سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 8 آذر 1403
    27 جمادى الأولى 1446
      Thursday 28 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان زندگی فاطمه
        ارسال شده توسط

        نرگس زند (آرامش)

        در تاریخ : شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۲۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۰۹ | نظرات : ۶۳

        به نام خدا 
        داستان ما در مورد دختری زیبا ومذهبی به نام فاطمه است.
        او به همراه خانواده خود در یکی از استانهای غربی خوش اب وهوا زندگی میکرد وبرای اینده اش کلی هدف وبرنامه داشت بزرگترین انها قبول شدن در دانشگاه تهران بود .
        فاطمه همراه چهار برادر وپدر ومادرش روزگار را میگذراند .
        دختر مهربان ودوست داشتنی بود وسعی میکرد کسی از او دلگیر وناراحت نشود از میان برادرانش علاقه زیادی به برادر کوچکش نیما داشت .
        پدر فاطمه آقای رضایی مردی متعصب و سخت گیر بود وهمیشه هر کاری رو با رضایت برادر بزرگش که عموی فاطمه بود انجام میداد .اکثر مردم روستا فرق زیادی بین دختر وپسر قائل میشدند که خانواده فاطمه هم از این قائده مستثنی نبودند .
        همین امر باعث نارضایتی فاطمه از زندگی اش شده بود وخیلی تلاش میکرد که به اطرافیان بفهماند هیچ فرقی بین دختر وپسر وجود ندارد وهر دو میتوانند برای اینده هدفی را دنبال کنند وبرای رسیدن به آن تلاش کنند .
        آن سال فاطمه سال سوم راهنمایی را پشت سر می گذاشت وامتحانات خرداد رو یکی پس از دیگری با موفقیت به اتمام رساند .هر روز استرس واضطراب او بیشتر می شد زیرا برای ادامه تحصیل باید به شهر می رفت وبا خصوصیاتی که از خانواده اش سراغ داشت این امری محال بود وباید به فکر راهی بود که بتواند پدرش را راضی کند.
        تعطیلات تابستان آغاز شد وفاطمه به همراه مادر به کارهای منزل رسیدگی میکرد .ودر هفته دو جلسه هم به جامعه الزینبیه می رفت وفعلا دل خوشی اش همین کلاس ها بود .
        خانم رضایی مادر فاطمه  تابع حرف همسرش بود وهیچ اعتراضی به رفتار ایشون نمیکرد وهر موقع فاطمه اعتراض میکرد .میگفت:دختر فقط باید به فکر ازدواج باشد وتابع همسرش دیگه تو هیچ کاری نباید دخالت کند.
        همه مردم روستا همدیگر رو میشناختند واز کار وبار هم خبر داشتند .
        فاطمه دختر زیبا ودرشت اندامی بود وهمین امر باعث شده بود که خواستگاران زیادی داشته باشه .هر چند که او خودش را از همه پنهان میکرد وزیاد در داخل روستا تردد نداشت .
        چند روزی از تابستان گذشته بود که خانم رضایی رو به فاطمه کرد وگفت: میهمان داریم طبقه بالا رو مرتب کن همسایه قدیمی مون مش رحمان با پسر بزرگش برای شب نشینی امشب میان اینجا ..فاطمه هم طبق معمول بدون هیچ حرفی شروع به تمیز کردن خونه کرد وبعد از چند ساعت کار ها تموم شد .
        شب فرا رسید ومش رحمان با پسرش اومدند .فاطمه مشغول پذیرایی بود وحرف های مش رحمان رو هم میشنید .
        که رو به پدر فاطمه می گفت:اخه دختر وچه به درس خوندن همین که خوندن ونوشتن بلد باشه سرشم زیاده .دختری که درس بخونه چشم وگوشش باز میشه دیگه اهل خونه وزندگی نیست .از شوهر حرف شنوی نداره .اقای رضایی هم حرف های مش رحمان رو تائید میکرد وفاطمه هم حرص میخورد که خدایا این از کجا سر وکلش پیدا شد .
        خانم رضایی گفت:فاطمه جان لطفا میوه ها رو بیار وپذیرایی کن .فاطمه به سمت اشپزخونه رفت ومیوه هایی رو که از قبل اماده کرده بود درون سینی گذاشت وهمراه با پیش دستی وچاقو به سمت پله  ها رفت در راه با پسر مش رحمان بر خورد کرد که از نگاه او به خودش اصلا خوشش نیومد وبا حالت عصبی از کنار او رد شد .به همه تعارف کرد وکنار مادرش نشست .
        پسر مش رحمان که گویا به دستشویی رفته بود وارد خونه شد وفاطمه دو باره مجبور شد از او پذیرایی کند واز این کار خیلی ناراحت بود که چرا برادر هایم اصلا از جاشون تکون نمیخورند مگر فقط وظیفه منه .
        خلاصه ان شب کذایی به پایان رسید .
        بعد از گذشت چند هفته یک روز صبح خانم رضایی فاطمه رو صدا کرد وگفت :خانواده مش رحمان قرار خواستگاری گذاشتن گفتم بدونی .
        فاطمه گفت:
        ببین مادر من اصلا قصد ازدواج ندارم خواهش میکنم این برا بابا توضیح بده نه پسر مش رحمان نه کس دیگه ..من میخوام درسم بخونم .
        مادر فاطمه :وا چه غلطا بار اخرت باشه از این حرف ها میزنی پدرت بفهمه روزگارت وسیاه میکنه ساکت بشین بزرگترها بهتر میدونن چی خوبه ..در همین حین برادر بزرگ فاطمه از راه رسید تا صدای فاطمه رو شنید اون به باد کتک گرفت وشروع به داد وبی داد کرد که دختر وچه به این حرف ها غلط میکنی درس بخونی تا اینجا هم زیادی خوندی .
        تمام بدن فاطمه سیاه وکبود شده بود وآرام وبی صدا خودش رو به اتاق رسوند وقران باز کرد شروع به خوندن کرد واشک میریخت وبا خدا درد ودل میکرد کسی رو نداشت که اون درک کنه .
        شب دوباره با آومدن پدر همین بساط برپا شد وفاطمه که نتونست اونا رو متقاعد کنه دوباره از پدر ی کتک مفصل خورد بدون شام به اتاقش رفت .
        وبدون صدا گریه میکرد واز خداوند صبر وتحمل میخاست در همین حین نیما اومد سرش رو رو دامن فاطمه گذاشت وگفت :اجی غصه نخور خودم بزرگ میشم حقت از همه میگیرم نمیزارم کسی اذیتت کنه تنها دل خوشی فاطمه نیما بود که اونم پنج سال بیشتر نداشت .
        بعد از گذشت چند روز شب خواستگاری فرا رسید .دل تو دل فاطمه نبود از صبح استرس داشت وکلی با خودش کلنجار میرفت که چطور امشب قضیه رو کنسل کنه به هر کاری فکر میکرد وبی نتیجه بود .
        تمام روستا فهمیده بودند که قرار امشب مش رحمان برای خواستگاری به خونه اقای رضایی برن وهمه غبطه میخوردن که عجب شانسی دارن اخه مش رحمان مرد سر شناس وثروتمندی بود .
        خلاصه غروب شد وسر وکله بزرگ های فامیل پیدا شد وفاطمه به نوعی از همشون متنفر بود .هر کدوم حرفی میزدند ودختران فامیل به فاطمه میگفتند: خوش به حالت تو خیلی خوش شانسی که عروس مش رحمان شدی .فاطمه هم فقط تاسف میخورد از این کوته فکری دختران فامیل .
        ساعت از نه گذشته بود که مش رحمان با اهل وعیالش اومدند وهم همه ای بر پا شد وتعارفات معمول به اتمام رسید .فاطمه در طبقه پایین منتظر بود تا صداش کنند که چای ببره ..
        خانم رضایی دخترش رو صدا زد وفاطمه چایی ها رو اماده کرد وچادرش رو مرتب کرد به طبقه بالا رفت .
        وارد سالن شد حال خیلی بدی داشت واز تمام افرادی که اونجا بودند به نوعی متنفر بود .هر طور که شد پذیرایی تموم شد وکنار مادرش ی گوشه نشست .
        مش رحمان شروع به حرف زدن کرد .قرار مهریه وشیر بها وجهیزیه رو‌گذاشتن وکسی از حال فاطمه خبر نداشت که چه زجری رو تحمل میکنه .حرف ها که تموم شد مش رحمان گفت:اقای رضایی اگه اجازه بدید این دو تا جوون برن با هم حرفاشون بزنن ..ی لحظه ی فکری به ذهن فاطمه رسید که میتونم با خود داماد صحبت کنم شاید قبول کرد ومنصرف شد .در همین فکر بود .
        که دایی بزرگش گفت:ای بابا چه حرفی دارن بزنن وقت برا حرف زدن زیاده .بعدا انقدر حرف میزنن که از همدیگه خسته میشن ..با این حرف امیدفاطمه نا امید شد وعقلش به جایی نمیرسید .کم کم همه چی تمام شد که فاطمه با صدایی که انگار از ته چاه بیرون میومد گفت:اگه اجازه بدید منم حرف بزنم .
        مش رحمان گفت بگو دخترم هر چی دوست داری .
        فاطمه گفت:ببخشید من اصلا قصد ازدواج ندارم وبه این وصلت راضی نیستم این قبلا هم به خانوادم گفتم ‌.
        با این حرف فاطمه هم همه ای بر پا شد هر کس چیزی می گفت:اقای رضایی از شدت عصبانیت قرمز شده بود .
        وفاطمه تنها کاری که کرد سالن رو ترک کرد وبه اتاقش رفت ودر پشت سرش قفل کرد ..
        ادامه دارد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۴۴۴ در تاریخ شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۲۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۴۳
        درود باااانو آرامش عزیزم خندانک
        موضوع دردمندانه‌ست.. خندانک خندانک
        و انتظار از شما بالا.. خندانک
        با صحبت‌های به حق جناب فخوری موافقم.. خندانک
        خواهر قشنگم خوب کاری کردی ویرایش کردی.. خندانک
        صبح که خوندم.. کمی شوکه شدم خندانک
        موفق باشی خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۴۵
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        ارسال پاسخ
        مسعود مدهوش( یامور)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۳۴
        درودتان شاعر بانو ارامش استاد گرانمهر🌹☄️🌲👏👏⭐🍄🍄🥀🌸🌸🌹🌹

        منتظر قسمت دوم و ادامه هستم ، بسیار زیبا و دلنشین نگارش فرمودید،دخترک داستان حرفا برای گفتن دارد،سبز و سلامت و مانا بمانید🌹🌸🥀🍄⭐👏👏🌲☄️🏵️🌿🙏
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۵۵
        درود وعرض ادب خدمت جناب دکتر مدهوش خندانک
        سپاس از وقتی که گذاشتید خندانک
        موفق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۵۲
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۵۲
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۵۵
        درود منتظر قسمت دوم هستیم داستان قشنگی است
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۵۶
        درود وعرض ادب خدمت استاد بزرگوارم خندانک
        سپاس از حضور پر مهرتان خندانک
        برقرار باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۵۲
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۳۹
        درودبرشما بانوزند بزرگوار وگرامی وگرانقدر بسیار داستان جالب و زیبا و اجتماعي هست منتظر قسمت بعدی هستم موفق وپیروز باشید 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۵۷
        درود وعرض ادب خدمت برادر بزرگوار جناب کاظمی مهربان خندانک
        سپاس از حضور گرمتان خندانک
        شاد وپیروز باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۲۶
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۲۸
        درود نازنین خندانک منتظر باقی داستان می مانم خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۱۲
        درود بر نیلوفر جان نازنین خندانک
        سپاس از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۳۸
        درودها استاد بانو سرکار خانم زند یکی ادیبان باذوق و مستعد سایتمان
        دختر خوبم !
