سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شهید همت
        ارسال شده توسط

        مهدی شهبازی

        در تاریخ : يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۶۰ | نظرات : ۱

        از فرودگاه بغداد تا شهر کاظمین چندان طول نکشید هیجان بالایی داشتم اولین سفر بدون خانواده ام بود اون هم یه سفر خارج از کشور 
        وقتی وارد هتل در کاظمین شدیم، دیگه حسابی خسته شده بودم ،منتظر بودم تا تکلیف تقسیم اتاق ها چه می شود 
        زمان زیادی نگذشت تا مشخص شد به همراه دونفر دیگه در یک اتاق هستم ،پیر مرد دوست داشتنی ومهربان و آقای دکتر قرار بود هم نشین این سفر یک هفته ای من باشند .
        بر خلاف فاصله سنی زیاد با حاج آقا که مردی پا به سن گذاشته بود خیلی زود با هم گرم و صمیمی شدیم ،قرار بر این شد که من وظیفه بیدار کردن  حاج آقارا برای اقامه نماز صبح در حرم داشته باشم .
        .
        حاج آقا بازنشسته ارتش بود و ازفرمانده هان میانی ارتش در ایام دفاع مقدس ،عادت داشت خاطرات شیرینی از روزهای جنگ برایم تعریف کند .
        یک روز پرسیدم حاج آقا در طول هشت دفاع مقدس خاطره ای هم از فرمانده های سپاه پاسداران داری ؟
        گفت :بله یک خاطره از شهید حاج محمد ابراهیم  همت دارم 
        گفتم :تا ون بیاد وما برای زیارت به حرم برویم برایم تعریف می کنی 
        گفت :چرا که نه .
        گفت:اوایل سال ۶۱ بود از مقامات دستور آمد که برای هماهنگی هر چه بیشتر بین نیرو های ارتش وسپاه می بایست به مقر فرماندهی تیپ محمد رسول الله  برویم ما هم به همراه چندی از فرماندهان میانی ارتش به آن ها جا رفتیم .
        وقتی به مقر فرماندهی رسیدم تقریبا ظهر شده  بود حاج ابراهیم همت سمت معاونت تیپ را برعهده داشت و برنامه دیدار ما با ایشان بود.
        لیکن در اون ساعت در مقر حضور نداشت پس چاره نداشتیم جز این که صبر کنیم تا از بازرسی هایی که از تیپ داشت بر گردد .
        حدوداً یک ساعتی زمان گذشت و جوانی با لبخندی به لب و قدی رشید به همراه چند نفر وارد مقر شدند اصلا انتظار آن را نداشتیم که معاونت فرماندهی تیپ این سن سال جوان را داشته واینقدر ساده ویک رنگ مثل بقیه بسیجی های حاظر در تیپ باشد وحتی اگر مسئول هماهنگی معرفی نمی کرد  گمان می کردیم یک سرباز وارد شده . جلسه گفتوگو به پایان رسید و ما برای صرف ناهار که اتفاقا خیلی هم گشنه بودیم رفتیم سفره را پهن کردند تعدادی  نان خشک  مقداری پنیر و هنداونه بر روی سفره بود .
        من خودم جا خورده ام وتعجب کردم ،نان خشک ! اصلا انتظار این را نداشتم که بعد از این همه صبر و گفتوگو درباره عملیات  پیش رو تمام پذیرایی از ما نان خشک و پنیر وهنداونه باشد 
        در هر صورت ناهار را صرف کردیم و بر گشتیم ولی آن لبخند زیبا و روحیه جهادی وسادگی  شهید حاج محمدابراهیم همت  همیشه در خاطرم بود .

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۹۶۸ در تاریخ يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۵:۴۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۴۸
        زنده باد بزرگوار
        عالی بود 🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0