه میشوم این قسمت دکمه لایک ندارد.
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۸
        از این منظر به هم شبیه هستیم
        منم همیشه اولین کارم لایک است . خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۰۳
        سلام .. و خیلی خلاصه بگویم پیش از آنکه پا در کفش مرحوم شاملو کنم ، یک دوره فقط غزل می نوشتم یعنی تا سن پانزده سالگی که در یک اتفاق تلخ آن دفتر از میان رفت و چهار سال بعد که اتفاقی دیگر باعث شروع دوباره ام شد ، و این بار برای آنکه دلنوشته هایم از بین نروند در چندین نسخه می نوشتم . از آن دفتر که اسمش هنوز یادمه ( مثل رنگ صورتی ) چند تیکه پاره هنوز یادمه :

        بر دلم هرچ رود به دیده ات که رواست
        که چرا من از اول دل به دیده ی تو دادم

        .....

        یاد آن شب در آغوشت غنودم
        به دستانم خشم از رویت زدودم
        گل بوسه ای از صورت تو چیدم
        چندتار مو ز جعد تو ربودم
        خوش نداشتی که من چون مرغ بی پر
        رخت خواب تو گشت جای فرودم
        تو بیچاره به خواب شیرین بُدی
        من فرهاد لب قند تو بودم

        ......

        این صورتی که تو داری ماه ندارد
        وین منزلت را که تراست شاه ندارد
        حقا که مه کنعان حضرت یوسف
        به قد روی تو خاطرخواه ندارد
        .....


        چندتا مثنوی طنز داشتم که خیلی طولانی بودند . یکیشون ماجرای قهر من و دخترداییم بود ( به اسم گلستان ) که من اسمشو نوشته بودم روی کتاب نگارش ، و اونم بچه روستا بود پاره ش کرد :

        گفتم این نام کتاب سعدی ست
        به زنگی قسم که نام تو نیست
        نبودش حالی حرف حسابم
        پاره بکردی اوراق کتابم
        من هم از شدت اندوه و زاری
        مابقی را انداختم به بخاری


        ......

        و یادمه نزدیک بیست صفحه " حکایت خواجه منوچ " را نوشته بودم که میره آرایشگاه موهاش خراب میشه و اون تصمیم میگیره بوفرزاد آرایشگر رو بکشه ، بوفرزاد هم فرار می کنه :

        بفرمود که هیزم بکردند انبار
        به غلامی گفت که آتش بیار

        از هیبت دهان مردم بدوخت
        آرایشگاه هم در آتش بسوخت

        کسی نیارست که لب تر کند
        مر شکایت به یکی افسر کند

        دادگاه نیارست گوید هر از بر
        از ترس تیغ خواجه منوچهر

        بعدش بوفرزاد فرار میکنه کرمان . اینم دنبالش و توی بیابانها گیر می کنه :

        از گرسنگی ریشه ی گون
        همی بود خوراک آن تهمتن
        از سوسیس و کالباس همی یاد کرد
        ناله هایی چون نای فرهاد کرد
        بیامد یادش کوفته برنجی
        که دور از مامان میخورد به کنجی
        به یاد خوروش خوش فسنجان
        میرفت او همی به راه کرمان ...


        و یادمه آخرای داستان که خواجه منوچ بدست بوفرزاد میمیره :

        یابو و شتر . الاغ و بره
        حتا مردمان خوب گلدره
        که ندانستم کی ند و کیستند
        در مرگ خواجه همی گریستند

        و آخر کار که
        بوفرزاد رو اعدام می کنن :

        بوفرزاد هم اعدام بگشتی
        جسد او را با دو سه کشتی
        افراد خل و مردمان گیج
        بردند انداختند به آب خلیج



        بخصوص زمان دبیرستان همین شعرهای بی عروض و بد عروض بین دوستام دست به دست می شد . اما یک اتفاق که قادر به شرح آن نیستم . باعث شد آن دفتر بسوزه و جز همین تک و توک بیت ها از حدود صد غزل و مستزاد و مثنوی و .. چیزی به جا نمونه . البته از کودکی با قالبها و قافیه ها و حتا اغلب شعرای مشهور آشنا بودم . اما وزن را در بزرگسالی یاد گرفتم و البته فقط یاد گرفتم و بکار نبردم . چون دیگر غزلها سراغی از مانا نگرفتند و این سپیدها بودند که اینقدر او را در پی خود کشاندند تا به در خانه ی گلاله رساندند


