سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نقدی بر یکی از آثار یداله رویایی
        ارسال شده توسط

        وحید سلیمی بنی

        در تاریخ : يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۴۰ | نظرات : ۱۳

        (یداله رویایی)
        وقتِ جنونِ پوستی ارتباط
        بخش اول:
         
        زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت‌های کپسولی ست
        که من خلاصه می‌شوم
        وقتِ جنون پوستی ارتباط
        هر بار
        که این کلید بار ِ گشودن دارد
         
        و در کنار ِ این عصبِ مستعار
        صد شیرخواره رشد طبیعی‌شان را
        با یاد زانوان ِ تو از یاد می‌برند
         
        در زانوی تو
        چهره ی یک شیرخواره تا ابد
        بی‌رشد مانده است
         
        وقت جنون ِ پوستی ِ ارتباط
        باغ مثلث تو
        منظومه ی سیاه کلاغان را
        از قله ی سپیدار
        پر می‌دهد.
         
        منظومه ی سیاه تو
        پرواز هوشیارِ کلاغان است
        وقتی خلاصه می‌شوم.
         
         
        گوشه ای از آن چه می شد از یداله رویایی دانست به نقل از ویکی پدیا.
        یدالله رؤیایی مشهور به ( رؤیا ) زاده ی ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان، شاعر ایرانی است.
        وی اکنون در پاریس زندگی می‌کند.
         
        یدالله رؤیایی در سال ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد.
        آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه‌روزی تربیت معلم به پایان رساند.
        چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت.
        نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت.
        در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی، و ترک و گریز گذرانید و سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیرشده و به زندان افتاد.
        زندان‌های او:
        زندان باغشاه، زندان زیرطاقی
        (زیرزمین مخوف پلیس تهران)
        ، زندان موقت، و یک بار دیگر در سال ۱۳۳۶، زندان لشکر ۲ زرهی سلطنت‌آباد.
         
        🔶رؤیائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و هم‌زمان به تحصیلات خود در رشته حقوق سیاسی در دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجه دکترای حقوق بین‌الملل عمومی ادامه داد؛ و از آن پس، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذی‌حساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت.
         
        او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود.
         
        رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازه شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد.
         
        هر چند بیش از این که از ویکی پدیا نقل شد ابزار بیشتری برای شناخت صاحب اثر در دست نیست ولی همین خلاصه اگر درست باشد کلیدهایی را در دست منتقد خواهد گذاشت تا راحت تر به بررسی اثر بپردازد.
         
        به بهانه زادروز یداله رویایی
        جدا از بحث معمول که آیا این اثر را می توان جزء "شعر" دسته بندی کرد مواردی دیگر مطرح است که شنیدنش برای بنده و دیگر دوستانی که محکوم هستند به نفهمیدن آثار حجم شاید خالی از لطف نباشد.
         
        از یکی از دوستان در گروه تقاضا شد که تفسیر یا نقدی بر این اثر قلمی کند که متاسفانه ایشان با ابراز بهانه هایی از این دست که این شعر " اروتیک " است و ... درخواست را نپذیرفت.
         
        البته قصد بنده این بود که از مدعیانی که خیلی از امثال بنده را محکوم می کنند به نفهمیدن اثر حجم و قالب های جدیدی که گاه و بیگاه با نام های مختلف در وادی ادبیات و با دنباله ای که از شعر یدک می کشند خودی نشان می دهند، بخواهم یکی از این آثار را تشریح کنند تا شاید بنده و دیگران محکوم به نادانی این آثار دیدگاه تازه تری پیدا کنیم که متاسفانه ممکن نشد.
         
         (یداله رویایی)
        بخش دوم:
         
        نوزاد پر روی خجالتی
        در بررسی اثر مذکور که بی تردید اثری "جنسی" است دیدگاه جنسی صاحب اثر را می توان در کلیدواژه های ابتدایی اثر " جنون پوستی ارتباط " واضح دریافت.
        هر چند با ورود به بطن کار این کلید واژه ها در میان پوسته ای پیچیده می شود تا بتواند بهتر حفظ ظاهر کند ولی دیدگاه جنسی صاحب اثر در این مورد به خصوص مثل " شاخ بز " خودنمایی می کند.
         
        " خلاصه ی تن " و " انگشت های کپسولی " را شاید بتوان دو عنصر جنسی مجز دانست که در دو جنس مخالف با زیرکی به صورت این ترکیبات پز می دهد.
         
        جنس ارتباط عمودی چیدمان واژگان و ترکیبات خبر از آمیختگی دو جنس مخالف دارد البته در محدودیت هایی که دلیل آن کاملا مشخص نیست ولی به اعتبار زیاد فاصله ی سنی را می توان مهمترین دلیل این محدودیت ارتباط جنسی از سوی هر دو دانست.
         
        اشاره به ترکیب " خلاصه تن " را می توان استعاره ای از آلت زنانگی دانست و " انگشت های کپسولی " انگار خبر از استفاده از پوششی کپسول گونه ( کاندوم ) می دهد تا این " جنون ارتباط پوستی " را سخت تر و محدود تر کند و صاحب اثر این طور بنماید که در سخت تر و محدودترین شرایط ممکن قرار دارد و با توجه به این که از معبر اصلی لذت دوجانبه عدول کرده و روزن مقابل آن را برای ایجاد ارتباط محدودتر انتخاب کرده است لذت جنسی اش تکامل که نمی یابد هیچ بلکه با جنونی همراه می شود که شریک جنسی را ترغیب می کند برای ارتباطی کامل تر و چون این ارتباط بنا به هر دلیل میسر نیست جنونی آنی رخ می دهد تا ذهن خلاق صاحب اثر آن را " جنون ارتباط پوستی " بنامد.
         
        بند بعدی که باز با همان جنون ارتباط پوستی آغاز می شود این بار آوردن بهانه ی بار سنگین برای گشودن دروازه ی اصلی باز هم از فتح دروازه اصلی طفره می رود و به همان حالت ارضای ناتمام رضایت می دهد
        هر چند این بار این ارضا نا تمام در
        " عصب مستعار "
        از تب و تاب بیفتد که ماحصلش می شود
        " صد شیرخواره " ای که رشد طبیعی شان به ناچار در کنار عضوی دیگر که متعلق به آنجا نیستند فروکش کند تا صاحب اثر راحت تر بگوید" زانوان تو از یاد می برند".
         
        انگار صاحب اثر نمی داند که هر چند اگر این صد شیرخواره به جایگاه اصلی خود از دروازه برسند هم فقط یکی از آن ها و یا شاید تعدادی کمتر از انگشتان یک دست " چند قلو " شانس رشد طبیعی خواهند داشت و با مکانیسم طبیعی بدن شریک جنسی اش این شانس از بقیه ی آنها گرفته خواهد شد.
        صاحب اثر که همچنان در امواج ذهنیت جنس گرای خود غوطه ور است ردپای شیرخواره ای که از اثر ترشحات طبیعی بروی زانوی محبوبش به جا مانده را چنان زیرکانه به بند قلم می کشد که دهان مخاطب اثر از تعجب باز می ماند.
        با ورود به بند بعدی هیجانی که هنوز فروکش نکرده و امواج خروشان ذهن صاحب اثر را التیام نبخشیده دستگاه تناسلی زنانه را در قالب مثلثی که در محاصره ی منظومه ی توده ای سیاه تر ( که احتمالا رویشگاه مو بر آلت زنانه است ) است به بال کلاغ تشبیه می کند و باز هم عدم رضایت را در نعوذی که فروکش نکرده است در استعاره " قله ی سپیدار " خود جستجو می کند و این خاصیتی است از ذهنیت طوفانی صاحب اثری که جنسیتش بر همه عناصر دیگر انسانی و غیرانسانی مسلط شده.
         
