شعرناب

داستان طنز کوتاه> قدیمی شده برای ما

مانا بود بود اما ماندنینبودنه اینجا، نه جای دیگر مرا یاد اهنگ اون دختره از کویت انداختکه برای مسابقات بهترین صدا خودش را اماده کرده بود که بعد ها دابسمش هم در اومدو می خوند....
عشقم را با تو تقسیم نمی کنم من به اون دل سیاهت عادت نمی کنم من دیر اومد ی خیلی دیرهدرن درن دن دیر اومدی درن یا اهنگ داریوش اقبالی نکون بخت بر ان داز که می خوندقبیله یعنی یه نفر بیچارهواتساپ ندارهیا یاد و خاطره اون راننده مینی بوس کرمانشاهی که خیلی دمش گرم که پشت فرمان بود و بهش عرق سگی تعارف می کردند و می گفت نمی خورم جان مولا خودم خرابتیم اما پشت فرمانم نمی تانم با اون لهجهشیرینکوردیش
خلاصه هر بژی کورد نه کورد پلاستیکی!اری براگیانم هالیمنالی
راستی داشی دیگه جان مولا ما راسنگ صبورنخوان کبوترامدی کفتاررفتی
و در اخر.. أخيرا وليس آخرا
Last but not least
به اندازه کل دنیا خود بهتنهاییشاعرم .>>>
گرگ ها هم شاعر می شوند وقتی به تنهایی زوزه می کشند. سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
نکته* هر گونهتشابه اسمی اتفاقی بودهکپی برداریشدیدا ممنوع


0