سلام و درود بر عزیز برادر محتوای متنوع شعرت من و یاد مطلبی انداخت در قدیم مناطق کورد نشین شبانان به جای پول یه کاسه یا قابلمه داشتن و می رفتن در خانه ی مردم و آنها از آنچه داشتند یک ملاقه داخل قابلمه ی او می ریختند که به این غذا چێشتی مجێور یا غذای اجباری می گفتند در شعر شما که پر از تصویرهای تلخ و ناگزیر زندگیست — مثل لقمهی غم، قطار لهکننده، مالیات اجباری، و عشق زمینگیر — میتوان گفت: زندگی همان «چێشتی مجێور» است؛ یعنی ترکیبی از هرچه روزگار دارد و تو هیچ اختیاری در انتخابش نداری. هرکس چیزی ریخته توی قابلمهات: رنج، درد، عشق، اجبار... و تو ناچار به خوردنش هستی، بیآنکه بدانی تهش چه مزهای دارد.
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
ان شاء الله عشق بال و پر پروازتان باشد و اجباری هم به خوشی و سلامتی بگذرد در پناه خدا و به یاریش
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنیآدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست