سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        یگانه خدا را شما چگونه می بینید ؟
        ارسال شده توسط

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        در تاریخ : شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۰۳:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۳۵ | نظرات : ۹۸

        ⚘سلام و احترام 
        آدینه ی همگی تان بخیر  روزگارتان خوش ⚘
         
        ⚘با اجازه مدیر ارجمند سایت شعرناب استادعزیزمان سیدفکری احمدی زاده (ملحق) ⚘ 
         
         
        دعوت می نمایم از یکایک شما اعضای بزرگوار سایت و شاعران گرامی که لطفاً در هم اندیشیِ  پاسخ به پرسشِ  ( شمایگانه خداراچگونه می بینید؟) شرکت فرمایید و نظرات ارزشمند و آموزنده تان را در قالب شعر یا نثر و متن ، به سبک های مختلف منتخب ادبی  ( بدون جدل های حاشیه ای )  ، به طریق ِ  جِدّی یا طنز  و بابحث های  ناب به قلم ارزشمند خودتان ، در این بخش بنویسید.
         
         
         
        -  حکیم  ابوالقاسم فردوسی  معتزلی مذهب می گفت :
         
        به بینندگان ؛ آفریننده را
        نبینی ؛ مرنجان  دو بیننده را
         
         
         
        -  و  حکیم نظامی گنجوی  اشعری مذهب می گفت :
         
        دید خدا را که خدا دیدنی ست
        دیدنی و دیدنی و دیدنی ست
         
         
         
         
         
        -  و علی بن ابیطالب (ع) می گفت :

        "من اگر خدا را نمی دیدم ؛ نمی پرستیدم" .
         
         
         
         
         
        -  و شما ؟ 
         
        یگانه خدا را شما  چگونه می بینید ؟ 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۸۱۳ در تاریخ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۰۳:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۶۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

        صدیقه شیخ نظامی نایینی شیدا

        ،

        روح الامین جمالی

        ،

        مجتبی شهنی

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        مسيحا الهیاری

        ،

        امینی

        ،

        علیرضا محمدی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        نگین امیری

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        فاطمه کیانی(میترا)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        رامینه خوشنام

        ،

        سیده نسترن طالب زاده

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        سعید صادقی (بیدل)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مرضیه داروزهی شه بخش

        ،

        محمد رضا خوشرو

        ،

        آرش خرم فر

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        حسین رضایی

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        زهرا مددی

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        سحر غزانی

        ،

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        فاطمه حق نژاد

        ،

        محمد (هوداد)

        ،

        سید حاج احمدی زاده(ملحق)

        ،

        شریف شریفیان

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        شهین عمرانی

        ،

        پریسا مصلح

        ،

        سمانه هروی(خراسان)

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        شعله(م جلیلی)

        ،

        حدیث ابراهیمی (سوگند)

        ،

        آرزو نامداری

        ،

        مینا مرادی(ققنوس)

        ،

        لیلا سهندی

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        علیرضا شاه محمدی (عشاهیر)

        ،

        شکوفه مهدوی (بهارانه)

        ،

        عارفه مرادی

        ،

        یدالله عوضپور آصف

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        میلاد همتی زاد (مهجور)

        ،

        محمد نوری

        ،

        وحید سلیمی بنی

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        محمد حسین نیک طبع

        ،

        بهمن بیدقی

        ،

        مرضیه رضایی (رها)

        ،

        غلامحسین جمعی

        ،

        پریسا کلهر

        ،

        مریم عادلی

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۷:۴۶
        دل هر ذره را که بشکافی

        آفتابیش در میان بینی،،،هاتف اصفهانی

        در هر ذره اوست
        وزیبا یی در ذات او
        عشق است
        اولین و اخرین منزل عشق ،،،

        سلام و سپاس بانوی جان ازبرپایی این محفل معرفت
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۹

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        خندانک
        درودبانوجان
        بحث خوبیه خندانک خندانک خندانک
        به نظرمن
        خدادر قلب تمام انسانها هست
        فقط گاهی گمش می کنند.
        چون مگه میشه خالقت رو نبینی ونشناسی ؟
        هر آفریده ای قسمتی از وجود خالقشه در مرتبه ای پایینتر
        فقط غرورما ادمهاست که گاهی دورمون می کنه ازش ....
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جزخداکیست که درسایه ی مهرش بخزیم خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۹

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ ۲۳:۳۴
        ¸.•*´¨*•. ¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
        ´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*

        ✍ در من خدا جاری‌ست

        🌸🌺🌸

        و خدا جاری‌ست
        در شکوهِ باورم

        و خدا جاری‌ست
        در رگِ گردنِ من
        در تمامیِ تنم

        و خدا جاری‌ست
        در تمام لحظه‌های شورشِ احساسم...

