صفحه رسمی شاعر نوید خوشنام
|
نوید خوشنام
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۷۴ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴ | شغل: | علوم سیاسی خوانده ای شبیه شاعرها |
محل سکونت: | مسیرِ طهران-قم |
علاقه مندی ها: | زندگی کردن |
امتیاز : | ۱۲۹ |
تا کنون 49 کاربر 177 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: گاه گاهی ز درد می غزلم... |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
آنها که در دلِ شب
صورتشان در آن تاریکیِ عمیق پیداست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۴۲۵۹ در تاریخ شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ ۰۳:۳۴
نظرات: ۶
|
|
مردانِ شاعر عمیق میبوسند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۴۰۷۶ در تاریخ دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ۱۶:۲۶
نظرات: ۷
|
|
من عاشقت میشدم
حتی اگر آن قبلترها... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۴۰۳۳ در تاریخ يکشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ۱۵:۴۸
نظرات: ۳
|
|
مـن
از تـو ننوشتن را نیاموختهام! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۳۹۶۷ در تاریخ شنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۳۱
نظرات: ۵
|
|
این درد
جـانهای زیادی از خانوادهٔ ما گرفت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۳۸۷۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۶:۴۸
نظرات: ۸
مجموع ۳۴ پست فعال در ۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر نوید خوشنام
|
|
تهِ اتوبوس، آن صندلیِ آخر، کنارِ ﺷﯿﺸﻪ، بهترین نقطهء بلندِ دنیاست. مخصوصا اگر باران پشتِ کمرِ شیشههای اتوبوس چنگ بکشد که دیگر اصلِ جنس است، برای ﺁﻧﮑﻪ مچاﻟﻪ شوم در خودم، سرم رﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧم ﺑ
|
|
دوشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۰۷
نظرات: ۱
|
|
باید جسور بود. آنقدر جسور، که عشق را فریاد زد و آنقدر دیوانه، که اگر شده حتی برای یک بار، تمامِ دوست داشتنت را برداری و بر سرِ معشوق بکوبی. باید عاشق بود. آنقدر که یک شب قلبت سرریز شود از ت
|
|
يکشنبه ۳ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۵۶
نظرات: ۲
|
|
مادرم همیشه میگوید: مرد گریه نمیکند. و من مثل این روزهای سیاه ترین تابستان، برایم روشن است و میشناسم اولین گوینده ی پتیاره ی این جمله ی مضحک را، که زنی ست نیمه عقل که هیچ نمیداند از چگونگی هضم دردها د
|
|
جمعه ۱ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۴۳
نظرات: ۲
|
|
از سرویس جا مانده ام. لنگ لنگان از دردِ کفشهای چرمِ تازه که کف پایم را میزنند سوارِ اتوبوسی داغ که تو گویی برادرِ جهنمست میشوم که قاژ قاژِ ترسناکِ بدنش به ارابه ی مرگ می
|
|
چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸ ۰۴:۲۱
نظرات: ۰
|
|
گاهی چون یخ سرد ﻣﯽ ﺷﻮم.ﮔﺎﻫﯽ چون سنگ، ﺳﺨﺖ.ﮔﺎﻫﯽ "ﺳﺮم" سنگینی میکند روی تن.ﮔﺎﻫﯽ در میان ﺧﻨﺪﻩهایم ﺗﻠﺦ ﻣﯽ ﺷﻮم و ﮔﺎﻫﯽ میانه ی شادی، ﺑﯽ رحم، خشک، خشن. گاهی خیره میشوم به یک جایِ دورِ مبهمِ تار و باز ﺑﻪ
|
|
دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ ۱۴:۲۳
نظرات: ۰
مجموع ۲۷ پست فعال در ۶ صفحه |