        نوشتن آسان است اما چگونه نوشتن مشگل خندانک
        خودتان بهتر ازبنده واقفید که داستان نویسی چه کوتاه و چه بلند یا رمان نویسی هر کدام قواعدخاص خودرا دارند.
        انتخاب راوی نقش مهمی در قصه نویسی دارد معمولن از ضمیر اول شخص برای روایت که شما آنرابه دیگرضمایر ترجیح دادید ، کمترمورد استفاده قرار می گیرد مگر در قالب های مخصوص خودش ، مثل خاطره نویسی ، رویدادها ، روزنامه نگاری ، سفرنامه و . . .
        ضمیر اول شخص فقط می تواند درون خودشرا روایت کند و راهی به اندرون و آنچه در دل دیگران را می گذرد ، ندارد وهر گز نمی تواند نکات پنهان افکار غیر خودش را دریافته واز آنا سخنی بزبان بیاورد بهمین خاطر از ضمیر اول شخص برای روایت داستان خیلی استفاده نمیشود و بیشتر داستانها با ضمیر سوم شخص نوشته می شوندکه می تواند بر همه چیزدرونی و بیرونی احاطه داشته باشد
        در داستان نویسی نو و مدرن، مقدمه نویسی از شرایط خود نویسنده، کمتر استفاده می شود مثل ( اگر اینو بنویسم فلان میشود یا آن را ننویسم بهمان میشود)بلکه داستان سریع و با ضربه کاری حرفش را شروع می کند
        مهم ترین مسئله برای هر داستانی گرفتن توجهخواننده در ابتدای داستان است. وقتی بتوانید خواننده را همراه کنید تقریبا نصف راه را رفته اید و در ادامه ی داستان هم باید سعی کنید که این هیجان را داشته باشید و در داستان های کوتاه این کار معمولا راحت تر است.
        با این مقدمه کوتاه به استقبال داستان استادبانو زند میروم که
        صرفنظر از مقدمه اطنابش، شروع خوبی دارد و خواننده رابه ادامه خواندنش ترغیب می کند
        پس بنده نیز مثل بقیه دوستان منتظر ادامه اتفاقات غیر تکراری و غافلگیر کننده داستان زندگی فاطمه هستم خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۱۹
        خندانک ۰🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۳۸
        سلام استاد فخوری عزیز وبزرگوار خندانک
        داستان رو ویرایش کردم .امیدوارم با رهنمود های شما بهتر شده باشه خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۳۸
        تقدیم با احترام خدمتاستاد بانوزند
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۱۷
        درود وعرض ادب خدمت استاد وپدر عزیز وبزرگوارم خندانک
        سپاس از الطاف مهربانانه شما استاد بزرگوارم خندانک
        ممنونم بابت تمام نکاتی که فرمودید ‌.همه صحیح هستند .
        منتها خانم سمیعی داستان خواستگاری رو در وبلاگ ارسال کردند تقریبا نکاتی از ان شبیه زندگی فاطمه بود منتها اخر داستان کلا عوض شد منم به ایشون قول دادم که بنویسم زندگی این دوست عزیزم رو ..قصدم داستان نویسی نبود فقط همین .
        ولی میشه با نکاتی که شما فرمودید جامع تر وکاملتر نوشت خندانک خندانک
        درپناه خداوند شاد وپیروز وسلامت وثروتمند باشید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۲۲
        درضمن جناب استاد چون داستان واقعی است واز زبان خود فاطمه گفته شده من هم بدون کم وکاست همون ها رو نوشتم ونخاستم خیلی به نکات دیگه بپردازم تا وقت دوستانم گرفته نشه ..البته میشه اگه دوستان نظرشون مثبت بود به یک رمان زیبا وکامل تبدیل بشه ..