        زهرا حکیمی بافقی🌸

        شبتان ستاره‌باران از نورِ حق!🙏

        ¸.•*´¨*•. ¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
        ´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
        يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۱:۴۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        روح الامین جمالی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۴۰
        «من از روز که در بند تو ام آزادم»
        چه خوش گفت امیر مومنان:من اگر خدای را نمی دیدم،نمی پرستیدم،
        از آن جهت گشت نظرم با ایشان یکی،کز ایشان میکنم تقلید،به زیرکی،
        منم شیعه علی که هست او را لقبی نسبت به الله ولی،میبینم خدای را با هرچه هست،همچون ولی
        در عجبم از این دنیای فانی سرشت، که دارد علل هایی مقدم بر وجود آن نقاش سرنوشت،
        من علل را بر وجود او از آن زمان دیدم که گفت: محمد را بدون امر او خط نخواهد نوشت
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۴۲
        درررود
        بسیار
        زیبا
        و
        عاااااااالی


        *_꧂🌸☘️჻*
        🌸 🌿 *꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸_____*
        ☘️჻🌸🌿
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰
        ...
        علیرضا محمدی
        علیرضا محمدی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۲۱
        به به جناب مسیحای متفکر و عزیز
        چه نیکو و از سر تفکری عمیق بر زبان راندید و به قلم نوشتید خندانک خندانک خندانک

        ما بر اندازه ظرفیت مان از خدا پر میشویم و این خدا ساخته و پردازش شده ذهن ماست چون ما تصویری از واقعیت و اصل را برداشت می کنیم

        گر بریزی بحر را در کوزه ای
        چند گنجد قسمت یکروزه ای

        ظرفیت محدود کوزه ما اگر دریای معانی را درش ریزیم فقط بر اندازه کوزه مان پر میشود و دریا نمیشود

        فقط باید مراقب باشیم این کوزه را خدا ننامیم و از جانب دریا حکم نکنیم که بسی به خطا ها و گناه های بزرگ رفته ایم

        سپاس و مهر بر بانو طاهره حسین زاده اندیشمند خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۰۶
        سلام وعرض ادب استاد عالیقدر بانو حسین زاده
        کوه واره
        بسیار عالی کاری بسیار شایسته ایست
        خداوند شمارا جزای خیر دهد انشاالله

        واما .....خداوند خود در قران فرموده است

        یکی از ایت های من شب است و روز

        این ازنشانه های روشن وبارزیست
        زما نها وقرنها میگذرد هیچ گونه
        غیبت وتغییری درکار شب وروز نیست
        کما اینکه هرچه هست در دنیا نشانها یی
        ازوجود با عظمت پرودگاراست که ما
        نمیتوانیم خدار ا وصف کنیم انسان قادر نیست

        عظمتش بالا تر ازان که بتوان گفت .حضرت امام
        علی علیه السلام .فرموده اند انچه که در باره
        اش نمیتوانی فکر کنی خدا ونداست
        کره ی زمین بااین بزرگی عظمت دراسمان بدون
        ستون در حال چرخیدن است این همه ستاره وکهکشان ها وماه وخورشید همه از عظمت اوست
        الله واکبر والله واکبر.

        درود برشما استاد سرافراز باشید خندانک خندانک خندانک خندانک : خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک





        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ ۲۰:۰۱
        درود بانوی من




        ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

        *
        آن نه رویی ست که من وصف جمالش دانم
        این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۶:۰۹

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۳۵
        درود بر شما

        البته امام علی علیه السلام درست بیان فرمودند: من خدایی رو که نبینم نمیپرستم. اما این کمال دیدِ ولایی و علوی ست نه اشعری مذهبی.

        در واقع ملاقات با خدا یعنی در هر کثرت زده گی وحدت الهی مد نظرت باشد و در هر نگاه وحدت بینی از کثرت بوجود آمده غفلت نکنی اگر جز این باشد دوییت یا چند گانگی قائل شدی که از توحید ذات و افعالی و صفاتی غافل شده ای. خندانک

        رجوع به اولین خطبه ی نهج البلاغه از امیر المومنین
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۸

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹ ۱۹:۳۴
        منیژه قشقایی
        دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۱۴
        دغدغه های آدمی ،روح پرسشگری را در انسان گسترش می دهد و دنبال پرسش هایت ،گاه وارد جهان بزرگی از افکار می شوی که تا باقی عمر ،تو را به خود می خواند .
        هرمان هسه نویسنده آلمانی از همین جهان های بزرگی بود که بخشی از اندیشه هایش را در هر کدام از کتاب هایش جای داده بود و من دختر دبیرستانی ای بودم که خودم را به جهان او وارد کرده بودم
        کتاب هایش را دوست داشتم و هنوز در کتابخانه دارم ،اما برای ذهن نوجوان من که تجربه گذر از طول زندگی را نداشت آن اندیشه بسیار بزرگ بود