        هدفم از انتشار این طنز ، کمی عوض کردن فضا بود . این شعر سی و سومین قطعه از دفتر چهاردهمه و شما اگر در سروده ی قبلی دقت کنید ، در پاسخ به دوستان قطعات دفتر چهاردهم را نوشتم از سی و دو به سی و چهار رسیدم . چون نیتم این بود این را جداگانه بفرستم که :

        اولا دوستان کمی شاد شوند
        دوما کمی بهم بخندند
        سوما ضعف مانا را ببینند و بدانند که استاد نیستم و این عناوین را برای صاحبان واقعی اش به کار ببرند .
        و چهارما :

        همش از بی عاریه خندانک


        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۰۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۱۸
        🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمد علی سلیمانی مقدم
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۷
        درود بر جناب مانا
        🌻🌷🌻
        بعد از چند ماه دوری از شعر و شاعری، به بهانهء (صرفا همراهی و ) کمی تنظیم وزن همراه شدم با سرودهء شما
        ممنون که بر لبان محتاج خنده‌ام، غنچهء لبخندی شکوفا کردید
        🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷

        پای قلمِ سلیمانی، در کفشِ سرودهء مانا
        😊😊😊
        شنیدم که مانای خوب و توانا
        فقیهی فخیم و دبیری‌ست دانا

        به وقتِ سرودن، زبانش دو متر است
        و وقتِ نوشتن، خطش نیست خوانا!

        دو خورجین کتابش، پس انداز اویند
        ز سعدیّ و حافظ، همه شعرِ مانا!

        چو سعدی کثیرالسّفر هست ایشان
        وطن دارد امّا ز کرمان نشانا

        به هر شهرِ شعری قدم می‌گذارد
        به تیپا برون می‌شود یا کمانا!

        مجید قلیچ از وفا بود با او
        به هر نقطه از کشور آریانا!

        نخاله گرفتی ز کوه و در و دشت
        به لطفِ توانمندی آن نیروانا!

        سپس هر دو درمانده در کارِ ماشین
        شدند و به فکرِ کمی، آب و نانا!

        دو گونی پر از پول بر دوششان بود
        هیوندا خریدند از اصفهانا!

        پس از آن همه فکرشان شد "قبیله"
        همه شاد و خندان، به دور از زیانا!

        به پا گشت تا جرّ و بحثی فراوان
        به محبوبه سلمان همی گفت: جانا!

        رسول و درو کردنِ نقد طوری
        که از مو و از ریشِ پژمان نمانا!

        سما غوطه‌ور بود در بحر اشعار
        منیژه ستاره به هر کهکشانا!

        به سردشت، سارا مکان داشت امّا
        دوصد ووی گفتی سحر، آن جوانا!

        عسل غیبتش دائمی بود، زیرا
        که شویش بُدی ساکنِ پادگانا!

        امیر الحسین بندهء وقت، هر سوی
        همی بود با شیخِ شیخان روانا!

        حدیث و کتک‌کاری‌اش بود معروف
        به میدانِ نقّادیِ شاعرانا!

        گلاله دو گونی قطارِ فشنگ و
        قلیچی که می‌داد، خانی به خانا!

        اضافه شده آرزو هم به این جمع
        به جایی که "سیّد بوَد میزبانا!
        😊😊😊😊
        بتِ خوشتراشی به کف داشت شیخی
        و بادِ موافق، برایش وزانا!

        به دامان او ریخت شعر سپیدی
        که ریشش همان وقت شد، رنگِ یرنا!

        عجب نیست معتاد و گرتی بگردم
        ز اندوه و درد و غم ای مهربانا!

        به او گفت حرفت، همه چیپ و مفت است
        نترسان مرا از شتر، ساربانا!

        تو هم گر به دعویّ خود صادق‌ستی
        بگو شعری از جنسِ اشعارِ "مانا"!

        چنین شد که آخر موفق شدم تا
        به دیوان کنم شرحِ حمّام و وانا!

        برای گلاله گل آورده‌ام از
        چنین دفترِ پر گل و بوستانا!