        باز هم ممنونم که وقت گذاشتید خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۵۶
        درودی دیگر
        استاد بانوی گرامی سرکار خانم زند !در قلم توانای شما تردیدی نیست
        اما ما با داستانی نوشته نرگس زند روبرو هستیم که عنوانش داستان زندگی فاطمه است >، پس شما یک داستان نوشتید ویقین بدانیدبیشترموضوعات داستانهای حتی نویسندگان بزرگ نیز الهام از واقعیتها می گیرند اما با روایت صحیح آنرا بگوش شنوده اش میرسانندو پس ازشمانیزخواننده ،داستان می خواندوبس ، دلایلی که می آورید در این محفل قابل پرداختن است و گرنه در چهار چوب داستان نویسی جایگاهی ندارند شما فرض کنید داستان زندگی فاطمه رابه کتاب کردید آیا روش صحیحیست که دلایل خود رابه آن پی نوشت کنید آیا همه خوانندگان آن کتاب ّا فلان خانم نویسنده که شما نام میبریدآشنایی دارند؟ نه هرگز خندانک
        خوب تعصب یک نویسنده خوب که دخترمان نیز باشد می رسه به پدر بد اخلاق یا نه!؟ خندانک
        بنویس جانم تو نوشتن را بلدی در حالیکه حرف منتقدان را خواهی شنفت . بنویس نوشتن با تمرین و زیاد خواندن آثار اساتید راه را هموارتر می کند. حالااجازه بده ببینیم در قسمت دوم چه می کنی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۰۵
        درودی دیگر بله کاملا حق با شماست ..
        به روی چشم .. خندانک خندانک خندانک
        اتفاقا خوش اخلاق ترین هستید خندانک خندانک خندانک
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۱۵
        خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۰۸
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۱۹
        سپاس جناب کاظمی بزرگوار خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۱۵
        جواد جان پسر خوبم حالتان چگونه است خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۰۷
        قربونت فداتشم عزیزدل خوبم‌ شما خوبی رحیم جان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️❤️
        ❤️❤️❤️
        ❤️❤️
        ❤️
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۰۸
        ممنونم بانو گرامی 💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۵:۱۸
        خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۰۶
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۵۰
        درود بر شاهزاده جان عزیزم : خندانک خندانک :
        سپاس از وقتی که برای خوندن گذاشتی خندانک
        ایشالا قسمت بعدی رو با دقت بیشتری مینویسم خندانک
        بله حق با جناب فخوری بود خندانک
        در پناه حق شاد وسلامت باشی خواهر عزیزم خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۱۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۱۲
        درودتان نرگس بانوی خوش نگار💖🍃
        خیلی داستان جذابیه بیصبرانه منتظر ادامه ی داستان هستم .....
        زنده باد
        👏👏👏👏
        🍃🌿🌹🍀💖🍀🌹🌿🍃
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۴۰
        درود وعرض ادب خدمت فیروزه جان عزیزم خندانک
        سپاس از وقتی که گذاشتید خندانک خندانک
        بر قرار باشید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۴۶
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۱۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۳۸
        درودتان بانوی گرانقدر
        داستانی حقیق و قابل تامل، البته شخصا به ازدواج خانمها پس از دهه ی سی ،معتقدم
        اما این نکته را دوست دارم در این پیج بنگارم که امروز در بسیاری از استانها ،پرونده هایی در دادگستری موجود است از فرار دختران زیر پانزده سال حتی!که به خاطر علاقه و تصمیم ازدواج و بلوغ زودرس با یک جوان ترک منزل کرده اند و الی آخر
        لذا باید دید ،آنچه موسوم کودک همسریست در مورد چه فردی تعریف میشود ،
        و برای تمام دختران نازنین میهنم آرزوهای سترگ و زرین دارم

        با مهر خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۴۳
        درود وعرض ادب خدمت نسترن بانوی عزیزم خندانک
        من خودم بعد از ۲۵سال رو فکر میکنم ی خانم بهتر میتونه به جوانب ازدواج بپردازه البته باز بستگی به شخصیت فرد داره ..