        آن سالها ،کتاب های هسه ،تلنگرهای ذهنی ام را بیشتر می کرد و امروز افکار او برایم آشناتر شده است

        در کتاب های هسه ،آنچه بیشتر برایم جالب بود این اندیشه بود که خداوند در درون هر فردی وجود دارد .بعدها در آثار مولانا به چنین خدایی رسیدم
        باور به خدایی که خارج از فرد وجود ندارد و خدای متشخص و انسان وار نیست ،بلکه به مثابه وجودی که تمام جهان را فراگرفته است می توان او را یافت
        خدایی که در عالم سکوت و از بین رفتن منیت ها ،خودخواهی ها ، طمع ها ،حرص ها و در یک وجود صیقلی و آیینه وار، خودش را نشان می دهد .تو گویی، همواره در درون خودت او را داشتی و فقط کثرت ها و حجاب ها تو را از او دور ساخته بود و برایت ناشناخته مانده بود

        در رمان سیذارتا به قلم هسه ،سیذارتا وقتی به روشنایی می رسد و‌تولد دوباره می یابد که خویشتن قبلی خود را به دور بیندازد
        تمام‌مثنوی مولانا از این حقیقت آغاز و به آن ختم می شود که باید از تمامی وابستگی ها و‌تعلقات دست بشویی و‌از زندان و‌پیله ای که به نام خودت ایجاد کرده ای ،رخنه ای به جهان متعالی بگشایی و‌تولد دوباره ای را آغاز کنی آنچنان که مسیح فرمود :به ملکوت خدا در نیاید ،مگر کسی که دوباره متولد شود
        و‌محمد ،پیامبر خدا فرمود :بمیرید قبل از اینکه میرانده شوید

        هسه در داستان سیذارتا می گفت :تا وقتی می خواهی چیزی شوی و دست از شدن بر نمی داری با خودت ملاقات نمی کنی و مولانا در حکایت آن مرد که در جستجوی گنج بود به همین امر می پرداخت
        مردی مفلس دست بر دعا بر می دارد و از خدا گنج می خواهد در خواب ندا می آید که به فلان مکان برو‌ و تیر بینداز
        مرد می رود و تیر را می کشد و همان نفطه را می کند و گنجی نمی یابد
        بارها امتحان می کند اما موفق نمی شود سرخورده و‌شاکی می شود
        هاتف به او می گوید ما نگفتیم کمان را بکش تو وقتی تیر را می انداختی همان پایین پای تو ،گنج قرار داشت

        مولانا با ذکر این داستان می گوید خیلی وقت ها حقیقت را در جاهای دور جستجو می کنی در حالی که حقیقت با توست و تو خود،حقیقتی .

        سیذارتای هسه چون نویسنده اش ،هرمان هسه ،به مفهوم عشق در جهان می رسد و گذر از رنج را راه رسیدن به عشق می داند همچنانکه مولانا رنج را برای رسیدن به کمال آدمی ،مهم می داند البته نه رنج های خودخواسته که آدمی را به قهقرا می کشاند بلکه رنج هایی که مس وجود تو را زر نماید
        از نظر مولانا رنج آدمی را با بخش های مهمی از وجودش آشنا می کند که تا پیش از آن ،نمی شناخته است

        هرمان هسه می گفت :
        برای انسانی بیدار ذهن هیچ، هیچ و هیچ وظیفه‌ای وجود ندارد مگر جست و جوی خویشتن، در خویشتن استواری یافتن و کورمال کورمال به راه خویش رفتن، حال این را به هرکجا که بینجامد
        و مولانا در هر شش دفتر مثنوی ،آدمی را به طلب وا می دارد تا خود را بیابد که بس از خویشتن به دور افتاده است

        ✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین رضایی
        دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۰۰
        خندانک
        سارا (س.سکوت)
        دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۴۸
        من خدارا دیدم
        خدا رادرتبسم لبخند عاشقانه پدرم دیدمودردستان گرم پرعاطفه اش
        من خدا را در عاشقانه های مادرانه مادرم دیدم در لذت باران محبت مادرانه اش ودرلبخند زیبای عاشقانه اش
        من خدارادرتابلوی بزرگ عالم هستی که به دست هنرش نقش بسته به نظاره نشستم
        من خدا را دیدم
        دربخشش بزرگی که گذشت دربخشنده گی مهربانی که بی بها بخشید شادی را به دیگری ودردستان توانمندی که بی غرور دستان ناتوانی را گرفت
        من خدا را در لبخند معصوم کودکم دیدم
        ودرلحظه لحظه ی زندگیم بااوقدم برداشتم
        هربار که درون خویش را به کاوش پرداختم
        وهرگاه که طلوع وغروب را نظاره گر شدم
        وخدا در درون من وبامن واز رگ گردن بهمن نزدیکتر است
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۳۷
        سلام خواهر اگاهم بانو كوهواره و دوستان عزيز
        يك كلام اگر بگويم...
        (من اميرحسين علاميان هستم و خدا را در وجود خود ميبينم، تجلي خدا در وجود هر انسان جاريست)
        (بچه كه بودم خدا را خوشگل و خوشتيپ با چشماني رنگي و قامت بلند و قوي ميپنداشتم وجود جسمي شبيه ابرانسان رويايي و خاص برايش متصور بودم.
        عبث نبود تصور كودكي ام، در ان سنين قهرمان هاي زندگيم تقريبا همين شكلي بودن و هرچه زيبايي كه خوش آيد در نظرت تجلي حق ميباشد و بس.
        حتما همگي داستان موسي و پيرمرد را ميدانيد، هركس مختار است خدا را با تصوير خويش تجسم كند و حد و مرزي براي توصيفش نخواهد بود.
        من هم به شيوه ي خودم با خدا حال كرده و ميكنم
        مشتي تر از خودش هرگز نديدم كه نديدم، رفيق تنهايي هام بوده و هست.
        بنابراين خدا هرانچه زيباييست و ماوراي درك و شعور خلق است.
        بي انصافيست كه از خوردن غذاي خوب كيفور شويم
        خرد دانشي در مغزهايمان وول بخورد، شاعر و استاد و دكتر مهندس مدير و دانشمند باشيم
        از عشق و شهوت گرفته تا خوردن يه ميوه خوشمزه لذت ببريم ولي باز انكارش كنيم نان و نمكش خورده مدام نمكدانش بشكنيم.
        از اين كوچكهاي خودبزرگ بين كه تا ذره اي علم پيدا ميكنند
        خدارا بنده نيستند سخني شنيدم كه خالي از لطف نيست، واي امان از جَو.... مدام ميگفت: من نوعي،ميتونم خدا باشم و اراده كنم به پيش ميروم موفق ميشوم و اين فقط قدرتِ خواسته ي انسانيست وخدا توهمي بيش نيست سراسر زمين و تمام گيتي را به چالش ميكشيد و انرژي را به واسطه ي بشر باقي ميدانست كه ميپندارد بدون اراده انسان جرياني نخواهد داشت.مثلا با (انرژي مثبت وجرياني كه به خودي خود وجود دارد اين نغييرات صورت ميگيرد )و اراده اي به جز ادمي براي امور كارها نيست و ازين دست اراجيف، حتي منكر اين بود كه خوب اين عقل و شعور و اين تدابير انساني و انرژي اي كه در سراسر كائنات است
        كشكي نبوده و بي صاحب نيست، در نهاد سرشت تو آورده گذاشته شده تا با اراده خويش و افكار درست زندگي كني. (فلسفه ي بي اساس بيگ بنگ هم مزيد بر علت است)تا كساني منكر حقيقت شوند.
        اين بنده خدا شوخي نميكرد اصلا،چون ذره ذره وجودش بوي كبر و غرور ميدهد و خود را برتر از هركسي ميداند بارها طعم اين رفتار غلطش را چشيده تا مرز نابودي هم رفته اما گوشش شنوا نيست،قربون خدا برم ما ادمها با عقلي الكن اينطور از خود بيخود ميشويم ولي خدا باز خدايي ميكنه و بزرگي.
        اين بندگان خدا بيمار هستند و دنبال تاييد طلبي،بايد به مطب دكتر سربزنند البته اگر دكتري را قبول داشته باشند، جالب انجا بود كه مخاطب باهوش مستقيماً گفت لابد نعشه يا مستي يا عقده بزرگ بيني داري بيچاره.از تمام وجود دلم براي افكار خاكستري اش ميسوزد، هرجا كه هست
        (خدا) حفظش كند، هرچند كه اعتقادي ندارد.
        امان از جهل،روي سخنم به ان دسته ادم هاي بي معرفن است:
        بينوا اگر خودت را نميبيني در خلاء تهي هستي
        و غايبي در اين عالم كه هيچ،خرده اي نميگيرم ولي اگر حاضري و حضورت واضح است لختي در خويش نظر كني يا خودرا در ايينه ببيني و به خداوند سلام كني البته اگر نعشه ي افيون نيستي و حالت سر جاش هست خدا را تمام قد خواهي ديد.
        خدا در من است و هرگز خودم را نميتوانم انكار كنم
        چون دو چشم سبز دارم و ميبينم به وضوح رنگي رنگيييي كه اطرافيان لطف دارند
        ميگويند زيباست، خوب چشمان خود خداست، اراده ي حضرت عشق است كه چنين افتاده.
        و خودش را خواسته در وجودم زيبا خلق كنه، قربون كرم و بزرگيش.
        جملات فلسفي و نگاه متفكرانه هم احتياج نيست،
        درون تك تك ما خدا حضور دارد
        و هركس بايد خدا را در خويش ببيند، (بدون عرفان و نظريات فلسفي) لازمه اش كمي معرفت و بينش است كه چشم باز بايد ببيند.
        اين انرژي و اين حقيقت الهي در ذره ذره سلول هاي من،تو، ما، شما انها و تمام موجودات عالم هستي جاريست و مدام در كهكشان و كائنات به وضوح ايات روشن خداوند موج ميزند.
        چندي پيش در اوج ناراحتي و دل شكستگي مدام در شك بودم و چالش
        حتي طرح سوال كردم و خلقت هفت روزه اش را عجله و شتاب زدگي خواندم
        كه سخت پشيمانم، هرچند ته دلم ميدانستم چه خبره، فقط كمي به اصطلاح از جور زمانه نالان بودم و اصطلاحا در قهر بودم،
        و به قل دوستي: پيش از يقين كامل
        مرحله اي ست كه از ترديد نشات گرفته و طبيعيست كه اتفاقا دروازه ي ورود به يقين مطلق است.
        من چشم درونم شكر خدا بيناست،اگر چشم سرم هم نابينا بود باز خدارا در دل و جان واضح تر ميديدم. خندانک
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۴۱

