بنام نگارگرعشق..............
...........................................................
(بدونِ غرض عرض می کنم)...........، چندروزی که به خاطرِ کسالت، نمی توانستم حضوری درسایت داشته باشم........شعری به اشتراک بگذارم ....ویا، شعرِ دوستان رابخوانم.......دوسه نفر ازهموندانِ عزیز، که لطفی به حقیردارند....به هرشکلِ ممکن تماس گرفته...ضمنِ اینکه حقیرراشرمنده می نمودند......گلایه هایی داشتند از، نوشته ها....(مثلاً)...نقدهد....ونظراتِ جنابِ (..............).
تنها کاری که ازدستم برمی آمداینکه،دعوتشان کنم به صبروتحمّل........وگاهی که با همه ی مشکلات....می خواندم....اِفاضه های جنابِ(..........)را....واقعاً درمی یافتم که بعضی از....اظهارِ وجودهایشان......قابلِ تحمّل نیست.......تا اینکه خداراشکر....توانستم....کمی تاقسمتی وگاهی...حضوری داشته باشم....به جهتِ.......حال وروزِ خودم......
نوشته های ایشان راناخوداگاه دنبال می نمودم ....،....گاهی دلسوزی برای بزرگان وشعرای گذشته.......گاهی کوبیدنشان بابی رحمیِ تمام.....(ببخشید) ...ناکارامدیِ خانم هادرنوشتن وسرودن.......که واقعاً یک توهینِ بزرگ بودو نابخشودنی.......ووووووو
جوابی که به یکی ازعزیزان داده بودند درموردِ (کلاسیک)سُراها که:....(همشون فسیلند).....ومنی که دیگران راتوصیه می نمودم به صبر وتحمل......نه دیگر صبری برایم ماند...ونه قدرتِ تحمّلی....وباوربفرمایید نه ازین جهت که خودم....(مثلاً)....کلاسیک می نویسم...خیلی ازعزیزان شاهدند وایضاً نوشته هایم درسایت که...بدونِ هیچ تعارفی...واقعاً هنوز هم خودم را....بعدازنیم قرن نوشتن......شاعرنمی دانم........تاچه رسد به اینکه دراین سبکِ بخصوص....ادّعایی داشته باشم.
جوابی کوتاه به ایشان دادم.....وصرفاً به خاطرِ این که حقیر کاری نکنم که خدای ناکرده ....فضای سایت...متشنّج شود...پیامی دادم به جنای حاج سیّد فکری عزیز....وازایشان خواهش کردم که درراستای حفظِ فضای بسیار مناسبِ سایت....فکری به حالِ این جناب(....بکنند).....
وشاید یک رُبعِ ساعتِ بعد ازایشان جوابی دریافت نمودم....که گرچه قلباً راضی به ان نبودم...وشک ندارم که جنابِ سید حاج فکری عزیز هم.....ازین پیشامد...واقعاً راضی نیستند....ولی...خوشحال کننده بود.........مسدودنمودنِ راهِ ورودِ جناب(........).
عزیزان.....امنیّت....درهرموردی....بسیار نیکوست وارزشمند.....بخصوص درفضای شعر وشاعری وباوربفرمایید که درانجمن ها.....(گرچه مجازی)......واقعاً رُکنِ اصلیِ موجودیت است ونبودش .....ان چنان خُسرانی به وجود خواهداورد...که جبران ناپذیرست......
چندنفر مردوزن.....ازهرسنّی ودرهرمقامی...وازهرمنطقه ای..با گرایشاتِ مختلف.....گردِ هم جمع شده اند به خاطرِ اشتراکاتِ فکریشان...(شعر).....ومی خواهند...تبادلِ تجربه نمایند....بخوانند، ..بنویسند.....بشنوند....بهره بِبَرند و....بهره، برسانندواگر امنیّت دراین فضا...نباشد....غیرِ ممکن اسن چنین جمعی بتواند ادامه دهد به موجودیتش........
درانجمن های حضوری.....به خاطرِ (چشم درچشم)بودنِ اعضا....شاید اگر مشکلی پیش آید....بهتربتوان رفعش نمود...بالاخره، اختلافِ نظرهست......اختلافِ عقیده...حتمی ست.......تنوّعِ درنوعِ سرایش ها......به خودیِ خود.....مزیّتی ست.....وبحثِ (تفاوت های فردی)...اجتناب ناگزیرست.......ولی،...با همه ی اینها.......وباتمامی بحث هایی که دریک جلسه ممکن است پیش اید.....حرف هازده می شود.....نظرها...مطرح میشود......وبادرنظرگرفتنی منطق......عقل .....وحکومتِ (حرفِ حساب).....باتمام شدنِ جلسه....تمامِ این اختلافهای احتمالی...تمام می شود....ودوستان...هرکدام راهِ خودشان رامی روند....و.....
