چهارشنبه ۷ آذر
شب شعری از محمد جواد عطاالهی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ تير ۱۴۰۰ ۱۳:۲۳ شماره ثبت ۱۰۰۱۱۳
بازدید : ۳۰۲ | نظرات : ۲۶
|
دفاتر شعر محمد جواد عطاالهی
آخرین اشعار ناب محمد جواد عطاالهی
|
شب درون پیاله بر می گشت آب در آسمانترک می خورد
سنگ در دام شیشه می افتاد در وجودش هزار شک می خورد
پشت هم از تنفر دیوار استخوان ها یکی یکی شد خرد
آه آن بینوا نمی فهمید مشت از بازوان کتک می خورد
تا دل شهر را به دست آورد خنجرش از غلاف بیرون شد
وعده ها را برش برش هر بار تکه می کرد و با نمک می خورد
ظاهر خاکی اش مقدس بود غیرت مرده داشت کرکس بود
سینه اش خالی و ملبس بود پینه اش روی مُهر حک می خورد
بر دلش بیشمار لک لک بود در نگاهش جهان مشبک بود
بین رحم و غضب سوئیچ میشد تا که قدری قباش لک می خورد
ابر های سیاه می آمد با طمانینه پر عطش ،آرام
در حضورش ندید طوفان را، با غرور از خودش کلک می خورد
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام ممنونم از همراهی شما جناب استکی بزرگوار البته مشکلات جامعه آنقدر آشکار است که نیاز به مبین ندارد باز ممنونم از لطف شما | |
|
سلام جناب عزیزیان گرامی بله ، و البته مصداق های زیادی دارد شوربختانه ممنونم از همراهی شما | |
|
سلام دوست گرامی خوش آمدید بسیار ممنونم از لطف همراهی شما در پناه حق | |
|
سلام بانوی گرامی خوش آمدید زیبا نگاه شماست ممنونم از نظر لطف شما | |
|
سلام خوش آمدید ممنونم از لطف و همراهی شما | |
|
سلام ایمان بزرگوار خوش آمدی بسیار ممنونم از لطفت در پناه حق باشی همیشه شاعر عزیز | |
|
سلام خوش آمدید جناب شهنی ممنونم از لطف شما | |
|
سلام جناب قنبر پور بزرگوار خیلی خوش آمدید ممنونم از لطف شما مدتی پیش غزلی را به این شکل ارسال کردم و مورد سوال قرار گرفتم که چه طور به این شکل غزل می شود خلاصه تصمیم گرفتم دیگر غزل دوری را یک مصرع دو مصرع نفرستم گرچه اینگونه زیبا منظر تر باشد باز هم ممنونم از لطف همراهی شما عزیز گرامی | |
|
عزیز ما که این حرف ها را نداریم ، درد و دل بود نوشته ام و با حرف شما هم موافق هستم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه