سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 22 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت شهدا، سالروز صدور فرمان حضرت امام خميني -ره- مبني بر تأسيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي، 1358 هـ ش
13 رمضان 1446
    Wednesday 12 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      چهارشنبه ۲۲ اسفند

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      محمد حقوقی شاعر اصفهانی
      ارسال شده توسط

      لیلا طیبی

      در تاریخ : ۱۴ ساعت پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰ | نظرات : ۰

      زنده‌یاد "محمد حقوقی"، شاعر و منتقد ادبی نامدار ایرانی، در ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۱۶ خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. 
      وی که فعاليت ادبی خود را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد، و يکی از شناخته‌شده‌ترين شاعران و منتقدان معاصر ايران به شمار می‌رود.
      این شاعر و منتقد ادبی از اوايل دهه‌ چهل خورشيدی، به همراه شماری از روشنفکران، مترجمان، نويسندگان و شاعران اصفهان، نقشی مهمی در انتشار مجله «جُنگ اصفهان» داشت.
      کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» يکی از مهم‌ترين و شناخته‌شده‌ترين آثار محمد حقوقی، تا سال‌ها به‌عنوان تنها آنتولوژی معتبر شعر نو شناخته می‌شد. 
      اين کتاب نخستين بار در دهه چهل خورشيدی منتشر شد، اما بعدها با تجديد نظر در دو مجلد مفصل انتشار یافت و شعر دهه‌های ۵۰ و ۶۰ را نیز در بر می‌گرفت.
      سه مقاله ماندگار به نام‌های «کی مرده، کی بجاست؟»، «از سرچشمه تا مصب» و «از نشان دادن تا شعر» در دهه چهل از او به چاپ رسیدند که نقشی ماندگار در ادبیات ایران ایفا کردند.
      محمد حقوقی دوشنبه ۸ تیرماه ۱۳۸۸ در زادگاه خود اصفهان در سن ۷۲ سالگی، درگذشت.

      ◇ ︎کتاب‌شناسی:
      محمد حقوقی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۸۰ نزدیک ۳۰ جلد کتاب شعر و نقد شعر منتشر کرد: 
      - زوایا و مدارات
      - فصل‌های زمستانی 
      - شرقی‌ها 
      - گریزهای ناگزیر 
      - با شب، با زخم، با گرگ
      - خروس هزار بال
      - شب ناشب 
      - دالان‌های بلند عصر 
      - از بامداد نقره و خاکستر 
      - سبدها 
      - از دل تا دلتا 
      - گیلاس‌ها و گنجشک‌ها 
      - اندوه‌ یادها 
      از حقوقی پنج جلد کتاب نیز با عنوان «شعر زمان ما» به ترتیب درباره‌ی شعرهای «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث»، «سهراب سپهری»، «فروغ فرخزاد» و «نیما یوشیج» به چاپ رسيده است.

      ◇ نمونه‌ی شعر:
      (۱)
      زیباست با کلام قدیمی 
      باز از تو عاشقانه سخن گفتن 
      بردار شانه را؛
      انبوه گیسوان نسیمی 
      از شانه‌ها به عشوه
      بیاویز و باز کن.
      بردار شانه را؛
      بشکن شکنج طره،
      هوا ایستاده است.
      بپراکنش 
      بیاکنش از نافه 
      ناز کن،
      رودابه نوازش دل، گیسوان رها 
      زیباست با کلام قدیمی 
      باز از تو عاشقانه سخن گفتن،
      بردار شانه را… 
       
      (۲)
      و تنها یک واژه بر پشت او نشست 
      که بال‌هاش به دُور افتاد
      در هوای آبی،
      با چرخی چند در آسمان های کوتاه
      تا فرود
      بر گلبرگ خواب بستر آب
      پایان انتظار.
      و نیمکت جو کنار شاعر 
      آغاز شعر با واژه‌ی سنجاقک 
      انبوه ناپیدای مدادهای رنگی 
      و انبوه مدادهای رنگی که بر بالای کاغذ سفید 
      خواهد درخشید… 
       
      (۳)
      دلارام! آرام دل!
      همین کلمات جادو در گیسوان جاری توست 
      جز همین کلاله 
      دل آتش‌فشان را سرپوش مباد
      که آتش‌فشان دماوند، همان کلاه برف اوست 
      نه…!
      واژه‌های جا مانده در دامنه را نگران نباش
      که بادهای موافق هنوز نوزیده‌اند 
      با این همه زودا که با یاد تو 
      هجوم کلمات مشتاق را
      بر بام خواهم ایستاد
      که همیشه بادها 
      پرچم افراشته را با شوق در میان می‌گیرند.
       
