پنجشنبه ۶ دی
آیا شعر تعریف پذیرفته شده ای دارد؟
ارسال شده توسط در تاریخ : سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹۷ | نظرات : ۵
|
|
درود بر همه دوستان فرهیخته
من نه شاعرم، نه شعر شناس و نه منتقد ادبی. فقط یک علاقه مند هستم به شعر و ادب. در باب شعر و تعریف آن و به ت تَبَع آن نقد شعر، جدل های فروانی از دیرباز بوده كه به ویژه در دهه های اخیر این جدل ها رنگ و بوی بیشتری به خود گرفته اند. سه سوال اساسی شاید در این میان مطرح باشند:
1-آیا اساسا «شعر» (چه از حیث ظاهر و چه از حیث معنا) تعریف واحد و پذیرفته شده ای دارد یا خیر؟
2-آیا شعر بعنوان یک قالب ادبی لازم است تعریف واحد و پذیرفته شده ای داشته باشد یا خیر؟
3- اساسا چنانچه برای شعر تعریفی وجود داشته باشد، آیا برای شعر رسالتی متصور هست یا خیر؟ (این رسالت ممکن است در تعریف شعر مستتر باشد)
پاسخ به این پرسش ها از توان بنده خارج است و باشد بر عهده بزرگان ادب و منتقدان مجرب. اما بیشتر از آن جهت که به تنوع سلایق و تشتت آرا موجود در این زمینه اشارتی داشته باشم دو نمونه ذکر میکنم که شاید بر حسب اتفاق! نمونه هایی باشند که مورد جدلند:
یکم: سالها پیش مقاله ای خواندم از احمد شاملو. بسیار خلاصه اشاره میکنم. او در آنجا بهمنظور ارائه تعریف خود از شعر، ضمن به سخره گرفتن اشعاری از بزرگان ادب پارسی مانند عطار میگوید اینها از نظر من شعر نیست و برای بیان بهتر و تکمیل منظور خود، این چیستان کهن را مطرح میکند و می گوید این نمونه خوبی از یک شعر است: «يکی رفت، یکی موند، یکی کله شو جنبوند!»
دوم: همین امروز فایل صوتی مصاحبه ای از فروغ فرخزاد را شنیدم. البته نشنیدم، گوش دادم! فروغ می گوید چون شعر زاییده شرایط و زمان است و چون شرایط و زمانه ماهیت متغير دارد، شعر نیز ناگزیر از تغییر است. بحث او بیشتر مبتنی بر محتواست نه ظاهر. بطور مثال میگوید تعریف فردی مثل من از عشق قطعا با فردی که یک قرن و چه بسا چند دهه قبل از من می زیسته تفاوت بنیادی دارد، چه رسد به فردی که در زمان لیلی و مجنون میزیسته! او میگوید مطابق نظریات روانشناسان زمان حاضر، به فردی مانند «مجنون» نه تنها عاشق نمی توان گفت بلکه بیمارش باید خواند!