        صاحب اثر در انتهای کار احساس خستگی می کند و اثر را با هوشیاری باغ مثلث که از گزند جنسی حفظ شده است به منظومه ی کلاغان گره می زند تا خستگی و عدم رضایتش را با خلاصه شدنش در انزوای حد اکمال جنسی به اتمام برساند.
        در کل اگر بگوییم با ذهن خلاقی روبرو هستیم که به واسطه ی عدم توانایی اش در قالب های مرسوم شعر نتوانسته آن چه را می خواسته بگوید و با هماهنگی ذهن و زبان ابراز کند، ولی با فراری رو به جلو و ایجاد قالبی که آن را " حجم " می نامد آن چه در دل داشته به بند قلم کشیده ولی از اعتبار شعر به دور مانده است.
        عزت زیاد
        وحید سلیمی بنی دهم اردی بهشت ۱۳۹۷

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۰۶۸ در تاریخ يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مجتبی شهنی
        يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۱۷
        درود فراوان بر جناب سلیمی بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۳۹
        جناب سلیمی
        میشه دلیل و انگیزه شمارو از نقد این شعر بدونم از شاعری ک تا بحال اسمش رو نشنیدیم و ندیدیمش حتی
        و اینکه چه لزومی داشت و آیا چه کمکی می‌تونست به کاربران اینجا کنه دونستن اینکه منطور شاعر از بچه ی شیر خواره منی ریخته ‌شده روی زانوی طرفش هست و کپسول یعنی کاندوم پر کلاغ یعنی.....
        چند ساعتی دارم تلاش می‌کنم سنخیت و تناسب شعر و نقدش باسایت و لزوم و برهان رو بدونم
        فقط یک سوال هست که آیا
        کسی از شما درخواست کرد یا خود شاعر از شما خواستن
        بنده یه شعر تقریبا ممنوعه تو همین حال و هوا داشتم چند ماه با خودم کلنجار میرم که ممکنه انتشارش توهین به دیگر عزیزان و تکدر کسی بشه و یا ممکنه به ساحت شعر خدشه ایجاد بشه و اینکه اینجا شما راحت حرف از کاندوم و آلت زنانه و پشم و منی و هر کثافتی می‌زنید تعجب می‌کنم شاید من اشتباه کردم ک منتشر نکردم
        بهتر نبود شعر یکی از همین دوستان سایت نقد بشه تا پشمهای زنانگی معشوقه ی فلان شاعر
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۰۱
        مرتیکه فقط خواستی خودتو کوچیک کنی و مضحکه خاص وعام بشی . چطور اینجا برای شاعر ، بازگفت سکس را نمیشود به بازگفت مسائل شخصی با روکش ادبی ربط داد و اگرم ارتباطی باشه کاملا بی عیب و ایراد است . .ولی برای مانا که در جمله ی کاملا بلیغ \\\" او هم مثل همه ی زنها به موعد سرخی در ماه معتاد بود \\\" این امر ناپسند آمد و عقده های این چندماه که زیر سایه ی قلم بنده به محاق رفته بودی را خالی کردی . دقیقا خودت نوشته بودی که من مثل عنکبوتم . ولی تو مثل موش کوری وحید ... یه موش ترسو که پشت این و آن قایم میشه و خودش جرات ابراز و عرض اندام نداره
        اون توهین هایی که به خانواده ام کردی نثار جد و آبادت .. و دعا کن گیرم نیفتی چون محاله سالم از دستم در بری

