"به نام دادار مهرآفرین "
" سپندارمذگان " چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش ازمیلاد، یعنی حدودا دو هزار سال پیش از تولد ولنتاین ، میان آریائی ها روزی موسوم به روز عشق( سپندار مذگان یا اسفندار مذگان ) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی.
زرتشیان جشن سپندارمذ ( سپندار مذگان - روز زن و روز زمین ) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.
در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب میکردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بهعنوان مثال روز اول " روز اهورامزدا "، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی " بهترین راستی و پاکی " که باز از صفات خداوند است ، روز چهارم شهریور یعنی " شاهی و فرمانروایی آرمانی " که خاص خداوند است و روز پنجم " سپندارمذ " بوده است.
" سپندار مذ " لقب کلی زمین است . یعنی گستراننده ؛ مقدس ؛ فروتن . زمین نماد عشق است چون با فروتنی ؛ تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان " سپندار مذ " را بعنوان نماد عشق می پنداشتند . پسوند " گان " هم به معنی " جشن " است ؛ و در نتیجه " سپندار مذگان " به معنی " جشن سپندارمذ " ( جشن روز زن و زمین ) است.
" سپندار مذگان " جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده ؛به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند. جشن " سپندارمذگان " یا " اسفندگان " ؛ روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانی مرد دارای قدرت مردانگی و تفکر و خردورزی بیشتری است ؛ در برابر آن زن نیز دارای مهرورزی ؛ عشق پاک ؛ پاکدامنی و ازخودگذشتگی فراوان تری است که هریک از این دو به تنهایی راه به جایی نبرده و حتی روند پویایی گیتی را هم به ایستایی می کشانند.
اگر مردان بدنه هواپیمای خوشبختی اند ؛ زنان موتور آن هستند که پیکره بی موتور و موتور بی بدنه هیچکدام به تنهایی به اوج سعادت نمی رسند ؛ بلکه ذره ای حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است.
اشو زرتشت خوشبختی بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان می داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد! و از دیدگاه وی همه انسانها " همه زنان و مردان " دارای حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلی می داند و خوشیختی همسران جوان را در زندگی زناشوئی در این می داند که هر یک بکوشند تا در راستی از دیگری پیشی جویند.
شوربختانه مردم برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه تمدن و فخر می دانند ؛ همه اسم " ولنتاین " را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند ولی تابحال اسم " سپندارمذگان " به گوششان هم نخورده است.
ملت ایران از جمله ملتهایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است ؛ به مناسبتهای گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ ؛ نحوه زندگی ؛ خلق و خوی ؛ فلسفه حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است.
از آنجائیکه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم ؛ شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است .
برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود ؛ باید هویت فرهنگی تاریخی را از او
گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات ؛ رشد ؛ بالندگی یا نابودی
ملتهاست. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی که در
تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند ؛ کسانی هستند که توانسته اند به
شیوه موثرتری ؛ خود و فرهنگ ؛ اسطوره های باستانی خود را معرفی
کنند و حیات خود را تا ارتفاع یک افسانه بالا ببرند. آنچه برای معاصرین
و آیندگان حائز اهمیت است ؛ عدد افراد یک ملت نیست ؛ بلکه ارزشی
است که آن ملت در ذخایر فرهنگی بشریت دارد.
شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 26 بهمن ( ولنتاین ) به
29 بهمن ( سپندارمذگان ایرانیان باستان ) منتقل کنیم.
الهی !
توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ؛ همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند ؛ دیگران را درک کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند ؛ دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است
که بخشیده می شویم
و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.
چنین بادا