صفحه رسمی شاعر دانیال فریادی
|
دانیال فریادی
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۷۷ |
برج تولد: | |
گروه: | |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۵۶ |
تا کنون 27 کاربر 55 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
میخوام به جوانی مادرم زنگ بزنم
سالهاست حالش را نرسیده ام
امروزعکس ش بر دیوار
انگار به من لبخند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۰۰۳ در تاریخ چهارشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۳ ۱۳:۴۸
نظرات: ۵۹
|
|
ماه راه دل فریبی خود را
تنها در پنهان شدن پشت ابر ها می داند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۸۹۵ در تاریخ پنجشنبه ۷ تير ۱۴۰۳ ۱۷:۴۴
نظرات: ۱۵
|
|
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
اگر شادی اگر شوری اگر مست
طریق آدمیت در سرت ه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۷۴۷ در تاریخ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ ۰۷:۲۹
نظرات: ۱۰
|
|
مردی نشسته پشت فرمان
چشم می دوزد
از اینه بغل
به زنی کنار اتوبان
می رسد به ناکجا آباد
آخر ا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۶۲۸ در تاریخ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ ۲۲:۲۹
نظرات: ۹
|
|
بر دستانم داغ
بر رخسارم
آتشی از شوق
بر خاطراتم
خطی از پیغام دوست
بر آستین پیراهنم
نقشی از دس ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۰۵۱۲ در تاریخ يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳ ۱۵:۴۵
نظرات: ۱۶
مجموع ۳۰ پست فعال در ۶ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر دانیال فریادی
|
|
میرود.... میرود... میرود.... با سرانجام میرود بی سر انجام می رود آه ای زندگی او با دستان تهی میرود او ست
|
|
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵
نظرات: ۲
|
|
باد میآمد بادی تند... و من در جاده ای خاکی پیش میرفتم و افتاب صبحگاهی بر سینه ی جاده انگار ارامیده بود.صدای قلوه سنگ های زمخت زیر پاهایم انگار تنهایی مرا تکرار می کردند.پیش میرفتم در جاده ا
|
|
سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۰۱
نظرات: ۴
|
|
به اعماق میروم به اعماق دریا میروم.. تصمیم خود را گرفته ام... خسته شده ام از نور شدید آفتاب خسته شده ام از نگاه کنجکاو آدم ها خسته شده ام از سلام و علیک کردند های مجبوری..
|
|
چهارشنبه ۶ تير ۱۴۰۳ ۱۲:۴۵
نظرات: ۴
|
|
از پله ها پایین رفتم با سرعت سیر نور .از پلهها ی آن زیر زمین نمور سیمانی پایین رفتم.بدون آنکه به اطراف م نگاه نکنم.هر چقدر پایین میرفتم فصا تاریک تر و نمور تر میشد.بلاخره به ته آن زیر زمین
|
|
يکشنبه ۳ تير ۱۴۰۳ ۰۳:۱۲
نظرات: ۱۶
|
|
در صبحی بهاری پسری با پدرپیرش به پارک نزدیک خانه شأن رفته بودند.تا به اولین نیمکت چوبی قدیمی رسیدن پیر مرد با اشاره سر به فرزندش گفت همینجا بنشینم.زیر سایه ی درخت صنوبری کهنسال.. پیرمرد از
|
|
چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۱
نظرات: ۰
مجموع ۷ پست فعال در ۲ صفحه |