        کرمانشاه ۳۰ اسفند ۹۹
        کرج ۰۲ شهریور ۱۴۰۰
        😊😊😊😊

        حسب‌الامر جناب مانا، با تیک نقد هم ارسال شد.
        به یادگار بماند، در این دفتر عشق
        🌻🌷🌻🌷🌻
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۴۴
        حضرت والامقام دوست گرامی و سراینده ی ابیات و غزلهای دوست داشتنی ، بر بنده منت نهادید و اوقات باارزش تان را در اختیار بنده و دوستان قرار دادید . سپاسگذارم و دعاگو ... قلمتان پر از خیال و قلبتان پر از ایمان خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۳۳
        درود بر جناب سلیمانی مقدم
        👏👏🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمد علی سلیمانی مقدم
        محمد علی سلیمانی مقدم
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۲:۱۵
        خیلی ارادت دارم دوست ادیبم
        🌷🌻🌷
        محمد علی سلیمانی مقدم
        محمد علی سلیمانی مقدم
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۲:۱۶
        درود و عرض ادب
        جناب عزیزیان
        🙏🌻🙏
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۴۳
        درود استاد عزیز و توانمند و بزرگوارم
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۵۶
        سلام و احترام مانای عزیز
        بسیار زیبا بود
        از کوهدشت ما گفتی از خود ما نگفتی
        به هر حال عالی بود
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۰۹
        گل پنجاه و سوم
        افغان

        من هم همین هَزاره بود
        که از هِزاره ای کور شنیدم
        خورشید را در مزارشریف به ستون سرما بسته
        شب باران می کنند

        آه بن کودن
        ازین گلوها که بریدی
        کدامشان مگر
        لانه ی آواز بود ؟

        سیرجان بیست و ششم خرداد ۱۴۰۰


        مرسی از حضورت مسعودجان ..


        ارسال پاسخ
        فاطمه سلطانی
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۲۹
        درود بر مانای عزیز
        بعداز غیبت نسبتن طولانی دست پر آمدی
        و چه خوش بود ...
        آفرین به طبع شعرت ..همیشه بمانی به عشق
        و درودها 👏🌹🌹🌹🌹
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۶
        گل پنجاه و چهارم

        آواز شوق


        نام تو را بر زبان می آورم
        در دهانم
        گل ارکیده شکفته می شود
        درخت بلوط کهنسال
        زیر یوغ بهمن ، جوانه می دهد
        و بوی وانیل از صدایم
        منتشر می شود
        در جهانی که جولان خونهای عفن است

        چه می گویم خدایا
        مگر می شود آمازون را
        در تنگ کوچک آرزو جای داد ؟
        او آنقدر گلاله است تا میرای منقرض را مانا کند
        نگاهش آبشاری ست
        بر جغرافیای جانم جاری
        این کلمات کودن را
        در کدام کوره ی فراموشی بریزم؟
        زنی منتظر منست
        که تصویر کال نگاهش
        در قاب هیچ سرودی نمی گنجد

        سنندج ۹ تیر ۱۴۰۰

        متشکرم خانم سلطانی ...
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۳۳
        درود مانای عزیز خندانک خندانک
        مثنوی گفته ای چه زیبا همانا خندانک
        قشنگ بود دمت گرم خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۷
        گل پنجاه و پنج
        نویدانه

        _ باور کنید
        من هم کنه ای سمج بودم
        چسبیده به پوستین پاره ی اصلاحات
        و از حصر خانگی حضرات
        شعرهای ام زخم بستر گرفته بودند
        اما روزی دوستم
        که روی تشک تقدیر کشتی می گرفت
        و طناب های شما برای گردن اش
        خواب می بافتند
        رشته ی افکارم را پنبه کرد
        چنین شد که شبی شرمگین
        دشنه ی شعرم را در تیزاب تفکر شستم و
        تمام شاخه ی سالَم
        از شکوفه ی آبان
        سرخ شد .
        ..
        حالا بفرمایید حضرت قاضی
        از نیشخند مرموزت به دارم آویزند
        زمانی من نیز قلک نداشتم و
        تمثال مبارک ابرهه را
        بر جدار مثانه ام می کشیدم
        تا کلیه هایم پر از طیر ابابیل شود
        برای آستین انتفاضه !!
        من هم صدبار زیر تانک توهمات منفجر شدم
        و هر تکه ام در این جهان جامد
        مانایی شد
        تا برای زنی شاعری کند
        که نگاهش نماد منجیل و رودبار بود .

        آه
        یکی این باور سیاه و سفید را
        از گلوی ام باز کند
        آخر مگر
        حنجره ی ما بی صداها
        جای چمبره ی چنگال شماست ؟؟
        پدرم همیشه می گفت
        شعر سیاسی
        عاقبتش اوین است
        من که خونم
        از اینهمه میرزا بنویس بی بخار
        آبی تر نیست !!!!
        که روی نرد واج ها
        جفت شش میآورند و
        هنوز به غیر یاقوت
        تشبیهی برای لب های پروتز زیدشان نیافته اند

        جناب قاضی شما بفرمایید
        اگر نسیم شوخ تمنا نباشد
        گیس گلاله ام را کدام باد نابکار
        آشفته خواهد کرد ؟
        ما هوای هاروتیم در ریه های تخیل
        و از نای مان ، نوای ناهیدست به ناکجا بلند !!

