صفحه رسمی شاعر آذر مهتدی
|
آذر مهتدی
|
تاریخ تولد: | جمعه ۱ دی ۱۳۴۰ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران کلاسیک |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ | شغل: | دبیر هنر |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | شعر و ترانه نقاشی و هنرهای صنایع دستی و سنتی داستان و نمایش و فیلمنامه و... |
امتیاز : | ۸۱۴۷ |
تا کنون 335 کاربر 2577 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: عاشق یادگیری ام از هر فردی که هنری را دارد حتی اگر شاگردم باشد. از نقاشی و طراحی لذت می برم دو تا کتابم در زمینه کودک چاپ شده جلد اول رمان پیمانه رنج را تمام کردم و در حال نوشتن داستانهای فولکوریک هستم . اگر کاری را بلد باشم با دل و جان آموزش می دهم. اگر کسی محترمانه اشتباهاتم را تذکر دهد با دل و جان پذیرام. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
رفتم از یاد تو آری؟ که چنین بی خبری؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۴۲۲ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۵۵
|
|
امیدی نیست وقتی بی وفایی ست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۵۸۶۶ در تاریخ يکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ ۲۳:۱۵
نظرات: ۹۹
|
|
ولی با خفت و خواری تکراری
که می جنگی و مغلوبی
چه باید کرد ؟
نمی داند تو می دانی؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۵۶۵۷ در تاریخ شنبه ۴ آذر ۱۴۰۲ ۰۰:۴۱
نظرات: ۵۷
|
|
رفتنت را نظاره می کنم
بی آن که بدانم بازگشتی
دارد
در فردایی
که نمی دانم
هستم؟
هستی؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۵۳۳۵ در تاریخ شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲ ۲۰:۴۳
نظرات: ۴۳
|
|
اشکها در گوشه ی چشمِ زنی
زن که نه، زنبیلی از دردِ تنی
می شود آب از تب فرزند خود
از نبود پولِ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۵۰۸۹ در تاریخ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲ ۲۳:