سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        علامت شوم - مسافر خیال7
        ارسال شده توسط

        حسین وفا (آسمان آبی)

        در تاریخ : يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۳۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴۷ | نظرات : ۱۲

        بنام خدا
         مطلب شماره 10 : علامت شوم - مسافر خیال 7
        **********************
        من حدود یکسال به علت ماموریت کاری در یک استان دیگر بودم . بعد از برگشتن مادرم اطلاع داد که فروغ خانم گفته امشب بعد از شام به خانه ما می آیند. از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و به مادر گفتم که از آمدن من چیزی به آنها نگوید تا مثلا غافلگیرشان کنم .
        سریع میوه و شیرینی گرفتم  و آماده شدیم . اردیبهشت ماه بود باران می بارید . بعد از شام با هیجان زیادی منتظر ماندم.
        ساعتهای بعد از شام نیز سپری شد ولی خبری از مهمانها نشد ... باران همچنان می بارید .
        کم کم به ساعت 11 و 12 شب رسیدیم . همه ناامید شدند و آخرش خاموشی زده شد اما من در اتاق نیمه تاریک باز هم منتظر ماندم .
        باران با شدت می بارید . گویی میخواست دنیا را سیل ببرد .
        کم کم زمان از نصف شب هم رد شده اما من با دلخوری باز هم منتظرماندم  .
        در این حال صدایی مرا بخود آورد . صدای جیغ از بیرون بلند شد . با خود گفتم حتما از انتظار زیاد خیالاتی شده ام ...
        اما نه ... باز هم صدای جیغ و داد بلند شد . باور کردنی نبود .. همه جور فکری بسرم زد . سریع بلند شدم و از بالکن بیرون را نگاه کردم ... باران با شدت تمام می بارید . هیچ چیز معلوم نبود .ولی صدای ضجه های دختری را می شنیدم که فریاد می زد و کمک می خواست .
        جای معطلی نبود . با سرعت لباس پوشیدم و سه طبقه را یک نفس پایین رفتم .
        آنجا با صحنه عجیب و ترسناکی روبرو شدم  .
        در کنار خیابان ماشینی توقف کرده بود و یک مرد نسبتا مسن، نازنین را گرفته بود و با خودش داخل ماشین می کشید . آن مرد ناشناس بود . نازنین جیغ میزد و نمی خواست با او برود .
        کمی آنطرف تر فروغ خانم ایستاده بود و با بهت و حیرت به این صحنه نگاهی میکرد و هیچ عکس العملی نشان نمیداد ...
        می خواستم به سمت آنها بروم اما پاهایم قفل شده بود . هیچ حرکتی نمیتوانستم بکنم ... خواستم فریاد بزنم ولی صدایی از گلویم خارج نشد . فقط دستهایم تکان می خورد ... هیچکس آنطرفها نبود . حتی ماشین هم عبور نمیکرد .
        فقط باران بود که با شدت فرو می ریخت .
        نازنین در یک لحظه خود را رها کرد و به سمت ما دوید . اما آن مرد اورا از پشت سر گرفت . او با شدت زمین خورد . مرد دوباره او را کشان کشان بطرف ماشین کشید . نازنین سرتاپا گل و لای شده بود و مقاومت میکرد .
        هرچه تقلا می کردم به سمت آنها بروم ، نمیشد . مثل مجسمه شده بودم ... سعی کردم داد بزنم و کمک بخواهم اما دریغ از یک صدا ...
        فروغ خانم هم غیر از تماشا، هیچکاری نمیکرد و گاهی ناامیدانه برمی گشت و به من نگاه میکرد  .
        تمام قدرتم را جمع کردم و در حالیکه با دستهایم اعتراض میکردم با آخرین نای خود فریاد کشیدم .... و به ناگاه با صدای خودم از خواب پریدم ...
        خدای من ... من خواب بودم ... این صحنه های وحشتناک همه خواب بود ... وای ... باور کردنی نبود .
        زود بلند شدم و بطرف بالکن رفتم . باران خیلی آرام شده بود و در محوطه هیچ خبری نبود
        ساعت 3 نصف شب را نشان میداد ... در اوج ناراحتی و بیقراری بودم و از نگرانی خفه میشدم .
         این خواب جز یک تعبیر شوم چه چیزی میتوانست داشته باشد ...
        پایان قسمت هفتم ...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۰۳ در تاریخ يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۳۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3