        آه
        این اگر شعر بود
        روی دیوار این سایت نمی ماسید
        کاش می شد
        در گوش این ملت یاسین می خواندم
        که برادران فرقه ی باد
        کمرم زیر بار مفاهیم مندرس دوتا شد
        باقی این شعر را یکی دیگر بسراید ...

        سنندج نوزده تیر ۱۴۰۰

        جناب ابراهیمی نازنین صفا آوردید



        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۱
        سلام مانا
        بامزه بود رفیق
        مبارک دوستانت
        ولی همون سپیدتو بنویسی سنگین تری خندانک
        موفق باشی عشقم خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۰۹
        گل پنجاه و شش
        دلبرانه

        خانمم به نازکی سکوت
        وقتی سخن می گوید
        بلوط باورم به بار می نشیند
        آری
        مدار ماه اگرچه نامیزان
        اما جهان از خدای چشمانش خالی نیست
        که ناخدای تردید رجز بخواند .

        حدیث آزادی ست
        آنچه برای گلاله می گویم
        چرا که پیش از هوای او
        روزنه ای بر دیوار دلم نبود
        مُشکی خُتن در ناف ناهید است
        که خطای هاروت و ماروت را تقدیس می کند
        من چه بگویم از چشمان روشنش
        که دشنه در خون خورشید شسته است ؟
        زنی
        چنان انسان
        که جز در صدف صداقت نمی گنجد
        زنی که از نای نیمروز
        طلبکار تخمه ی اهوراست
        و
        پستان چپش را
        در دهان خشک هورالعظیم می گذارد
        ( آه خوووون زستان ....
        خشکی لبهای ات شعرم را شیعه کرد
        چه فرقی ست میان حرمله ی گلودوز
        و آن شیرناپاک خورده ی کینه توز
        که روی تشنگان آب ، آتش می گشاید !! )
        به این شعر کاسه ای آب برسانید
        ترک کلماتش از کارون بیشتر شد
        و آن زن ، همین زن است
        حریر زربفت همه ی زنها
        و نسیم دل نواز نفسش
        تسکین جگر سوخته ی درختان زاگرس
        زنی بداهه ی آفرینش
        که شاخه ی باورم
        از خنده اش به شکوفه نشسته

        آه باز هوای خیس گلاله و
        محشر کبرای کلمات ....

        بافت کرمان ۲۷ تیر ۱۴۰۰


        مرسی مازیار جان . ممنونم که اومدی
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۰۵
        درود بر جناب مانا

        من که دیگه تو گروه غزل‌خوانانای شما نیستم و تصمیم به برگشتن هم ندارم
        پس بهتر بود یه ویرایش می‌زدید و این قسمت رو حذف می‌کردید
        اضافه شده آرزو هم به جمع
        به این جمع شوت و غزل خوانانا😱😱
        .

        موفق باشید خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۲
        نیمه ی دوم یک شعر
        گل پنجاه و هفتم


        برای همین است
        معتقدم
        حتا آنها که چاقو زیر گلوی قافیه می گذاشتند
        براستی از ما شاعرترند اینک
        چرا که زمین تیره هم
        شولای ابر و آیینه می پوشد
        وقتی تو کنارم به بوس و کنار و کنایه
        به آهوان افسرده
        مشق راه رفتن می آموزی
        راستی نیمه ی اول این شعر را
        گرگ فقر یا کفتار جهل خورده است
        آخر قرار بود شعری عاشقانه بگویم برای او
        که دریا به گریه هایش اقتدا می کند
        هی ...
        زورقی به بار انداز و رنجی در سینه ی من
        هر دو به یکسان بیقرارند !!

        بافت کرمان ۳۱ تیر ۱۴۰۰

        ممنونم آرزو که سر زدی . شعر مربوط به سال گذشته س . و قطعا شدآمد دوستان در ساختار و محتوای آن تغییر نخواهد کرد .
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۱۵
        سلام خدمت ادیب بزرگوار جناب مانا
        جناب شعری بسیار بسیار زیبا
        غنی از معرفت ادبیات دورود بر شما
        چند بار شعر شما را خواندم
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۵
        گل پنجاه و نهم
        طرح کوتاه

        می آیی و دهان قلم
        پر می شود از گوهر شعر
        می روی و رگ های تنبور
        سرخ می شوند از خون حسرت
        ..
        شدآمد مهتاب
        دلیل وجود زیبایی ست
        منم که گاه سر از سجاده ی عشق
        بر می دارم