        این دیگه شوخی بردار نیست .
        سیدحسن خزایی
        يکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۱۲
        سلام و ادب و احترام خدمت همه عزیزان:
        در حالی که سال سنگین و سیاه ۹۹ و این قرن نامبارک داره به روزهای پایانی خودش نزدیک میشه و امیدوار به اینکه سال جدید و قرن نو فضایی تازه و پر از اتفاقات خوب برای همه مردم جهان و بویژه هموطنان خوبمون رقم بزنه ولی.......
        عزیزان هر اتفاق از نوع مثبت و منفی اون بستگی به کنش و واکنش تک تک ماها داره، وقتی امیدوار به تغییر در ماهیت اتفاق یا یک نوع سیستم هستیم باید ابتدا این تغییر و این دگرگونی رو در خودمون بوجود بیاریم و سپس تقویت کنیم و انرژی مثبتی به اطراف و پیرامونمون بدیم و این بصورت یک رویه و یک پاندومی مثبت فضای دلخواه و بهتری رو ترسیم کنه.
        حال در این واپسین روزهای سال و قبل از شروع سال نو، آیا بهتر نیست از خودمون تغییر و تحول و بهتر شدن رو شروع کنیم تا با روحیه و دگردیسی بهتری پای به سال جدید و شاید تقدیر بهتری بگذاریم.
        میراث قشنگی که از نیاکان ما به‌جای مانده و در آخر سال کدورت‌ها رو برطرف میکردن و با دلی بی‌کینه به استقبال بهار میرفتن نشان از فهم بالا و تمدن والای ایرانی ما داشته و داره. کاش ما هم از گذشتگانمون بیاموزیم.
        من قبل از همه خودم رو مخاطب اول این بند از سخنم قرار میدم و بعد دیگر دوستان رو:
        عزیزان این سایت یه سایت ادبیه و محل تبادل نظر و دورهمی و فراغت خاطری برای همه ماست.
        روا نیست که با ادبیاتی نه در شان یک فرد عادی چه برسه به ماها که بعضا ادعاهای دیگه ای هم داریم اینگونه و با دریدن پرده‌های عفت و حیا و تابو شکنی هنجار ها و ارزش ها به جان هم بیفتیم و عقده‌ها و گلایه‌های از همدیگه رو اینگونه در بستر عمومی سایت و با زشت ترین و رکیک ترین الفاظ به رخ بکشیم. و متاسفانه تنها چیزی که دیده نمیشه ادب و انسانیت گم شده در لابلای خصومت‌ها و کینه‌های بی پایه و اساسه.
        از همه عزیزان تقاضامندم و خواهش میکنم حرف این کوچکتر سایت رو زمین نندازن و با کنار گذاشتن کینه‌ها و فراموشی گذشته، با دلهایی به دور از کینه به استقبال سال نو بریم و انرژی مثبتی به طبیعت و جهان پیرامونمون بدیم تا امیدوار باشیم کائنات هم برای همه ما تقدیر بهتر و زیباتری رو رقم بزنه انشاالله فدای همه شما
        سیدحسن خزایی
        سیدحسن خزایی
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۳
        عزیز منی مهرداد جان:
        واقعیت اینه آستانه تحمل همه بخاطر این شرایط سخت و طاقت فرسا خیلی کم شده. من خودمم شاید جزء این دسته افراد باشم ولی بخودم قول دادم که رعایت کنم چون نقدها لااقل در این شرایط بازخورد و جواب خوبی نداره و متاسفانه به حاشیه‌های بعضا تندی میره. انشاالله و بعد از سپری شدن این روزها و بازگشت آرامش به زندگی و فکر ما فضای مناسبتری بوجود میاد. تا اون موقع بهتره برای همدیگه آرزوی سلامتی داشته باشیم. بازم ازت ممنونم
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۱:۲۲
        من اومدم که کامنت ها رو پاک کنم
        احتمال میدم اکانت این آقا مسدود شده باشه
        راضی به این کار نیستم
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱
        سلام
        در مورد رویا عرض کنم ایشان از شاعران معروف حال حاضرند
        و به قولی از شاعران صاحب سبک .
        البته سایه . هوشنگ ابتهاج. ایشان را به عنوان شاعر نمیشناسد
        ولی ایت هم از دعوا های بین شاعران نامی است که هم را قبول ندارند.
        اما شاعر داریم تا شاعر
        یکی در چهار چوب فکری حرکت میکند و دیگری نه
        به قول خودش
        مرا نسل های دیگر خواهند شناخت
        اساس شعر حجم را از لابلای احساس و ادبیات و عرفان میتوان بیرون کشید
        صحبت پیچیده است و تفاسیر مختلف .
        اوردن ان در این سایت درست است یا نه باز میگردد به نویسنده.
        اما سبک ایشان همیشه چالش برانگیز بوده.
        که البته در اینجا هم همینطور شده
        ولی مازیار ایشان از شعرا هستند ولی اگر از شفیعی کدکنی ..یا سایه بپرسی میگه نیستند.
        تصور کن در روز هایی که شاعران دنبال ارایه سبک بودن ایشان خوب کار کردن و قابل تامل است
        شاید مصادف شدن تفسیر شعر با جو امروزه سایت کمی خوش یمن نبود
        ببخشید زیاده نویسی کردم
        محمد قنبرپور(مازیار)
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳
        سلام جناب شفیعی من هم اتفاقا سوالم همین بود
        ک تو این جو فضای بوجود اومده و اصلا هم سوالم گلایه یا حاشیه نبود واقعا دوست داشتم بدونم ما الان از این نقد چی باید یاد بگیریم
        ارسال پاسخ
        سیدحسن خزایی
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۲۶
        سلام مجدد: نقل قولی از هوشنگ ابتهاج "سایه" در مورد یدالله رویایی:
        سایه: به حضرت عباس یدالله رویایی شعر خوب نداره