ولی درانجمن های مجازی...کارِ مشکلی ست....مرتفع نمودنِ چنین دست اندازهایی......ومدیران باید.....با صبر وتحمّلِ بیشتر......احاطه ی کاملتر.......حضورداشته باشند وگاهی اگرچه بابِ میل هم نباشد......اعمالِ نوعی مدیریتِ جامع تر...
همیشه عرض کرده ام....چنین کارهایی ، عشق می خواهد....باید(دیوانه)بودو.....دست به چنین کارهایی زد........ بنانمودنِ خانه برروی (حباب) ست....باکوکترین موجی، دستخوشِ حادثه خواهدشد....واولین کسی که دراین میانه...ضررخواهدنمود...مدیرِ سایت است...اگر بنده مثلاً .......شعری به اشتراک بگذارم....که ازخطُ قرمزهایِ جامعه عبورکند.......این مدیرِ سایت است که به عنوانِ اولّین متّهم باید جوابگوباشد......وووووووووبنابراین، باید به عنوانِ یک عضو...قدرِ این موهبت رادانست.....وازامکاناتِ به وجود امده...به نحوِ احسن استفاده بُردو....شاکربود.....ناسپاسی ست اگر...بخواهیم باصحبتها...وحرکاتِ ازمنطق به دورِ خود...باعثِ ایجادِ مشکل(ازهرنوع)...برای دیگران باشیم......باوربفرمایید خیلی صحبت هادارم برای نوشتن.....اززمانهایی که آرزویم بود شرکتِ دریک انجمن.....و.لی اگر فقط....اقرارمی کردم به نوشتنِ شعر....مسخره ام می کردند....وبگذریم.....
نظری نوشته ام برشعرِ یکی ازخانمهای هموند.......جنابِ (.............) اِفاضه نموده اند که:...اقای......، شما که نقد می کنید دیگرچرا، عذرخواهی می نمایید؟رسمِ بدی راپایه گذاری می کنید(قریبِ به مضمون).....شماربه خدامنطق راملاحظه بفرمایید......
عذرخواهیِ بنده هم شده رسمِ غلط........بله....حقیراز کسی که بر شعرشان نظرمی نویسم.... عذرخواهی که می کنم هیچ....به خاطرِ مزاحمتی که برایشان فراهم نموده ام....وتشکّرهم می کنم که درست یاغلط....پذیرایِ نظرم شده اند.....هیچ ادّعایی هم ندارم...وبراین باورم که خیلی وقت ها....ممکن است...نظراتم بابِ میلِ کسی نباشد ویاحتّی ممکن است اشتباه هم دراینگونه نظریات باشد....هیچگاه نمی گویم که نظراتم وحیِ منزل است و....همه باید پذیراباشند....شما هم اگر نظرِ بنده رانمی پذیرید.....حقِ توهین ندارید....اگر دریافته اید که بنده موضوعی رااشتباه به عرضِ دوستی رسانده ام.....با منطق ومستدل....به ایشان وبنده ثابت نمایید تا دستتان راببوسم....ولی اینکه ......چرا وچرا های بدونِ پایه و مدرک......باوربفرمایید که(غُر) زدن است و...بهانه گرفتن.....ببخشید طولانی شد صحبتم.....یک بارِ دیگر ازجناب حاج فکری عزیز....به خاطرِ این اقدامِ مدّبرانه شان تشکر می کنم....وایضاً عذرخواهی.........امیدوارم که لااقل......نمی گویم هیچ....ولی کمتروکمترشاهدِ اینگونه مسائل باشیم.....ویک عذرخواهیِ ازهمه ی عزیزانی که این روزها واقعاً شرمنده هستم ازلطفشان.....بانوشتنِ کامنت های زیبایشان برسروده هایم.....مدیونشان هستم....ولی نتوانسته ام...به موقع....پاسخگوی محبتشان باشم......که درمرامِ (دیوانه) نبوده ونیست....امیدوارم.....خداوند یاری نماید...وبتوانم.....پاسخگوی درخوری برای لطفتان باشم......همگی موفق باشید انشاءا.......