چهارشنبه ۲۸ آذر
شهید همت
ارسال شده توسط مهدی شهبازی در تاریخ : يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۷۵ | نظرات : ۱
|
|
از فرودگاه بغداد تا شهر کاظمین چندان طول نکشید هیجان بالایی داشتم اولین سفر بدون خانواده ام بود اون هم یه سفر خارج از کشور
وقتی وارد هتل در کاظمین شدیم، دیگه حسابی خسته شده بودم ،منتظر بودم تا تکلیف تقسیم اتاق ها چه می شود
زمان زیادی نگذشت تا مشخص شد به همراه دونفر دیگه در یک اتاق هستم ،پیر مرد دوست داشتنی ومهربان و آقای دکتر قرار بود هم نشین این سفر یک هفته ای من باشند .
بر خلاف فاصله سنی زیاد با حاج آقا که مردی پا به سن گذاشته بود خیلی زود با هم گرم و صمیمی شدیم ،قرار بر این شد که من وظیفه بیدار کردن حاج آقارا برای اقامه نماز صبح در حرم داشته باشم .
.
حاج آقا بازنشسته ارتش بود و ازفرمانده هان میانی ارتش در ایام دفاع مقدس ،عادت داشت خاطرات شیرینی از روزهای جنگ برایم تعریف کند .
یک روز پرسیدم حاج آقا در طول هشت دفاع مقدس خاطره ای هم از فرمانده های سپاه پاسداران داری ؟
گفت :بله یک خاطره از شهید حاج محمد ابراهیم همت دارم
گفتم :تا ون بیاد وما برای زیارت به حرم برویم برایم تعریف می کنی
گفت :چرا که نه .
گفت:اوایل سال ۶۱ بود از مقامات دستور آمد که برای هماهنگی هر چه بیشتر بین نیرو های ارتش وسپاه می بایست به مقر فرماندهی تیپ محمد رسول الله برویم ما هم به همراه چندی از فرماندهان میانی ارتش به آن ها جا رفتیم .
وقتی به مقر فرماندهی رسیدم تقریبا ظهر شده بود حاج ابراهیم همت سمت معاونت تیپ را برعهده داشت و برنامه دیدار ما با ایشان بود.
لیکن در اون ساعت در مقر حضور نداشت پس چاره نداشتیم جز این که صبر کنیم تا از بازرسی هایی که از تیپ داشت بر گردد .
حدوداً یک ساعتی زمان گذشت و جوانی با لبخندی به لب و قدی رشید به همراه چند نفر وارد مقر شدند اصلا انتظار آن را نداشتیم که معاونت فرماندهی تیپ این سن سال جوان را داشته واینقدر ساده ویک رنگ مثل بقیه بسیجی های حاظر در تیپ باشد وحتی اگر مسئول هماهنگی معرفی نمی کرد گمان می کردیم یک سرباز وارد شده . جلسه گفتوگو به پایان رسید و ما برای صرف ناهار که اتفاقا خیلی هم گشنه بودیم رفتیم سفره را پهن کردند تعدادی نان خشک مقداری پنیر و هنداونه بر روی سفره بود .
من خودم جا خورده ام وتعجب کردم ،نان خشک ! اصلا انتظار این را نداشتم که بعد از این همه صبر و گفتوگو درباره عملیات پیش رو تمام پذیرایی از ما نان خشک و پنیر وهنداونه باشد
در هر صورت ناهار را صرف کردیم و بر گشتیم ولی آن لبخند زیبا و روحیه جهادی وسادگی شهید حاج محمدابراهیم همت همیشه در خاطرم بود .
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۹۶۸ در تاریخ يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی بود 🌹🌹🌹