مانا بود بود اما ماندنی نبود نه اینجا، نه جای دیگر مرا یاد اهنگ اون دختره از کویت انداخت که برای مسابقات بهترین صدا خودش را اماده کرده بود که بعد ها دابسمش هم در اومد و می خوند ....
عشقم را با تو تقسیم نمی کنم من به اون دل سیاهت عادت نمی کنم من دیر اومد ی خیلی دیره درن درن دن دیر اومدی درن
یا اهنگ داریوش اقبالی نکون بخت بر ان داز که می خوند قبیله یعنی یه نفر بیچاره واتساپ نداره
یا یاد و خاطره اون راننده مینی بوس کرمانشاهی که خیلی دمش گرم که پشت فرمان بود و بهش عرق سگی تعارف می کردند و می گفت نمی خورم جان مولا خودم خرابتیم اما پشت فرمانم نمی تانم با اون لهجه شیرین کوردیش
خلاصه هر بژی کورد نه کورد پلاستیکی! اری براگیانم هالی منالی
راستی داشی دیگه جان مولا ما را سنگ صبور نخوان کبوترامدی کفتار رفتی
و در اخر.. أخيرا وليس آخرا
Last but not least
به اندازه کل دنیا خود به تنهایی شاعرم .>>>
گرگ ها هم شاعر می شوند وقتی به تنهایی زوزه می کشند. سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
نکته* هر گونه تشابه اسمی اتفاقی بوده کپی برداری شدیدا ممنوع