چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ یک کلاغ شاعر سعیداعظامی
|
|
بر شاخه درختی دلتنگی هایم باد میخورد،
پیرهن انگوری بخود گرفته بود بلوطی را،
چنین در بغل،
چنان
|
|
|
|
|
من دراین دایره غمگین بسی شادم
تهمت به ناز ونوش،زبندعیش افتادم
گر مدعیان نروند از قاضی سخن
چو نهیب
|
|
|
|
|
ترس از آن دارم.که جهان در ورقی برگردد
انچه خریدم شعر کتاب،در دکانی برگردد
بر حذر باش از آن روز،ک
|
|
|
|
|
صبح به گمانم زودامدی
گنجشکی صدایش درامده بود
|
|
|
|
|
هرکه رود سوی خدا،ماسوی گناهیم
درمجلس بی حرف ما،ماروی نگاهیم
ارابه های اسبی کز دویدن شده رام
|
|
|
|
|
برگرد که دلم پیش کسی تاب ندارد
خانه سردآغوش منزل خواب ندارد
تانظر کنم از دل برود این همه جان
زن
|
|
|
|
|
قبول است که مال ومنال زجهان بردی
تاوقت صید نباشد آسوده زهر صیادی
همه دانند که توبرکوی من بنده آزاد
|
|
|
|
|
صبح شد دامن از گلها بچین بوی گیرد پیرهنش
دل از مهرش بشوی،چونظرپیش توگیرد دامنش
یک صبح گفته زمن،صبا
|
|
|
|
|
کوی فقیری زدوست کرده مرابیزارخود
پلک که نیست همدم چشم بیمارخود
ضعیفی مرده از درد و ماهنوز خوابیم
|
|
|
|
|
بُودمارا غم یاران وحال روز ودشت کربلا
یکی چون عباس شد تن بی سرودست کربلا
شوریده شور حسینی بردل وج
|
|
|
|
|
ای جماعت انقلاب را معنا کنید
زلف کنیزان غلامان برملا کنید
بوی بهاران کز نسیم آمد زجا
مفت ومفت ک
|
|
|
|
|
گفتم من از عشق پنهانش چه گویم ز جهان
گفتا من آن زمان به ظهورش می اندیشم
|
|
|
|
|
دلقکی به مزاح میگفت باده وساغرو می خورده ام
بدو گفتما گاو نر مستی ز خرمکروه است
|
|
|
|
|
روزگاریست که ماراميل مدارنيست
شب زگناهيم،به صبح لطف دعا چیست
|
|
|