ناامیدانه به امید امیدی که ندیدم
ازاین چرخ از این سرکش غدار
گرفتم ره آن خانه دلدار
رسیدم به در خانه و در بسته و من پشت در آوار
زدم در نه یک بار که صدبار
صدایی نشد اینبار
زدم مشت گره کرده به دیوار
و با حالت غمبار
جگر ریش و دلم تنگ و پریشان شده از یار
وبا چشم گهر بار
گهی اشک و گهی خون ز هجران غم یار
چنان ساکت و خاموش خزیدم یکی گوشه و با درد نهادم
سرم را به سر شانه دیوار
و در حالت پیکار
میان من و اندوه ، میان من و هجران غم یار
گریبان غم یار گرفتم و با دست دگر یقه اندوه
و با حالتی از خشم زدم سینه دیوار
و در شیشه ی آیینه ی بشکسته آن گوشه
که سنگین شده از ظلمت و تاریکی و شاید
ز انبوه غباری که نشسته ست
به رویش ز بیداد زمانه و یا مدت بسیار
تو را دیدم و شاید خودم را
شکسته ، تکیده ، سرافکنده و تب دار
به من رحم کن ای دوست
دمی دست نگهدار
که شاید نماندست مرا
فرصت بسیار
با توجه به اینکه در اول این راه قرار دارم از دوستان عزیز تقاضا دارم با نقدهای خود چراغ راه باشند
خواندم و لذت بردم
بنده که هیچ تخصصی در این مبحث ندارم،منتها از آنجا که در این سایت با کسی هم تعارف ندارم و آنچه به گمانم درست میاید را میگویم پس بگذارید به شما هم بگویم
سروده ی شما را خواندم و لذت بروم🌺🤗