سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ما مرده پرستان نغمه خوان
        ارسال شده توسط

        عسل ناظمی

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۵۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۵۱ | نظرات : ۱۴

        استاد امیرهوشنگ ابتهاج نزدیک یکماهه از بین ما رفتند. استادی که بیش از دو دهه زندگی در غربت را تجربه کرد. ۳۵ روز قبل آن بعلت بیماری در بیمارستان بستری شد. کمتر دوستی( که در این حدود ۱ ماه برایش شعرها سرودند و سایه رفت و آفتاب چنین شد و چنان شد و ارغوان را چنین و چنان و هزاران نفر نظر در مورد محل آرامگاهش نوشتند و بهترین انتخاب را یلدا جان داشت و همان که من هم دوست داشتم و چنین شد.) در مورد بستریش و بیماری و دعا و... نوشتند
        اما سخن من به اول خودم و بعد دوستان عزیز است. یاد و خاطره نگه داشتن فرد مهم و تاثیر گذار بوده و هست کار بسیار نیکو و پسندیده است. اما قبل از، از دست دادن او. کاری که چند سال است در ایران مد شده و بزرگداشت چهره های ماندگار قبل از اینکه ما آنها را از دست بدهیم. اما چرا استاد که ۵ هفته بود در بیمارستان بستری بود از طرف این خیل مرده پرستان مورد عنایت دعا و آرزوی سلامتی نشد. کاش این اشعاری و یادبودها در مورد ابتهاج تمام شود. که سوهان روح است و فکر کنم یلدا خانم و دیگر فرزندان آن مرحوم هم‌عقیده با من باشند. بیایید تا قبل از، از دست دادن امثال ابتهاج ها که یا در گمنامی بسر می برند یا در آسایشگاهها یا بیمارستانها از آنها یادی کنیم وآرزوی سلامتی برای آنها واگر امکان دارد از آنها عیادت کنیم تا بعد از رحلتشان شعرها برایشان بسراییم. 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۴۲۶ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۵۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۳۸
        درود بر سرکار خانم ناظمی گرامی خندانک خندانک
        به موردی اشاره فرمودید که از دیرباز ناخواسته فرهنگ شده است فرهنگ قبرپرستی توسط مرده پرستان همواره تبلیغ می شود باوری که خود ندارند ولی برای عوام تجویز می کنند.
        برقرار باشیدخندانک
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۰۶
        سلام

        جناب ابتهاج شاعر خوبی بودند بله یقیناً
        جناب ابتهاج تعدادی شعر زیبنده دارند یقیناً بله همینطورست
        امّا ما شاعرانی داریم که توان خرید یک دفتر معمولی ندارند چه رسد به معرفی شدن به جامعه فرهنگی ادبی
        جناب ابتهاج هم مانند سایر شاعران بودند نه بیشتر و نه کمتر ما عادت به قطب‌پرستی و بزرگ کردن بیش از حد افراد داریم!
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۵۰
        سلام اقای لاهیجی
        تفاوت دارند با بقیه شاعرها.
        همانطور که فردوسی تفاوت دارد و مولانا و حافظ
        انکه در زمان خود زبان زد میشود مطمئنا متفاوت است با بقیه و انکه در زمان های بعد از خود هم مطرح میشود بسیار متفاوت تر است از بقیه. این واضح است
        البته افرادی هستند که خودشان نمیخواهند تفاوتشان دیده شود و صدایشان در نمی اید که ان ها مقوله ای جدا دارند
        ولی کسی که شعر مینویسد یعنی عقیده و هنر م را ببینید و انکه در این بینش به هر شکلی گوی رامیبرد یعنی متفاوت بوده اقای ابتهاج به بهترین شکل این گوی رابردند ‌ و بین مردم مشهورند و وگرنه میشدند مثل بنده که هیج کس نمیشناسدم.
        در هنر کسی بزرگ میشودکه پتانسیل انرادارد و این از ارادت مردم مشخص است و رای مردم است به او.
        مثل ارادت مردم به فزدوسی و مولوی که برای خیلی از افراد خاص فکری خوش ایند نیست ولی دید مردم این است
        البته با نظر خانم هم زیاد موافق نیستم زیرا شاعری که سکوت کند مثل قناری است که نمیخواند و مردم غذای روح از شاعر میخواهند نه روزه ی سکوت.
        روح اله سلیمی ناحیه
        روح اله سلیمی ناحیه
        چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۶:۵۸
        درود جناب شاهرخ
        موافقم
        ،🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۰:۰۰
        سلام
        حرف بنده را نگرفتید جانم
        بنده با قطب پرستی مشکل دارم، قطب کردن افراد در هر مداری که باشد چه می خواهد هنر باشد چه علم باعث میشود هر چه او گفته و کرده را عین وحی منزل و نص بدانیم،
        ضمن اینکه خیلی از ما افراد شاعرانی به مراتب از جناب ابتهاج بالاتر، گل اندیش تر و سزاوارتر را سراغ داریم که به دلیل شرایط اجتماعی و نداشتن نان شب اشعار یا هنر یا علمشان در پستوها دارد خاک میخورد و مدفون گشته و میگردد، در مورد آقای محمد بلخی هم بنده فردی را که ۱۷۳۲ الفاظ رکیک در یک قلم کتاب مثنوی معنوی اش دارد قطب و مولانا و فلان و بهمان نمیدانم، و ۴ سال از عمرم را برای شناخت شعر و شعورش گذاشتم و از قاهره که اول نسخه دست نویس کتابش است تا هزارجای دیگر را رفتم و گشتم برای تالیف کتابم که حرفی بدون سند نزنم که صدالبته در ایران هیچ ناشری نخوانده و درست و غلط بودن حرفهایم را توزین نکرده فقط به اکتفای اینکه به آن ها عرض کردم بر علیه قطب پرستی و قطب دانستن آقای محمدبلخی ست حاضر به چاپ و نشرش نشد، بنده خدا اگر خودش نیز زنده بود میگفت آی خلق الله،۰ایهاالناس، بابا دست از سر من بردارید و از جهل مردم و نام من به نفع جیبتان استفاده نکنید، من محمدبلخی فقط یک شاعر بودم و مثل همه نظریاتی داشتم!