        بافت کرمان اول مرداد۱۴۰۰


        سلام بانو آهنگران عزیز . نورباران نمودید این صفحه را با حضورتان
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        دوشنبه ۱ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۰۴
        درودتان بزرگوار جناب مانا
        بسیار هم زیبا
        شادی هماره در دلتان و سخن طنزتان گویا
        مانا باشید وتندرست خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۷


        گل شصت و یکم
        خواندن این شعر جرم است

        کاری برایشان ندارد
        یک گلوله در فکرت فرو می کنند
        بعد در جراید بی جنم تیتر می زنند :
        " انار فاحشه ای در مغزش ترک برداشته
        یا توتی پا به ماه
        در خیالش زاییده
        یا پرتغال پندارش خونی شد !! "
        یا اصلا رویم به این سیمان بی سرود
        ممکنست ادعا کنند
        زنی در ذهن این شاعر قاعده شد !!
        ما هم مثل کارون بی خبریم و
        دستمان به هیچ چشمه و چشمی نمی رسد

        آه کاری برایشان ندارد
        تو اما شعر مرا بخوان و زن خوبی باش
        اشکت را آشکار نکن
        مرگ‌ با چوبه یا چکامه چه توفیر دارد
        وقتی سرم بر سینه ی تو نیست ؟؟
        باورکن وقتی دم از تردید می زنی
        به یقین کسی هم طالب شعر مانا نمی شود
        نهایتش خواهند گفت :
        گلاله اش گم شد و گلوله ای گفت :
        "" سلام بر شاعرترین شقیقه ی تاریخ !!

        "" کرمانشاه بستر بیماری ۵ مرداد ۱۴۰۰

        سلام ساراجان خواهر خوبم .. مرسی که انرژی مثبت دادید




        ارسال پاسخ
        محمد علی سلیمانی مقدم
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۰۹
        درود بر جناب مانا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بعد از چند ماه دوری از شعر و شاعری، به بهانهء (صرفا همراهی و ) تنظیم وزن همراه شدم با سرودهء شما
        ممنون که بر لبان محتاج خنده‌ام، غنچهء لبخندی شکوفا کردید
        🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷

        پای قلمِ سلیمانی، در کفشِ سرودهء مانا
        😊😊😊
        شنیدم که مانای خوب و توانا
        فقیهی فخیم و دبیری‌ست دانا

        به وقتِ سرودن، زبانش دو متر است
        و وقتِ نوشتن، خطش نیست خوانا!

        دو خورجین کتابش، پس انداز اویند
        ز سعدیّ و حافظ، همه شعرِ مانا!

        چو سعدی کثیرالسّفر هست ایشان
        وطن دارد امّا ز کرمان نشانا

        به هر شهرِ شعری قدم می‌گذارد
        به تیپا برون می‌شود یا کمانا!

        مجید قلیچ از وفا بود با او
        به هر نقطه از کشور آریانا!

        نخاله گرفتی ز کوه و در و دشت
        به لطفِ توانمندی آن نیروانا!

        سپس هر دو درمانده در کارِ ماشین
        شدند و به فکرِ کمی، آب و نانا!

        دو گونی پر از پول بر دوششان بود
        هیوندا خریدند از اصفهانا!

        پس از آن همه فکرشان شد "قبیله"
        همه شاد و خندان، به دور از زیانا!

        به پا گشت تا جرّ و بحثی فراوان
        به محبوبه سلمان همی گفت: جانا!

        رسول و درو کردنِ نقد طوری
        که از مو و از ریشِ پژمان نمانا!

        سما غوطه‌ور بود در بحر اشعار
        منیژه ستاره به هر کهکشانا!

        به سردشت، سارا مکان داشت امّا
        دوصد ووی گفتی سحر، آن جوانا!

        عسل غیبتش دائمی بود، زیرا
        که شویش بُدی ساکنِ پادگانا!

        امیر الحسین بندهء وقت، هر سوی
        همی بود با شیخِ شیخان روانا!

        حدیث و کتک‌کاری‌اش بود معروف
        به میدانِ نقّادیِ شاعرانا!

        گلاله دو گونی قطارِ فشنگ و
        قلیچی که می‌داد، خانی به خانا!

        اضافه شده آرزو هم به این جمع
        به جایی که "سیّد بوَد میزبانا!
        😊😊😊😊
        بتِ خوشتراشی به کف داشت شیخی
        و بادِ موافق، برایش وزانا!