      (۴)
      درست از روی خرده شیشه‌های شب شکسته 
      در پگاه انزلی 
      کلمات آبی، کلمات سپید 
      دریای زبان
      زبان دریا را برداشتیم 
      و آرام به راه افتادیم 
      آنقدر آرام
      که در منجیل نیز بادی نمی‌وزید 
      و سرانجام که پیچ واپسین را
      به شتاب از بستر خاکستر گذشتیم 
      تا دره ی دارآباد
      گاهواره‌ی هوا
      و گیلاس‌های ما 
      که گنجشک‌ها را به آواز می‌خواند.
       
      (۵)
      و من هنوز در مهتابی می‌گریستم 
      با شراب پرتقالی 
      بر نهالی‌تر 
      که روزگار نگاه به نهال‌ها گذشته بود
      و همچنان با رودهای دنیا می‌گشتم 
      از رودساران آمازون تا درخت‌زاران خلخال
      و ماهتاب
      که آرام آرام از تورهای مه می‌گذشت 
      و پریان جنگل را در آیینه‌ی برهنه می‌تاباند 
      تا آنگاه که مورمور نسیم ترم از خود پراند 
      بیدار در صدای بالای درخت و دریا 
      و رپ رپ دور موج و ساحل 
      و گپ گپ نزدیک پروانه و میترا
      میترا و آناهیتا، آناهتیا و اهورا
      و من و عطا 
      که با شراب پرتقالی و لبخند گاه‌گاهی 
      ماهی می‌خوردیم.
       
      (۶)
      میان امشب و فرداست 
      ساعتی دیگر 
      که سایه‌ی او
      پنجره‌ی کوچک سپیده دمان را آفتاب می‌کند 
      شادا که پگاه‌گاه
      خانه 
      باغ آلبالوست 
      گل‌های آتشی که زمستان را آب می‌کند 
      پیشواز گنجشک‌ها را
      برخیز و از پنجره خم شو 
      پس شکیبا باش شاعر عاشق 
      که زودش خواهی دید 
      و در آن دوردست 
      مرگ پیر را نیز 
      که به دنبال پاییز می‌گردد
      زیبا باش عاشق شاعر 
      که از واپسین بیابان
      تا آخرین خیابان
      زندگی جوان توست 
      که می‌آید 
      با گیلاس‌ها و گنجشک‌ها.
       
      (۷)
      منظومه،
      هم چنان ماهی یک بار
      دور می‌زد
      می‌گشت 
      شب ژرف بود و ما 
      در ژرف چاه بودیم 
      و از ژرف چاه
      گاهی در آب، گاهی در آتش می‌تافتیم 
      با واژه‌های افشان در چاه
      از حرف‌های هوشنگ 
      یا نوک کلک من،
      آه!
      یا حمید یا سپانلو یا سیمین،
      چرخ ستاره‌ها را می‌دیدیم 
      و نیز می‌شنیدیم از آن ماه
      که همواره با نگاهش 
      در راز، در سخن بود
      و در دور واژه‌ها 
      هر جا که جای مکثی داشت پلک می‌زد؛
      هیچ‌گاه واژه‌ایش بر لب نمی‌گذشت 
      مگر گاهی 
      مثل آن گاه کز منظومه‌ای سخن می‌گفتم 
      من که نمی‌دانستم در کدام کیهان است 
      و آن ماه می‌تابید و می‌گفت:
      فردا پگاه نگاه خواهم کرد
      تا فردا پگاه
      کز پشت میز میز هلالیش 
      کیهان به کیهان، شماره به شماره،
      می‌گشت تا ماه دیگر 
      کان ماه بی‌سخن باز پلک می‌زد
      و واژه‌های افشان
      در شعر ما چهار تن 
      از چاه، از من 
      یا از حمید یا سپانلو یا سیمین،
      و ماه‌های دورترین نیز 
      از نامدار نومید امید می‌تراوید 
      امید 
      کز سی ماه پیش با خروج از منظومه رفته بود
      و در طوس خفته بود
      و دیگر 
      تنها با تصویر خود که به صندلی خالیش می‌تابید،
      هر ماه در جمع ما به خاطره شرکت می‌کرد
      وان ماه هم 
      ماهی که با نگاه سخن می‌گفت هم چنان
      و می‌گفت 
      منظومه مرا که کیهان به کیهان هر روز در جستجوش بود
      در وادی هنوز خواهد یافت 
      بی این که ما بدانیم 
      ماه دیگر در ژرف چاه خواهد خوابید 
      و باز
      بر میزبان تاریک به طرف چاه خواهد تابید 
      او آن منیژه یا ثریا 
      آن راز و ما 
      بدر تمام را
      بر صدر کلام 
      همتاب ماه
      خواهم دید 
      و قدر کلام را خواهیم دانست 
      و با شیده و شراره که آن‌ها نیز با نگاه سخن می‌گویند 
      با کلام سخن خواهیم گفت؛
      در منظومه‌ای که ماهی یک بار
      بر قرار خواهد بود
      و همچنان بر مدار خواهد گردید.
       
       
      گردآوری و نگارش:
      #لیلا_طیبی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۵۰۶ در تاریخ ۱۴ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1