جمعه ۲ آذر
ماندن بهتر است
ارسال شده توسط نسرین علی وردی زاده در تاریخ : يکشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۲۲ | نظرات : ۲
|
|
می بینید؟! گاهی آدم دوست دارد برود. گاهی شکستنش می آید گذشتهٔ شیشه ای اش را! گاهی دوست دارد بریزد، بپاشد، برود! برود و بگذارد بقیه به زندگی شان برسند. زندگی هایی که عجیب حس می کنی، نباشی بهتر است. تو اگر نباشی، شاید حالشان خوب تر است. شاید سرِپاترند.
خیلی رفتنت می آید. خیلی وقت ها عزمت جزم می شود. رگ فداکاری ات بالا می زند. پشت پا زدنت می آید به تمام خاطره ها! ولی این وسط یک چیز همهٔ توانایی هایت را از تو سلب می کند. رفتنت می آید ولی نمی روی. پای ماندن نداری ولی می مانی. نمی دانم چیست! نمی دانم چه نام دارد آن حسی که حتی از حس رفتن هم قوی تر است. ولی این را می دانم که همان حس، برای ماندن راضی ات می کند.
می مانی! حتی خودت هم نمی دانی که این بار چندم است که می مانی. بار چندم است که گلدان غرورت بی آب می ماند. چندمین بار است که دلت بی قرار تر می شود. خودت هم نمی دانی! ولی می مانی! اینجا، ماندن بهتر است! صدایت را نمی شنوند ولی بمان! ماندن بهتر است! جوش و خروشت از چشم هر بنی بشری پنهان است. اما ماندن بهتر است! گاهی نامت از یادشان می رود ولی تو بمان! چرا که ماندن بهتر است!
ماندن، ارزش لحظه ها را به تو می فهماند. ماندن شاید نتواند غرورت را قیمت بگذارد ولی تمام یاسی های مهربانی هایت را می خرد؛ می گذاردشان در طاقچهٔ کوچک زندگی! آرامشت می رود و می آید و هر روز آبِشان می دهد. پس بمان! ماندن بهتر است! نه برای تو! برای این مردم! برای این خانواده! هر چند ارزشت را ندانند. ارزش تو نه! ارزش ماندنت را! هر چند نشناسندت! بمان که ماندن بهتر است!
تا وقتی دلت اینجاست، رفتن بی معنی است. بی دل می خواهی کجا بروی؟! بی دل که زندگی، زندگی نمی شود. بمان با دلت! بگذار بگویند دیوانه است. بگذار هر چه حرف و کنایه است، پشت سرت روان باشد. بگذار دلشان با تو نباشد. تو فقط بمان! دریغ نکن! خودت را از جامعه! از این زندگی! اصلا از خودت!
می دانم! بی بها بودن بسی بدتر از نبودن است. ولی بگذار این زندگی، این ها را هم نشانت دهد. باور کن روزی می رسد کسی که سیلی می زند، تو باشی. در رخ این زندگی! همین زندگی بی وجدان! حتی در رخ خودِ خسته ات!
مبادا فراموش شوی! حواست جمع! فراموشی بد دردی است. از یاد که بروی، به یاد آمدنت سخت می شود. جلوی چشم باشی بهتر است. حتی اگر دیده نشوی! فراموش نکن اولین کسی که می تواند به تو بها بدهد، خودت هستی. خودت، خودت را همواره به یاد داشته باش! همیشه بگو یک منی، همین اطراف وجود دارد. بگو یک من، مرا یادش هست! یک من، همیشه حواسش اینجاست! آنقدر بگو که این شهر هم باورش شود که تو متعلق به آنانی!
تک تک حس های ضد و نقیضت را بقچه کن! پرت کن همان جایی که باید! خودت بهتر می دانی کجا را می گویم! همان جا پشت کوه های ندامت! تا مبادا پشیمانت کنند از ماندن!
گاهی کفش هایت را تا به تا بپوش! بگذار باورت شود که بلد نیستی بروی! بگذار یقینت شود که در این مورد، عاجزی! فکر کن حبس ابد خورده ای! فکر کن نگهبان سرسخت این زندان خودت هستی! خودت را به جریان زندگی بسپار و بمان! هر چند اگر مانند زندان باشد. کمی فکر کن! به خدا ماندن بهتر است!
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۰۱۱۲ در تاریخ يکشنبه ۸ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
از نگاه گرانقدر شما بسیار بسیار سپاسگزارم بانو غضنفری عزیز لطف دارید🌺🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
لذت بردم از قلم شما و محتوای فوق العاده ی شما درین نوشته.
درودتان 🌹🌹🌹