        به دامان او ریخت شعر سپیدی
        که ریشش همان وقت شد، رنگِ یرنا!

        عجب نیست معتاد و گرتی بگردم
        ز اندوه و درد و غم ای مهربانا!

        به او گفت حرفت، همه چیپ و مفت است
        نترسان مرا از شتر، ساربانا!

        تو هم گر به دعویّ خود صادق‌ستی
        بگو شعری از جنسِ اشعارِ "مانا"!

        چنین شد که آخر موفق شدم تا
        به دیوان کنم شرحِ حمّام و وانا!

        برای گلاله گل آورده‌ام از
        چنین دفترِ پر گل و بوستانا!

        کرمانشاه ۳۰ اسفند ۹۹
        کرج ۰۲ شهریور ۱۴۰۰
        😊😊😊😊
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۲۰
        گل شصت و دوم
        خشم وعشق

        آب سر بالا نخواهد رفت
        شکی نیست
        ما به دامن دریا برخواهیم گشت
        و شکوفه ی خشمی
        که جان از چنگ دی ماه به در بُرد
        به فروردین فریاد خواهد رسید
        شکی نیست
        روزی که ریش ها بروند
        ما ریشه هایمان را بغل خواهیم کرد
        در بهشتی که
        سیب بوسه ی تو ممنوع نخواهد بود
        آه این شعر هم با مشت گره خورده
        به خیابان می رود
        این شعر هم از اتاق خواب تو
        به کنار پنجره ای خواهد رفت
        که قاب فریاد جوانان وطن است
        دست خودم نیست
        کسی که شاعر شهیدان است
        چگونه از قلمش خون نچکد ؟؟

        دوستت دارم
        به تعداد تیرهای سال ۶۷
        گلویت را می بوسم
        به پاس گلوهایی که جویدند
        دوستت دارم
        به وسعت ابر آه مادران آبان
        که در هورالعظیم باریدند
        و می دانم آن هواپیما هم روزی
        بر باند باور جهان خواهد نشست

        آه دوستت دارم
        با من نویدانه برقص !!

        کرمانشاه پنجم مرداد ۱۴۰۰


        جناب سلیمانی مقدم ، کارتان جنبه ی یاددهی دارد و ایکاش با تیک نقد ارسال می نمودید .. دستتان را می بوسم و قدردان زحمتتان هستم
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
        سلام
        و این نوع نوشتن منو به دوران دبیرستان برد
        یاد خاطرات خوب و شیرینم افتادم سر زنگ ادبیات
        فقط ردیف و قافیه رو میشناختم برای شعر گفتن و از وزن بی خبر بودم و همانند این شعر شما می سرودم و دلبری می کردم از دوستانم
        خندانک خندانک خندانک
        قلمتان ماندگار
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۲۸
        گل آخر
        حلالیت


        حالا نه دینی به گردن آب مانده و
        نه رسالتی بر گرده ی خاک :
        بنفشه های دامنت گواه گریه ی منند .
        دینی به گردن خورشید هم نیست
        از آفتابگردان نگاهت بپرس
        چگونه می شود
        از تابش کلمه ای ،
        به مشرق اشتیاق مومن شد ؟؟

        آه
        دینی به گردن مانا هم نیست
        این سر به دار دل به باران را حلال کن
        اگر گاهی پاچه ی شوقش را بالا می زد
        تا از شط خروشان شرع بگذرد
        حلالش کن
        اگر گاهی شعله ی نوازشش
        در خرمن گیس تو می گرفت
        آه حلالش کن
        به حرمت اشکهایی که ترا
        بر دامن تقدیر چکیدند
        به یادمان شعرهایی که مرا
        در بزنگاه گریه سرودند ........



        امروز ششم مرداد ... قابل خانمم را نداره ... خدا رو شکر که حداقل این یک آرزو را به گور نبردم و اینقدر عمر و توان و توش و شوق برایم مانده بود که این کار را به پایان ببرم .. فقط دو چیز هست دوست دارم بگویم ، یکی حس شرمندگی و خجالت که واقعا کلماتم در قد و قواره ی زیبایی تو نیست . و دوم ...... گفتنی نیست شاید از لابلای شعرهام چیزی پیدا کردی ..... دست حق به همرات عزیزم



        نام دفتر : گلهایی برای گلاله
        چهاردهمین ( و احتمالا آخرین ) دفتر از دلنوشته های مانا
        شروع : ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
        پایان : ۶ مرداد ۱۴۰۰
        تعداد قطعات : ۶۳ قطعه
        تعداد ایام : ۳۴۲ روز
        متوسط سرایش : ۴۲/ ۵ روز یک قطعه




        مریم خانم کاسیانی در نظر داشتم در پاسخ به کامنتهای دوستان شعرهای دفتر چهاردهم را بنویسم . که در سروده ی قبلی ۵۱ شعر ارسال شدند و تنها ۱۲ قطعه مانده بود که اینجا در پاسخ به عزیزان آوردم . و قسمت این شد که آخرین سروده در پاسخ به کامنت شما بیاید . هم سروده و هم نوشته ی انتهای دفتر را آوردم . امیدوارم که شما همیشه شاد و خرم باشید .