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹ ۲۱:۵۹
        سلام خدا !
        تو چگونه ما را میبینی؟ خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۴۱

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۲
        درود برشما بانوی ارجمند
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سمانه هروی(خراسان)
        دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۱۲
        خندانک

        یا هو

        "الله "نورالسموات و الارض


        دید خدا را که خدا دیدنیست
        دیدنی و دیدنی و دیدنیست
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۴۳

        درود بر سمانه دوست قدیمی خوش برگشتی و چه سرشار از معرفت خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۵۶
        دورد بانو حسنی
        خدا همان نگاه در چشم بشر بود
        خدا آهنگ ساز لحظه ها بود
        خدا آفتاب. چیت مرغه زار بود
        به چسم دل همان پروانه هم رنگ خدابود
        به بال سوخته بقل چین خدابود
        دوچشم داشت که آینه ی ایزد نمابود
        خدارا می توان در چشم یتیم دید
        به شاراه حقیقت از ازدرد دل مسکین دید
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۱۲:۴۵

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۲۴
        درود مهربانو

        من در مورد خدا هیچوقت وارد بحثهای ادبی نمیشوم و نشدم فقط همیشه به دخترم گفتم و خواهم گفت خدا از جنس محبت و عشق است فکر میکنم جای اینکه دخترم را به طمع بهشت و از ترس جهنم خداشناس کنم بهتر همین است که محبت خدا در قلبش جای بگیرد . خندانک
        سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹ ۰۷:۲۸

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۲۴
        خندانک
          لیلا سهندی
        سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ ۲۲:۱۳
        درود به استاد عزیز و ارجمندم
        به خاطر این ایده ی بسیار ارزشمند
        و سپاس بیکران از مدیریت محترم سایت
        برگ سبزیست تحفه ی درویش👇👇👇