        من پدر نشدم و نیستم اما مانده ام آن پدری که مولانا مولانا میکند آیا کنیز و کدوی آقای محمد بلخی را میدهد به دختر و پسرش بخواند که واضح (آ ل ت ت ن ا س ل ی) درش بکار رفته، همیشه این جهل مردم است که باعث سوءاستفاده سیاست زدگان بی دیانت بی کیاست می شود و قطب پرستی باعث می شود به چیزی افتخار کنیم که اساسا آن نیست و چشم بر غیاث الدین جمشید کاشانی ها و بوعلی سیناها محی الدین مساکرها و مه ستی گنجوی ها ببندیم، چون چشم قطب پرست فقط در یک قطبه طی خمودگی می کند بجای سیر زندگی!


        "من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم

        تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال"

        عالی جناب سعدی


        والسلام
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۰:۵۴
        (در هنر کسی بزرگ میشودکه پتانسیل انرادارد و این از ارادت مردم مشخص است و رای مردم است به او.)
        درود استاد شاهرخ عزیز خندانک
        جسارتاً فکر میکنم حرف شما رو که در بالای کامنتم آوردم بهتره به این حالت واقع بینانه تر در بیاریم:
        در هنر، در بین کسانی که به پشتوانه ی حکومتها و تبلیغات، و زر و زور و تزویر بزرگ می شوند، گاهی هنرمندانی هم پیدا می شوند که بر اساس شایستگی های خود، و به ارادت و رای مردم بزرگ می شوند.
        می خواهم بگویم معلوم نیست تمام کسانی که بعنوان هنرمند بزرگ می شناسیم، واقعاً بزرگ باشند، شاید بزرگنمایی شده باشند در چشم ما!
        مثل بسیاری از هنرپیشه های سینما!
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۴۳
        استاد عزیزم فریاد
        کاملا درست فرمودید و بنده دقت کافی در نوع نوشتارم نداشتم
        و بیشتر مسیر حرفه ای مشهور شدن را گفتم ولی درستش همین است که شما نوشته اید
        ممنون از ویرایش درست و بجای شما
        در مسیر حرفه ای خیلی ها فریب میدهنن . هم در سیاست و هم در هنر و.....
        جوابیه بالا ....در پنجره ی بالا .....برای دکتر بود امد زیر جواب شما
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۴۸
        اقای لاهیجی
        سلام
        ملالی نیست دوست عزیز
        منتهی از شما معذرت میخوام چون نام مولانا را زیر نظرتان اوردم و باعث ازرده کردن خاطرتان شدم
        ایشان برای من مولانا هستن
        و برای شما اقای محمد بلخی
        هر دو نگاه مورد قبول است از طرف من چون من کمی سطحی نگرم
        علیرضا شفیعی
        چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۵۲
        سید محمدرضا لاهیجی
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۰:۱۵

