سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      خاطرات یک مرده 3
      ارسال شده توسط

      فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

      در تاریخ : شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۲ ۲۳:۳۶
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۷۶ | نظرات : ۸

      نه این عکس خوب نیست . خب همین یه عکس رو داره ، هرچی گشتیم دیگه عکسی پیدا نکردیم . تو کامپیوتر رو هم نگاه کردین ؟ آره همه جا رو گشتیم. خب بده به بچه ها تو کامپیوتر درستش کنن. این سیگار رو تو دستش یه جوری حذفش کنین.چشماشم که بسته است.نه خیلی زشته.یه عینک دودی میشه رو چشماش گذاشت؟ آره آره من می تونم.خب یقه رو هم درست کن خوبیت نداره یقه باز باشه.اگه تونستین یه کم از موهاش رو هم بردارین که به سنش بخوره ، یه منظره هم پشتش بزارین.چه منظره ای؟ یه غروبی یا یه گلی ، چیزی.
      آخه این سیاه سفیده. خب رنگیش کنید.نمیشه ، خیلی بد میشه، قدیمیه. یعنی چی ، یه کار ساده نمیتونید بکنید با این همه ادعا خجالت بکشین. ... اینا صحبت هایی بود که توی جلسه خانوادگی فامیل برای عکس و متن آگهی ردو بدل شده بود.عکس درست شده بود ،البته هیچ شباهتی به من نداشت.صفحات کتاب خیام و حافظ رو هم جستجو کردن و یه شعر پیدا کردن.الان موند سِمَت من؟ یکی میگفت بنویسد فوق لیسانس، یکی میگفت بنویسید شاعر، قبلا چندتا شعرم همینجوری گفته بودم.در نهایت شدم دکتر و استاد دانشگاه...با نهایت تاسف درگذشت جوان ناکام دکتر رضا ..........و ادامش. آگهی چاپ شدو به دیوار زده شد و همه چیز باب میلشون انجام شد.ولی من خودم خیلی اعصابم خورده.اینجا سربه سرم میزارن.هر کی رد میشه به من متلک میندازه. یکی میگه چطوری استاد، وضعیت دانشگاه چطوره.یا میگن دکتر عصر مطب تشریف دارین خدمت برسیم.خلاصه هرکی یه چیز میگه.اوندفعه هم یه نفر دفترچش رو ورداشت آورد و گفت دکتر یه قرص توهم زا برام بنویس تو این دفترچه که وقتی میندازنم تو آتیش فکر کنم تو بهشت قدم میزنم


       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۴۳۹ در تاریخ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۲ ۲۳:۳۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1