        ترا با من چه رازی در نهان هست؟
        که از تو آتشی در عمق جان هست🌸

        چنان این شعله گشته آتش افروز
        که گویی تا ابد هم جاودان هست🌸

        نمی دانم چه کردی با دل من؟
        ولی گویم هر آنچه در توان هست🌸

        زمین دارد نشان هر چند از تو
        ترا در آسمان صدها نشان هست🌸

        کران تا بیکران تا بیکرانها
        ز نورت آفتاب و کهکشان هست🌸

        به هر جا رو کنم روی تو بینم
        به هر چیزی ز تو دستی عیان هست🌸

        اگر من با تو راز دل بگویم
        در این دفتر هزاران داستان هست🌸

        تو بگشا دربهای رحمتت را
        که موجی از کرم از تو روان هست.🌸
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۹ ۱۴:۵۸
        خندانک خندانک
        خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۵۴
        درود بینهایت براستاد بانوی ارجمند با ایمان حسین زاده کوهواره. عزیز وبزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۹ ۰۷:۲۸
        سلام
        از وقتی از او دور شدم چیزی غریب را حس می کردم که هیچوقت آشنا نشد نمی دانستم چیست تا آنکه بهار زندگی آمد و دیدم نه هوای لطیف بهار ،نه زمزمه نخ نمای آب ،و نه حتی آن حسی که از فرط ظریف بودن هنوز یارای تحمل هیچ کلمه ای را نداشته دردلم جا نشد. بلی ،من دلتنگترین شده بودم و حتما او دورترین .
        پس دلتنگی اینست ، بند دل من در دستان او جا مانده بود .به گمانم همیشه از من دلگیر می نمود
        من دل کندن بلد نبودم ،من که همه راهها و بیغوله ها بعید را رفته بودم و دیگر نه مسیری مانده بود نه پایی برای رفتن ،دلبند دلگیرم بود هنوز ،تا اینکه با کمال ناباوری دیدم قدم دل کندن را او جای من برداشت .می ترسیدم از او که شادمانه و مصمم بند دلم در دستش به عقب قدم بر می داشت.گویی از من دور می شد ،لحظه بعد اما من در وجودش،در غنودش غوطه ور شدم .
        او که تنه عجیب ذهنم بود ، آن چیزی که بزرگتر وپوشاننده تر از کهکشانها و ذهن و گناهان است و هم کوچکتر و نافذتر از کوچکترین ذره
        از همان اول که دل داد او بیدل می خواست .

        آن دلاور کو اوست که هم دلبر می شود
        چون که بی دل کرد دل در سینه بیمر می شود
        جمله نغزی بنشانید چنان در یک نقض که
        خیر می شد آنچه به زعمم گویی شر می شود
        ..........
        این متنو زمانی برای کاربری به نام سین دخت نوشتم ولی نشد
        که بفرستم براشون فکر کنم مرتبط با موضوع متهورانه شما باشد
        چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶

        خندانک خندانک خندانک : خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵
        خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        يکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
        درود بر شما
        خداوند هر 24ساعت360بار به عبارتی هر 4 دقیقه یک بار به قلب بنده اش رجوع می کند.آنهم سرزده و بدون دعوت.لذا بر بندۀ پای بند واجب است که همواره مهیای پذیرش مهمان باشد.میزبان اگر منتظر باشد میهمان را خواهد دید ...
        زیاده عرضی نیست خندانک خندانک خندانک خندانک
        سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹ ۰۶:۳۵

        خندانک خندانک : خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        میلاد همتی زاد (مهجور)
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        خدا ناپیدا ترین پیدای زندگی...

        به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
        که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی
        طوبی آهنگران
        شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۵۲
        خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۱:۰۰
        درود برشما بانوی ارجمند وبزرگوار حسین زاده
        کوهواره
        بسیارعالی
        خداوند فرموده است
        یکی ازنشانه های من شب است وروز
        ایا برای اثبات وجود خداوند شب وروز
        کافی نیست خندانک
        محمد  نوری
        يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۰۳
        دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
        به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

        درود بر روان استاد شهریار بزرگ به نظر حقیر هم تنها راه شناخت کامل خدای متعال نظر به جمال زندگانی مولاست که صفات حضرت حق در وجود مبارکشون به نحو احسن تجلی کرده
        با آرزوی توفیق و سلامتی برای همه ی اساتید عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک
        يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۵۷

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۳:۵۶
        "نام گُل سرخ"



        چیزهایی هست در زندگی؛ساده اند
        و مردم به آرامی از کنارشان می گذرند.
        آب ساده است
        گُل نیز
        و سریوه و آوازِ گنجشک ها.
        می دانی چیست..؟
        چند روز بود که من سپیده دمان بر می خاستم،نمازِ پگاه را نمی خواندم.
        نماز من،گوش دادن به خنیای گنجشککان بود.
        می دانی چیست..؟
        چیزهای ساده،
        والاترین چیزهاست !


        نزدیک ترین چیزها
        والاترین چیزهاست.
        خدا در همین نزدیکی است؛
        و خودت،
        زن،
        گُل
        و
        درخت توت.
        خدا هنوز شناخته نشده است.
        خدا تنها در پشت خم کردن است
        و خستگیِ ستون فقرات.
        خدا هنوز کشف نشده است !



        بگذار تا آن روزِ سپید بیاید
        و چشمان مان باز شوند.
        آن هنگام
        ما خدا را در آب خواهیم دید
        که آبتنی می کند؛
        و با گنجشک ها می رقصد
        و همخوانی می کند.

        بگذار آن شمعِ سبز بیاید،
        و گل از خواب برخیزد
        و پروانه عریان شود !
        تا آن هنگام
        اما خموش ای گلوی حنجره ی سرخ
        که سایه ها می تازند
        با گزلیکی در بغل.

        خدا تنها سایه ای است
        که در پستو به زنجیر است
        و به چهار میخ کشیده شده.
        تا آن هنگام بخواب
        ای شمعِ حنجره ی مصلوب.