        بله حق با شماست خندانک
        انیدوارم دعای زیباتون مستجاب بشه خندانک خندانک
        سپاس از حضورتون ووقتی که گذاشتید خندانک
        ارسال پاسخ
        سیده نسترن طالب زاده
        سیده نسترن طالب زاده
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۵۵
        درود مجدد گرامی بانوی
        اینکه عرض کردم،بالای چهل سال،در جوامع توسعه یافته ،فریز تخمک ها در سنین بالای سی صورت میگیرد برای زنانی که قصد فرزنداوری دارند، نیز بسیاری از رحم اجاره ای برای تولددفرزندشان بهره میبرند
        در واقع بهترین سن باروری برای خانمها از بیست و سه سال تا سی هشت سال است،از منظر پژوهش های تخصصی،ولی قطعا و حتما،سن بلوغ عاطفی،جنسی و اجتماعی یک خانم یا آقا با دیگران متفاوتست ،و اینکه کمترین بگوییم چه سنی مناسب است و تعمیم دهیم به همگان کاملا اشتباه میباشد
        تا جایی بنده مطلعم،آمار دهه ی گذشته در ایران نشان میدهد ازدواجهای زیر بیست و سه سال بیشترین متارکه را در پی داشته است

        با مهر بیمر
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۱۴
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۲۸
        درود بر نسترن بانوی عزیزم ..ممنونم بابت توضیحاتتون ومطالبی که فرمودید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۰۰:۴۵
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۸
        سپاس از جناب کاظمی مهربان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۴۴
        درود بانو
        بسیار زیبا و دردناک
        البته باعث خوشحالی هست که این جور ازدواج ها در بیشتر جاها کنار گذاشته شده ولی متاسفانه هنوز خانواده هایی هستند که این سنت غلط رو ادامه میدن.
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        این داستان به شدت منو یاد مادر خودم می اندازه که می گفت: کنکور دادم و قبول شدم ولی با هزار خوشحالی اومدم خونه و جواب کنکور رو به خانواده نشون دادم ولی پدرم نامه رو گرفت جلو چشمم پاره کرد چند وقت بعدش هم با پدرم ازدواج کرد و زندگی متاهلی رو شروع کرد(اگه بشه اسمشو زندگی گذاشت)
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۱۱:۴۵
        درود بانو
        بسیار زیبا و دردناک
        البته باعث خوشحالی هست که این جور ازدواج ها در بیشتر جاها کنار گذاشته شده ولی متاسفانه هنوز خانواده هایی هستند که این سنت غلط رو ادامه میدن.
        خندانک خندانک خندانک
        این داستان به شدت منو یاد مادر خودم می اندازه که می گفت: «کنکور دادم و قبول شدم ولی با هزار خوشحالی اومدم خونه و جواب کنکور رو به خانواده نشون دادم ولی پدرم نامه رو گرفت جلو چشمم پاره کرد.»
        چند وقت بعدش هم با پدرم ازدواج کرد و زندگی متاهلی رو شروع کرد(اگه بشه اسمشو زندگی گذاشت)
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۱
        درود بر جناب اکرمی خندانک
        بله دقیقا درست میفرمایید .خیلی از زنان سرزمینم قربانی تعصبات بی جای مردان چه پدر وچه برادر ویا حتی همسر شدند .ومتاسفانه خیلی ها تحمل کردند یا به خاطر ابرو ویا فرزند این میوه بهشتی که مادران رو محکوم به سکوت کرد .
        ولی خوشبختانه الان وضعیت خیلی بهتر شده وامیدوارم روز به روز این تبعیض جنسیت از بین بره وزنان این سرزمین به جایگاه واقعی خود برسند خندانک
        سپاس از حضور ارزشمند شما خندانک
        موفق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۲
        خداوند پدر ومادرت حفظ کنه ..هنوزم دیر نشده بهش بگو ادامه تحصیل بده ...
        خودت مشوقش باش خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۴۴
        قهرمانی را تبریک می‌گویم بانو پرسپوليسی💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ ۱۳:۲۱
        سپاس از برادر ارجمند جناب کاظمی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1