سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 28 فروردين 1404
    19 شوال 1446
      Thursday 17 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        پنجشنبه ۲۸ فروردين

        هفت سین زمستانی من

        شعری از

        دهمرده

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ ۱۹:۴۸ شماره ثبت ۱۰۱۲۳
          بازدید : ۳۴۶۲   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دهمرده

        ظاهرا فصل بهار ،به همين زودي زود ،مي رسد بر در دروازه ي شهر
        همه شادند ولي ...
        من در كلبه ي خود مي بندم ،تو از آن روز كه بي من رفتي ، عاشق فصل زمستان شده ام
        و به دور از تو هنوز ،سفره اي ميچينم...
        عالمي سين اينجاست:
        سفر و سوزش و سختي و سياهي و سراب ، سرزنش هاي دل ساده ي من
        سنگي اين دل عاشق كش تو ، سيل بي وقفه ي ترس از فردا
        و سكوتي مطلق! كه هجوم نت آواز صداي تو در آن ، دم به دم ميپيچد
        هفت سيني زميان اينها ، انتخابي سخت است
        هفت سينم اين است:
        سين اول اينجا ، سردي نحس اتاق است كه دور از تو مرا ، در بغل مي گيرد...
        و به سان بدن معشوقش ، بي امان مي بوسد
        سين دوم به سر سفره ي من ، هنر سفسطه است!
        كه به خود ميگويم...
        كه تو بر ميگردي ، كه پشيمان شده اي...
        سين سوم هم نيست
        جز سقوطي آزاد
        از لب دره ي حسرت خوردن ، به ميان دل پر وحشت شب!
        سين بعدي اينجاست ، در درون قلبم...
        سستي مبهم و بي پاياني ،كه بسان پيچك ، در خودش ميگيرد
        همه ي شادي و لبخنده ی من
        سين پنجم بي تو
        سايش روح پر از عشق من است ، روي سوهان غم دوري تو
        ششمين سين آنجاست
        روي آن دفتر شعري كه برايت گفتم ، و نخواندي هرگز...
        ساعتي پژمرده!
        كه از آن روز كه رفتي خوابيد ، و به من ميگويد: ((كه از اين ثانيه تنها شده اي!))
        و تو رفتي و هنوز... لحظه ها قلب مرا ميشكنند...
        سين هفتم پوسيد...
        تو خودت مي داني ، سین هفتم كه پر از خاطره هاست...
        خاطرات تلخي ، كه تمامي دل تنگ مرا ، بي تپش مي سازد !
        سين هفتم هم نيست
        جز همان ميوه ي دندان زده اي ، كه به من پس دادي
        به يقين يادت هست!
        سيب سرخي كه بدون تو در اين دوزخ سرد ، در غم  و حسرت و دلتنگي تو...
        عاشقانه پژمرد...
        و دل تنهايم ، چه غريبانه شكست...
        و چه سال شومي  ، بعد تو خواهم داشت...
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        امارفا - آمارگیر رایگان سایت
        2
        در حال بارگذاری