        (برهنه در بارانِ دره یِ کومای)

        فخرالدین ساعدموچشی
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۴:۰۱
        "حلاج در موچش"


        دی روز بود،شاید هم پری روز.
        یک ثانیه بود شاید هم کمتر،
        که یک دفعه فهمیدم:"خدا هست !".

        و خدا بود!
        حسش کردم،لمسش کردم.


        ثانیه گذشت،
        و دیگر[خدا] نبود؛
        دیگر نبود.
        نبود !


        من ماندم و "عادت"؛
        معده ی عادت.
        خدایِ تکراریِ لفظ و حرف.
        من ماندم و مشتی دیوار
        و چند قالی
        و زیر سیگار
        و تکراریِ اَندامِ عادتیِ خودم.


        من ماندم و جیک جیکِ تکراریِ گنجشک ها.
        من ماندم و خدایِ عادت
        و لفظِ تکراریِ همیشه که:"خدا هست!".


        مادرم دیگر خدا نبود.
        پدرم دیگر خدا نبود؛
        و آریا،خواهر زاده یِ دو ساله ام که یک سال پیش خدا بود و راه می رفت دیگر خدا نیست...

        و خانه مان که یک سال پیش پُر از خدایان بود اکنون فقط مملوء از انسان است،زیرا "خدا می تواند انسان باشد،ولی انسان نه !".


        ثانیه که گذشت،خدا تَه کشید،آب شد و رفت.ر..ف..ت !


        (برهنه در بارانِ دره یِ کومایی)

        فخرالدین ساعدموچشی
         برهنه در بارانِ دره ی کومایی
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۱۴:۰۳
        ...........




        الان با خدا حرف می زدم.
        ساده بود.
        نامه نمی خواست.اجازه نمی خواست.دربان نمی خواست.منشی نداشت.

        ساده بود.
        آسان با او سخن می گفتم.
        اما یک توفیری داشت.
        انگار داشتم با یک سایه سخن می گفتم."ما با همیم اما دلامون خیلی دوره!".

        الان او را خوب در نمی یابم.خوب حس اش نمی کنم.در درونم موج نمی زند.
        پیشترها حس خوبی از او داشتم.از واپسین باری که او را حس و لمس کردم چند سال می گذرد.
        آن یک بار بود که گفتم"خدا هست!" و از شور و شگفتی،گریه کردم.

        یاد باد آن روزگاران یاد باد

        از آن روز دیگر نه خدا را در روشناییِ زردِ خورشید در برگ های سبز درختان دیده ام و نه در وزشِ باد در ساقه های رقصان و چمانِ گندم ها.

        از چند سال پیش که شازده خانمِ خدا از سرایِ آبِ شهوت و خشم گرفته ی دلم کوچ کرد دیگر روزگار خوشی نداشته ام زیرا که"خلوت دل نیست جای صحبت اضداد".

        از هنگامی که تصویرهای لمبرهای لمته ی زن در مغزم چمان و در لنجه است و از هنگامی که پستان های دختران تنه شوهر پیش چشمانم رژه می روند خدا هم دیگر نیست.




        اما بدان ای غریبه!
        ما هرگز خدا را چنان که شیوه ی پذیرشِ چشمان کوچک و دهان های بزرگ است درنیافتیم.
        خدا در قلب های ما می رقصید و به غربیل و کاچول بود همچو دختری که به خواستگاری اش رفته ایم و از شورِ عشق تا به بامداد خوابش نمی رفت.


        ای غریبه ی هراسان!
        من خدا را دیده ام در ایواری اندوهناک در هیاتِ گنجشکی تنها بر تک درختِ توتِ جلویِ خانه مان.
        من خدا را دیده ام در تنِ آن سگِ سپید که بر چمنزار جدول های شهرداری موچش دراز کشیده بود.
        من خدا دیده ام در ایواری تلخ در هماغوشیِ ابرهای سپید و سرخ و کوه هایی که همچو غول هایی به سالیان ایستاده بودند.

        غریبه ی شهرِ سنگستان!
        ما را هواری و ما را هیچ.ما را نوایی بی نوا و آوایی پوچ.

        اگر روزی به شهر بی ماه و شب بی خورشید من آمدی،بدان که خدا سدان سال است که از این دیار کوچیده است.
        روزی که قناری های کوچ به سوی پوچ پر کشیدند خدای را نیز بردند.
        کنون این شهر با روشناییِ سیاهِ ابلیس می گردد و شمع ها نیز سیه اند و پوک و پروانه هایی که به صلیب تنهایی مصلوب.

        غریبه!
        روزی اگر از ما گفتی از روزگار سیاه ما نیز بگو.



