سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      من°خود جنون ام ! (یادمانی به جنون(
      ارسال شده توسط

      فخرالدین ساعدموچشی(برهنه در باران ِ دره ی ِ کومای(

      در تاریخ : ۲ هفته پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۳ | نظرات : ۱

      "من-خود-جنون ام!"
       
      (یادمانی به جنون)
       
       
      در نامه ای که به زهرا ه. دختر شیرازی،هم رشته ام نوشتم،سال ۱۳۸۲
      نامه ای که هرگز به او نتوانستم بدهم و پیش خودم ماند.
       
      در آن نامه "اِشغ"(عشق) را گدایی کردم،شوربختانه مهر طلب بودم و گدای محبت.
       
      در پایان نامه به او گفتم:"...من جنون را بهتر از هر کس تجربه کرده ام،من-خود-جنون ام !".
       
       
       
      افلاتون می گوید:"با سر°انگشت ِ عشق،هر کسی شاعر می شود !"
      و من نه با عشق،که با سر انگشت جنون شاعر شدم !
       
       
       
      یادم است که استادمان،که عقده ای و دختر°دانشجو باز بود به ما گفت برای درس"بیماری های روانی" به تیمارگاه روانی برویم و پرونده ی بیمارهای روانی را بررسی کنیم و گزارشی بیاوریم.
       
       
      من هرگز تیمارگاه روانی نرفتم.
      یکی از خویشان ام شیزوفرنی حاد گرفته بود و خود را دختر داریوش خواننده می دانست جنون گرفته از ستمی که بر او رفته بود-نام اش آناهیتا بود،بماند.
       
       
      دفتر یاد داشت های او پیش من بود.
      به عنوان نمونه ای از یک بیمار،با خودم به قزوین بردم.
       
       
      برای گزارش ام
      نوشتاری ترتیب دادم و خاطرات و دیدگاه آناهیتا را به دنیا و کیفیت ذهن او را به دفترم افزودم
       
      و سپس عنوان آن را به متابعت از نیکولای گوگول(خاطرات یک دیوانه) گذاشتم"یادداشت های یک دیوانه".
       
       
      نخست "جنون" و "عقل" را به بازی ِ زبانی و واژگانی گرفتم و گفتم جنون ۴ حرف است و عقل ۳ حرف و گفتم که این نشان از از اهمیت ِ واژگانی ِ جنون دارد... .
       
       
      سپس از زبان یک خر سخن گفتم.
      گفتم"آدمیان ! شما گاهی به همدیگر می گوید خر و حیوان !
      اما کارهایی می کنید که از هیچ حیوانی سر نمی زند !
      شما با نام گذاشتن حیوان و خر بر یکدیگر،به ما توهین می کنید !
      به گفته ی خدا در قرآن،نام شما(انسان) برای خودتان و نام ما(حیوان) برای خودمان.
      شما انسان ها لایق همان نام آ انسان اَستید و بدترین توهین به شما این است که به شما بگویند" انسان!".
       
       
       
      در آن کتاب ِ"جنون °نامه" که به آن"نا استاد" دادم،در یک صفحه مثلا تصویر چشمی می گذاشتم و از زبان آن چشم درباره ی جنون سخن می گفتم یا تصویر یک لب را به اولصفحه می افزودم و درباره ی بیماری روانی از دید ادبی سخن می گفتم.
       
       
      یادم می آید کتاب"تاریخ جنون"،میشل فوکو را هم نگاهی کرده بودم اما به دلم ننشست.
       
       
      گفتارم درباره ی جنون"یادداشت های یک دیوانه" را که به استاد دادم گفت:"ذهن ات انتزاعی شده؛خود را به یک روان پزشک نشان بده !".
       
       
      کسی از خود تعریف گفت به گفته ی کردها می گویند"زکات ِ بلاهت ِ خود را پرداخته است!"
      اما یه جا چیزی خواندم که می گوید:"از خود گفتن از غرور است،اما از خود نگفتن،غرور ِ بزرگتری است !"
       
      بله،از خود بگویم ..!
      یاد سخن وودی آلن می افتم که گفت"من در جایی درس می خواندم که مخصوص معلمان ِ عقب مانده ی ذهنی بود !"
      یعنی من و ما(ها) سالم بودیم اما آموزگاران اش عقب ماندگی ذهنی داشتند.
       
       
      درست است ،ذهن من انتزاعی شده بود! 
      درست است،فشار روانی فروانی روی ام بود که دانشگاه بودم
      اما جنون(شیزوفرنیا)نداشتم،تنها"اضطراب ِ تعمیم یافته" داشتم.
       
       
       
      آن ایوار را یادم نمی رود
      که با زهرا ه.
      از دانشگاه تا خوابگاه پیاده رفتم.
      گفت"...شما پسر خوبی اَستین !"
      و من به گفته ی نویسنده ای" نمی خواستم آن پاسخ ِ از سر°وا کن را بشنوم.دوستم داشتم بگوید کثافت،لجن و این ها اما مرا از سر وا نکند !".
       
       
      تنها بودم
      و به تن ها نیازیم بود
      نیازی نه چرخان از سر ِ نگاه ِ چشمان ام بر کپل و پستان،
      که نیازی کلی بر چشمان !
       
      تنها بودم
      و خدایان نیز یاری ام نکرد !
      و چند بار خواستم پروانه ام از قفس بپرد.
       
       
       
      واپسین سخنی که به آن دختر شیرازی گفتم این بود"از لحاظ عاطفی به من کمک کنید !"
       
      و او سپس ها گفت"بروید مددکار به شما کمک کند !"
       
       
       
       
      من ذهن ام انتزاعی بود،آری
      تنها برای آن که هنرِ انتزاع و ادبیات و فلسفه را با روان شناسی بیامیزم.
       
       
       
       
      از درد ِ دل-اکنون- سخن نگفتم
      برای خودم گفتم .
      به گفته ی هدایت"تنها برای سایه ی خود می نویسم !"
      و این را که گفتم یاد"ا.بامداد" افتادم که گفت"من پرواز نکردم/پرپر زدم!"
       
       
       
      "الاهگان ِ شعر/تسلا بخش ِ اندوه ِ خدایان"
      و اندوه،
      تنها الاهه ی سپید پوش اندوه بود که شاعر کرد مرا !
       
       
       
      و به راستی آیا والاتر از جنون چیزی هست؟!
       
      عجب شیر که بودم....
      شب شعر می رفتم.
      عجب شیر که بودم
      دختر بیست و هفت ساله را می دیدم
      ..........
       
      و یادم است در نشستی که داشتیم از"جنون ِ خدا" سخن گفتم.
      گفتم:"خدا جنون ِ مطلق است؛خدا از قید ِ عقل،وا رهیده است"
      و جنون،والاترین مرحله ی دانش است؛جنون،عقل ِ نهایی و غایی است !"
       
      یاد کتاب"نادژا"،از آندره برِ تون" می افتم که می گوید"نادژا،شاید در این جنون اش به سرچشمه ی غایی اندیشه و تعقل دست یافته است !".
       
       
       
       
       
      عجب شیر که بودم...
      دختر بیست و هفت ساله
      شعری درباره ی من خواند
      :"دیوانه بود/و دیوانه وار شعر می سرود !"
       
      از شوربختی،نام او هم زهرا بود.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۱۹۸ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1