        توانگری نه به مالست پیش اهل کمال

        که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال

        من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم

        تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

        محل قابل و آنگه نصیحت قائل

        چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال

        به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص

        که هست صورت دیوار را همین تمثال

        نصیحت همه عالم چو باد در قفس است

        به گوش مردم نادان چو آب در غربال

        دل ای حکیم درین معبر هلاک مبند

        که اعتماد نکردند بر جهان عقال

        مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا

        که پشت مار به نقش است و زهر او قتال

        نه آفتاب وجود ضعیف انسان را

        که آفتاب فلک را ضرورتست زوال

        چنان به لطف همی پرورد که مروارید

        دگر به قهر چنان خرد می‌کند که سفال

        برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب

        به راستی که به بازی برفت چندین سال

        کنون که رغبت خیرست زور طاعت نیست

        دریغ زور جوانی که صرف شد به محال

        زمان توبه و عذرست و وقت بیداری

        که پنج روز دگر می‌رود به استعجال

        کنون هوای عمل می‌زند کبوتر نفس

        که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال

        چنان شدم که به انگشت می‌نمایندم

        نماز شام که بر بام می‌روم چو هلال

        وصال حضرت جان‌آفرین مبارک باد

        که دیر و زود فراق اوفتد درین اوصال

        به زیر بار گنه گام برنمی‌گیرم

        که زیر بار به آهستگی رود حمال

        چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند

        مگر به عفو خداوند منعم متعال

        بزرگوار خدایا به حق مردانی

        که عارفان جمیل‌اند و عاشقان جمال

        مبارزان طریقت که نفس بشکستند

        به زور بازوی تقوی و للحروب رجال

        یقدسون له بالخفی والاعلان

        یسبحون له بالغدو والاصال

        مراد نفس ندادند ازین سرای غرور

        که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال

        قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند

        شب فراق به امید بامداد وصال

        به سر سینه این دوستان علی‌التفصیل

        که دست گیری و رحمت کنی علی‌الاجمال

        رهی نمی‌برم و چاره‌ای نمی‌دانم

        بجز محبت مردان مستقیم احوال

        مرا به صبحت نیکان امید بسیارست

        که مایه‌داران رحمت کنند بر بطال

        بود که صدرنشینان بارگاه قبول

        نظر کنند به بیچارگان صف نعال

        توقعست به انعام دائم‌المعروف

        ز بهر آنکه نه امروز می‌کند افضال

        همیشه در کرمش بوده‌ایم و در نعمش

        از آستان مربی کجا روند اطفال؟

        سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش

        سؤال نیز چه حاجت که عالمست به حال

        من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی

        چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهال

        مرا تحمل باری چگونه دست دهد

        که آسمان و زمین برنتافتند و جبال

        ثنای عزت حضرت نمی‌توانم گفت

        که ره نمی‌برد آنجا قیاس و وهم و خیال

        ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش

        به خیر کن که همینست غایةامال

        بر آستان عبادت وقوف کن سعدی

        که وهم منقطعست از سرادقات جلال


        جناب سعدی
        علیرضا شفیعی
        علیرضا شفیعی
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۱:۳۵
        درود بر جناب لاهیجی گرامی خندانک
        عظمت جناب سعدی نه فقط برای فارسی زبانان بلکه برای همه
        افراد جهان که ترجمه ای از آثار ایشان را خوانده باشند محرز است .
        در خصوص داستان کنیز و کدوی جناب مولوی فکر می کنم منظور ایشان پورن نویسی نبوده است بلکه می خواسته به خواننده یک شوک روانی وارد بشه که هیچگاه فراموش نکند چون موضوع سخنش در مورد نکوهش تقلید کورکورانه بوده که برایش ظاهرا اهمیت زیادی داشته است ( شبیه داستان کنجشک و منار جناب سعدی).
        شب و روزتان خوش خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۲:۱۷
        پدر جان سلام

        اگر رسالت کلام و کلمه را در نظر بگیرید نفی میشود سخن شما بزرگوار، و اگر اینطور بود که شما میفرمایید خدا هم در قرآن در باب کافران اینگونه بیان مطلب میفرمودند و نعوذا بالله خطاب به کافران فحاشی میکردند، آنچه عرض شد یک نمونه از ۱۷۳۲ مورد است، فرض مثال پدری فحاش باشد و فلان رفتار ناجور را داشته باشد و دست بزن، پدر بودن او تا ابد جاری ست اما مقام پدری ندارد، آقای محمد بلخی هم شاعر متبحری بوده و کسی چه لاهیجی چه غیر خلاف این را بگوید دست به خودزنی زده اما شاعر بودن اصالتی برای مقام قطب بودن و قطب خوانده شدن ندارد، ضمنا عرض بنده بر سر خوب و بد بودن نیست و سیاه دیدن ایشان، حرف بر سر بیهوده قطب خواندن افراد است، چه آن فرد جناب محمدبلخی باشد چه هرکس دیگر، مگر آن فرد دارای پارامترها و شاخصه های مشخص قطبیت باشد که به گمان حقیر خود ایشان نیز اگر بودند با آن تضاد و ناهمگونی داشتند یعنی تقصیر متوجه قطب پرستی ماست نه جناب ایشان!
        علیرضا شفیعی
        پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۲۰
        باسلام برشما و تمجید از قلم زیبای شما
        فکر می کنم خداوند چون عین اراده و علم است نیازی به استفاده از هیچ ترفندی برای هدایت مخلوق ندارد و آنچه بخواهد شده و می شود.
        مولوی قبل از برخورد با شمس بر اساس میراث خانوادگی مجتهدی سنی و حنفی بوده با گرایش صوفی گری و مدعی اجتهاد ، ولی بعد از برخورد با شمس دگرگون می شود و از ادعای اجتهاد دست برمی دارد و خود را مرید شمس می داند و خود هیچگاه مدعی قطبیت نبوده است.
        گفته شده در فراق شمس و در حالت جذبه یکسر شعر می‌گفته و شاگردانش می نوشتند و شاید به این دلیل ویرایش کلماتی را لازم ندانسته باشد.
        در نهایت با کلام شما کاملا و صد در صد موافقم که قطب سازی کار بیهوده ایست و به نظرم شاید بزرگترین بلای جوامع بشری باشد.
        برقرار باشید خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1