        (برهنه در بارانِ دره یِ کومایی)

        فخرالدین ساعدموچشی
        نیما ابراهیمی
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۱۰
        بگمان من خداوند دو چهره دارد
        یکی اخموست و دیگری مهربان
        وقتی اخمو باشد من او را گم می کنم و سرگردان می شوم.
        وقتی مهربان است مدام با او حرف می زنم.
        وقتی مهربان است قبلش دنیای من امیدوار است و وقتی اخم می کند قبلش شراره های آتش و خشم من را به دنیای سیاهی می برد که سیاهی تنها آرامش است.
        اما مطمئن هستم بیشتر مهربان است تا اخمو
        بگمانم خداوند آزادترین تصمیم گیرندست و من هم حیران ترین بنده اش
        خداوند این روزها به همه ما رحم کند و اخمش را در هم نکشد انشاالله
        خندانک خندانک خندانک
        نیما ابراهیمی
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۱۷
        خداوندا
        هرچه هستی
        به هر آیین، به هر کیش
        به حال ما بیندیش
        تو را جستیم و می جوییم
        تو را درک می کنیم در خویش
        به حال ما بیندیش
        خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ ۰۰:۰۴
        درود فراوان استاد بانوی با ایمان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹ ۰۶:۳۴

        خدا را یگانه معلّم هستی و برترین مرّبی انسانها می دانم
        می دانم که هرچند مهربانی اش نسبت به مخلوقش انسان
        که اشرفِ مخلوقاتش است از صدها مادر افزونتر است ،
        امّا همواره تربیت و اصلاح او را بر هر چیزی مقدم می دارد.
        آموزگاری که پس از قرنها و قرنهامردودی بشر در امتحاناتش
        هنوز که هنوز است از این شاگرد تنبل و بازیگوش خود قطع
        امید نکرده است. و ترانه ی خودمانی و از دل برآمده ام که
        با زلالِ احساس سروده شده تقدیمِ این اوّل آموزگار انسان :

        -------------------------------------------------------------------

        خـدای ِ خـوب و پاکـم ، به عشـقـت دل اسـیـره
        نگـاهی بـر مـن انـداز ، نـزار ایـن دل بمـیـره
        هـمـه آیـیـنـه ی تـوست ، زمـیـن و آسـمــونهـا
        پـُر از اسـم ِ قـشـنگـت ، تـمـوم ِ کهکـشــونهـا
        یـه لحظه نامت از لـب ، مگـه میشه جـدا شـه ؟
        مگـه میشه دل ِ مـن ، یـه لحظـه بی خـدا شـه ؟
        همـون وقـتی که از گِـل ، منـو می آفـریـدی
        با عـشق ومهربـونی ، رو قـلبم دست کشیدی
        دلم از اون نـوازش ، هنـوزم گـرم و شـاده
        عجـب آرامشی رو ، بـه قـلبـم هـدیه داده
        نـسـیـم ِ رحمت ِ تـو، بـه قـلـب ِ مـن وَزیـده
        بـجـز مهـر و مـحبّـت ، دلـم از تو چی دیـده ؟

        تـویی یکـتا مُـربـّی ، تـویـی پـروردگـارم
        به درس ِ زنـدگـانـی ، تـویـی آمـوزگـارم

        برام ازصـد تـا مـادر، تـو بیـشتـر مهـربـونی
        گـاهی من بچّـه میشـم، خودت اینـو میـدونی
        درسـتـه میـزنـم نِـق ، ازت ایراد میگـیـرم
        تو که بهـتر مـیـدونی ، بـدون ِ تـو میـمـیـرم
        تـوو دام امتحانات ، عجب کـردی اسـیـرم !
        بهم هی سخت میگیری که آخر اوج بگیرم
        اگرچه سختیـا هست ، تـوو ایـن دنیـا فـراوون
        ولی با تکیه برتـو، میشه هـرسـخـتی آسـوون
        هـمـه عـمرم با یـادت ، شـیـریـن مثـل ِ نـَبـاته
        تـمــوم ِ مُشـکـلاتـم ، بـا عـشـقـت شُـکــلاته
        وجــودم روخـدایـا ، پُـر از نـور و صـفـا کـُن
        بـه روی ِ بنده ی خود ، در رحمت رو واکـن
        تـووی ِ اوج ِ بـلاهـا ، منـو یـاری بـده زود
        نزار تـو امتحانات ، شـاگـردت بشه مـردود
        شـکــوفـه تـا تـو هستی کـنـارش ، غـم نـداره
        دلـش سـرسـبـزوخـُرّم ، هـمیـشـه چـون بهـاره



        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        سپاس از استاد بانو کوهواره بخاطر دعوتِ همگانی شان
        از همه اعضای خانواده ناب برای مشارکت در این پست
        ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
        سارا (س.سکوت)
        سارا (س.سکوت)
        شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۳۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۱۰

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2