دیدگاه: بر خلاف فروغ- که چنانکه سخن رفت تاکید بر معنا داشت- جدل و اختلاف نظر مؤخرین و معاصرین و من جمله بیشتر دوستانمان در این جا، بیشتر بر سر ظاهر است: وزن و عروض و قافیه و استعاره و تشبیه و جناس و هکذا. در این باب از نظر بنده بخشی از بگو مگوها و جدل ها بین شعرا بیشتر به توانایی های تکنیکی آنها بر میگردد. بطور مثال به نظر من اگر «شاملو» میتوانست بخوبی مثلا «ابتهاج» یا حتی خیلی ضعیفتر از او، شعر کلاسیک بسراید ابدا آن نظریات مذکور را ابراز نمیکرد! و یا اگر همه نوسرایان به قوت «اخوان» بودند، کمتر شاهد حمله به آنها بودیم. باری چنانکه چون روز روشن است این جدل ها را پایانی نیست. من نمیخواهم طرف هیچکدام را بگیرم اما در مجموع به نو سرایان ایرادات بسیار بیشتری وارد است که وارد آن نمیشوم فقط به یک مورد که برای بحث ما شاید مفیدتر باشد اشاره میکنم. از نظر من آنچه در مورد شعرای شعر کلاسیک میتوان گفت این است قطعا آنها نمینشینند قلم و کاغذی به دست بگیرند و مثلا بگویند میخواهم غزلی بسرایم!! یا رباعی بگویم! یا اینکه غزلم را حتما بر فلان وزن بسازم! ایده ای، حسی، دغدغه ای و یا آرزویی در سر دارند که به وسیله کلمات، ترکيبات، صنایع ادبی، صور خیال و.. آن ایده، حس، دغدغه و یا آرزوی خود را به شعر در می آورند.(حال برای این گونه شعر الزامات و قید و بندهایی وجود دارد که بعضا ممکن است دست و پاگیر باشد ولی اینها اصلا موضوع حرف من نیستند). در نقطه مقابل آنچه که درصد زیادی از نوسرایان بویژه نوسرایان یکی دو دهه اخیر به آن مبتلا هستند عکس آن چیزی است که در مورد شاعران شعر کلاسیک گفتم. این شاعران بدون آنکه یک خط فکری و ایده مشخص در ذهن داشته باشند و تنها بر اساس ترکیبات و عبارات به ظاهر نو- و بیشتر دهن پر کن و گاهی کم مغز و بی مفهوم- که يا جایی مشابه آن را دیده اند، یا از زبانهای دیگر ترجمه کرده اند، یا خود آن را ساخته اند، و ارتباط دادن این ترکیبات و عبارات به هم شعر می سازند! به عبارت ساده تر این شاعران ایده یا خط فکری مشخص و خلاقانه ای در ذهن ندارند بلکه در واقع با به هم پیوند دادن این عبارات و ترکیبات یک شعر می سازند. از هم گسیختگی و عدم انسجام معنایی در این اشعار به همین سبب است.
با همه اینها اینگونه اشعار علیرغم نقصهای فراوان هواخواهان زیادی دارد که نه عجیب است و نه اساسا ایرادی دارد. عجیب نیست زیرا ذائقه به مرور زمان شکل میگیرد. خوراک که بدهی بتدریج مشتری خود را پیدا می کند. از طرفی سلایق آدمیان به ویژه هموطنان گرامی ما بسیار بسیار متنوع است. و ایرادی ندارد زیرا باید این گونه اشعار باشند تا بتوان قدر اشعار فاخر را دانست.
پیروز باشید.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۲۶۱ در تاریخ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
علیرغم توافق با خیلی از نظراتتان در تعریفم از شعر کمی با شما دوست عزیز اختلاف نظر دارم. خیلی سپاسگزارم که نظراتتان را به اشتراک گذاشتید.🌹🌹 | |
|
درود شاعر گرانقدر. می دانید که این متن اولین بار بر یکی از اشعار شما پست شده بود. من از شما ممنونم. در حال یادگیری از شما هستیم. 🌹🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
اما یک نکته یا بهتر بگم یک نظر دلی
چون من نه سوادی در این زمینه دارم نه به اندازه کافی تجربه
به عقیده من شعر گفتن و شاعر بودن با ردیف کردن کلمات فرق داره
این موضوعی که شما ازش گفتید درسته که بیشتر یقه نوسرایان رو گرفته ولی مشکل یه عده که در شعر کلاسیک فعالیت میکنند هم هست
اشعاری که هیچ حسی رو منتقل نمیکنه و کاملا مشخصه که یکسری کلمات جور شده بدون اینکه اون کلمات روحی داشته باشند
به نظر من شعر زمانی شعر میشه که
شاعر موقع سرودنش احساس بی اراده بودن داشته باشه
حتی در انتخاب کلمه چه برسه به انتخاب وزن و ...
و در آخر در مقاله ای خونده بودم که شعر سپید با نیمایی و با موج نو متفاوته اما خب همه به اشتباه میگیرند و برای این سه قالب فرقی قائل نمیشن و مجموعا این سه قالب شعر نو محسوب میشه
هدف من حمایت از هیچ گروهی نیست
و خودم در زمینه کلاسیک فعالیت میکنم
سو تفاهم پیش نیاد از حرف های بنده