        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۳:۴۴
        درود بر شما
        بسیار زیباست
        امیدوارم همیشه همراه همسر محترمتان گلاله ی عزیز به نیکی بنشینید و گذر عمر ببینید و شاهد سعادت ثمره های عشق تان باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        رضا رضوی تخلص (دود)
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۰
        سلام و درود جناب مانا
        بسیارعالی
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۲۹
        ممنونم از حضورتان ... خوش آمدید و منور فرمودید خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۱
        درود و عرض ادب مانا
        استاد گرامی و دوست مهربان
        سپاس برای لحظات آمیخته با مهروشادی
        علم و شعر و عشق و ...ـ
        همیشه آموخته ام کنارشما ودوستان عزیزم
        و همه ی دوستان شاعر چه سایت ناب چه سایت شعرنو
        همیگیتان را دوست دارم خندانک و پناه همگیتان
        مهر الهی ،الهییییییییییییی خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۴۶
        ممنونم از حضور همیشه لطیفت منیژه
        خدا ترا از من و باقی دوستان نگیرد

        خوش آمدی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۲۳
        سلام و درود و ارادت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۴۶
        جناب رضاپور عزیز خوش آمدی
        سپاس از لطفتان خندانک
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۲۰
        سلام مانا نه حال بودن مانده نه کلمه ای برای بلغور اما یک لحظه آمدم تا فکر کنم که هستم و چشمم به این نوشته افتاد که انگار از بی شعری به قولی همینجور یه چیزی بنویسم افتاد
        ولی گاه ننوشتن بهتر از بد نوشتن است گاه سکوت بهتر از فریاد است .قصد نقد ندارم از شاعری که هر کلامش آیه ای بود از سایه سار جلجت های دانش واقعا دیدن این نوشته مجبور و دل آزرده ام .حالا بماند تناقضی که در شعر به سرت میخورد در بیت اول مانایی فهیم و دانا و بعد میشود با خطی نا خوانا و زشت ..نه به طنز و شعر کمیک میخورد نه آهنگی و نه مثلا کنایه و در لفافه که مثلا کسی خودش را بیان کند .انگار تکه از پازل روزمره یه آدم که نه فایده ای چون شعر های قبلی اش دارد نه پیامی ...واقعا به کجا داریم میرویم ......این شعر مانا بود
        انگار شعرها هم کرونا میگیرند

        سبوی می شکسته در میکده بسته امید همه ما به همت تو بسته
        به همت تو ساقی تو که گره گشایی

        روزی روزگاری مانی بود ....
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۲:۵۰
        سلام مسیحا جان ... کاملا حرفت را قبول دارم
        و می دانم کار بشدت ضعیف از آب درآمده ، اما از انتشار این کار هدف داشتم و در کامنت سبز نوشته ام که هدفم چه بود ؟
        اما از اینها گذشته خوشحالم که هستی و شعرها اگرچه سست شدند اما شاعرها هنوز استوارند خندانک
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۳۶
        او که میرود اینگونه سنگین استوار وبر چگونه میتوان به او فرمان ایست داد...