        آشنایی‌تون با {یدالله} رویایی به سال‌های 30 و حلقه کیوان می‌رسه؟

        تو حلقه‌ی ما که نبود ولی گاهی پیداش می‌شد! تو همون جلسه‌های هفتگی خونه ایرج علی‌ آبادی یه اتفاقی افتاد. نمی‌دونم کی داشت سخنرانی می‌کرد. بعد از سخنرانی بحث می‌کردیم. رویایی پا شد و حرف‌هایی زد و بعد یه بیتی از نظامی خوند: کیسه بِرانند در این رهگذر/ هر که تهی کیسه‌تر آسوده‌تر.

        من سرمو انداختم پایین تا از قیافه من چیزی مشخص نباشه. نادر پور گفت: چی آقا؟ اونهم دوباره گفت: کیسه بِرانند... نادرپور گفت: یعنی چه کیسه بِرانند؟ رویایی گفت: در زمان‌های قدیم آدم‌هایی بودن که کیسه‌های خالی رو می‌ذاشتن روی دوش‌شون! نادرپور گفت: اِ...چرا آقا مگه دیوانه بودند؟ کیسه خالی رو چرا می‌ذاشتند روی دوش‌شون؟ رویایی هی دست و پا می‌زد و نادر پور هم ولش نمی‌کرد. خلاصه نادرپور گفت: آقا! کیسه بُرانند در این رهگذر! بیچاره رویایی تازه فهمید قضه چیه و تند گفت: بله اون طور هم می‌شه خوند اینطور هم میشه خوند.
        استاد نگفتین چرا شعر رویایی رو دوست ندارید؟

        چه می‌دونم.... چرا نداره.

        یعنی هیچ شعر خوبی نداره؟

        به حضرت عباس نه.

        یعنی می‌شه شعر رویایی رو نادیده گرفت و گذشت؟

        ما کی هستیم؟ خدا نادیده بگیره!

        استاد! به این سوال من جواب بدین. گویا از ایشون نقل شده که شعر منو مردم این زمانه نمی‌فهمن و نسل‌های بعدی می‌فهمن. نظر شما چیه؟

        صد سال دیگه می‌فهمن! با این وضع خیلی احتمال داره که صد سال دیگه دنیا اینقدر احمق بشه که به شعر رویایی برگرده!!! بعید نیست! خیلی‌ها این حرفو زدن و دلشونو خوش کردن.
        گزیده ای از کتاب پیر پرنیان پوش اثر هوشنگ ابتهاج
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۹:۰۰
        خوب بود خندانک
        استاد سایه ادم جالبیه
        در مورد خانه پدریشونم هم جالب صحبت کردن
        ولی مطمئنا اینطور که ایشان میگویند نیست و ایشون شاعر توانمدی هستند . با احساس .
        و خدا تمام این عزیزان را برای کشورمون حفظ کنه
        ادبیات مهربونه و از یه توپ دارم قلقلیه تا پیچیده ترین شعرای مولانا
        جای خودشونو دارم
        به هر حال شعر حجم شنونده ای خودش و حتی خواننده های خودش و داره
        ادبیات مهربونه خیلی خیلی
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۱۹
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1