سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دشمن شوخ چشم  ناپاك!!
        ارسال شده توسط

        احمدی زاده(ملحق)

        در تاریخ : شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۳۹ | نظرات : ۶۴

        انتقاد از دوستى كه عيب را هنر داند
        سخنورى زشت آواز بود، ولى خود را خوش آواز مى پنداشت ، از اين رو در سخنورى فرياد بيهوده مى زد (تا شنوندگان را خوش آيد) صدايش به گونه اى بود كه گويا فغان «غراب البين»  (كلاغى كه با صدايش انسانها را از خود جدا مى سازد و همه مى خواهند به خاطر صدايش از او فرار كنند ) در آهنگ آواز او قرار گرفته يا آيه "ان انكر الاصوات لصوت الحمير" ؛ همانا ناهنجارترين آواها، آواى خران است ؛ در شأن او نازل شده است .
        مردم شهر به خاطر مقامى كه آن سخنور داشت ، احترامش را رعايت مى كردند و بلاى صداى او را مى شنيدند و رنج مى بردند و دندان روى جگر مى گذاشتند، و آزارش را مصالحت نمى دانستند.
        تا اينكه يكى از سخنوران آن سامان كه با او دشمنى نهانى داشت ، يكبار براى احوالپرسى به ديدار او آمد، و در اين ديدار به او گفت: "خوابى در رابطه با تو ديده ام ." 
        سخنور ميزبان : چه خوابى ديده اى ؟
        سخنور مهمان : در عالم خواب ديدم ، آواز خوشى دارى ، و مردم از دم گرم تو آسوده و شاد هستند.
        سخنور ميزبان اندكى درباره اين خواب انديشيد، و آنگاه سر برداشت و به مهمان گفت : خواب مباركى ديده اى ، كه مرا بر عيب خودم آگاه ساختى ، معلوم شد كه آواز زشت دارم ، و مردم از صداى بلند من در رنجند، توبه كردم و از اين پس سخنرانى نكنم ، مگر آهسته .
        از صحبت دوستى برنجم
        كاخلاق بدم حسن نمايد
        عيبم هنر و كمال بيند
        خارم گل و ياسمن  نمايد
        كو دشمن شوخ چشم  ناپاك
        تا عيب مرا به من نمايد
        حکایتهایی گلستان سعدی به قلم روان
        باب چهارم : در فوايد خاموشى
        #گلستان_سعدی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۸۸۶ در تاریخ شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۴۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

        منیژه قشقایی

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        نیلوفر تیر

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        افسانه پنام (مولد)

        ،

        پیام مفخم

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        محسن ابراهیمی اصل (غریب)

        ،

        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

        ،

        ساسان نجفی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        اصلانی (امی)

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        سید محمدرضا لاهیجی

        ،

        صدیقه جـُر(ساحل)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        عبداله صدیق نیا

        ،

        باراد بابایی

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        مهرداد عزیزیان

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        فیروزه سمیعی

        ،

        امين آزادبخت

        ،

        جواد مهدی پور

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        بهروز دارابی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        بابک ایرانی

        ،

        مینا مرادی(ققنوس)

        ،

        مینافیروز (غریبه آشنا )

        ،

        ایمانه عباسیان پور تخلص به ااآیدا

        ،

        دانیال حاجی زاده (اشک)

        ،

        مینا جونبخش

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3