        ممنون اقیانوس بی موج
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۵:۳۸
        او که میرود اینچنین سنگین صبور و استوار چگونه میتوان به او دستور ایست داد... خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۶
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعرگرامی
        مثنوی های زیبای شما
        راز عشق را هویدا کرد
        دل را شیدا کرد
        غنچه های شادی را
        در دل شکوفا کرد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۵
        ممنونم
        قدم رنجه فرمودید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۱۷
        سلام همه اساتید و دوستان و علی الخصوص مانای عزیز
        سپاسگزارم که شاگرد کوچکت یاد کردی مانای عزیز
        مشغله بسیار است و خیلی خوشحالم که با وجود این همه مشغله درست به این شعر رسیدم و شاید قبل از این شعر، دو شعر دیگر می خواندم به این شعر نمی رسیدم و اکنون که می نویسم از روی ذوق و شوق است گرسنه خسته تشنه تنها آشپزی هم بلد نیستم در شهر غریب و گره هایی از کلاف سردرگم کار و زندگی که باید بازشان کنم
        همینجا در صفحه مانای عزیز تشکر می کنم به خاطر تبریک هایتان، دیگه متاهل شدیم و مسئولیت ها و مشغله ها هم بیشتر شده
        به همین اندازه کفایت می کنم و عذرخواهی می کنم که فعالیتم خیلی کم شده است
        سپاسگزار تمام عزیزان و فرهیختگان ادیب و ارجمند هستم
        دوستدار همه شما مهدی
        دلتان بهاری و سرتان سلامت خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۲۱
        دوستان کارم خیلی سخته و شرایطم سخت تر
        در شرکت آب و فاضلاب استان یزد شهر بافق کار می کنم
        از همراهی ها و محبت هایتان بی نهایت سپاسگزارم
        اجرتان با ابا عبدالله خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا حمیدی راد(احسان)
        رضا حمیدی راد(احسان)
        چهارشنبه ۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۵۵
        با سلام و ارادت
        تعریف فنی اینجانب در قالب پنجره سبز مقد خلاف بود و از جرگه نقد خارج شد ولیکن این متن شما که هیچ بار فنی گنداشت و فقط احوالپرسی و تعارفات بود
        چرا باید در قالب نقد قرار گیرد
        اگر قانون است برای همه وگر نه از مدیریت خواستارم با این موضوع همان رفتار بشه که با بنده شد خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۰
        شاعر عزیز من از متاهل شدنم خبر دادم و شما از اینکه پیامتان تیک نقدش برداشته شده، با این حال مسئله مهمی نیست خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۴
        سلام عزیزم
        بهت تبریک میگم . امید که زندگی آرام و شادی داشته باشید خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۰۴
        سلام احسان عزیز
        نبینم عصبانیتتو رفیق .. اغلب این تبعیض ها یا دوگانگی ها ، بخاطر مشغله ی کاری و فراموشی دوستان است . با اینکه از مدیریت اینجا بارها انتقاد کرده ام ، اما اطمینان دارم دستکم در مورد کامنت آقای محمدی بحث پارتی نیست و حتما فرصت توجه پیش نیامده .. خندانک
        مریم کاسیانی
        مریم کاسیانی
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۳۲
        سلام،تبریک میگم خندانک خندانک خندانک
        برای هم عاشقانه بمانید در امان خدا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۱
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۵۸
        ممنونم که آمدید .. و برایت آرزوی خوشبختی می کنم
        بافق مردمان درستکار و آرامی دارد ، سه ماه آنجا در خانه ی معلم و مجتمع آهنشهر بودم . البته غربت با همه سختیهاش ، سازنده س و گاه از رنج هایی که از چپ و راست میرسه باید درس گرفت
        امید که همیشه بر مراد و شادکام باشی خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۴ شهريور ۱۴۰۰ ۲۲:۰۲
        درود بر شما استاد گرامی
        بسیار عالی وزیبا
        بود خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۵ شهريور ۱۴۰۰ ۰۷:۳۲
        سپاسگذارم
        خوش آمدید خندانک
        ارسال پاسخ
        خدیجه وفایی راد ( غریبه)
        جمعه ۵ شهريور ۱۴۰۰ ۰۶:۴۲
        درود بر شما خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۵ شهريور ۱۴۰۰ ۰۷:۳۲
        ممنونم خانم راد .. زحمت کشیدید خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید ساعدی
        جمعه ۵ شهريور ۱۴۰۰ ۲۱:۴۷
        بسیار عالی قلم تان سبز باد خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۳
        سلام و عرض ادب و خوشامد
        سپاسگذارم
        ارسال پاسخ
        حسین مراغه
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۰۶:۲۳
        مهرداد، این دیگه چی بود، خندیدم
        ولی بد نبود، موفق باشی داداش
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۴
        ممنون از شما گرامی ... دقیقن هدف منم خنداندن دوستان بود و خوشحالم که لحظاتی دوستان را شاد کرده باشم
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۳۸
        درود های فراوان وارادتی بی پایان جناب مانای عزیز وگرانقدر
        طنزی بسیار شیوا موزون ومتفاوت
        قلمتان ماندگار
        در پناه
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۷:۲۴
        ممنون از دایی مهربانم
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۴۴
        سلام مانا جان
        زنده باد
        حیف که میلی به خنده نیست ....
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۶ شهريور ۱۴۰۰ ۱۹:۴۶
        مرسی ایمان عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4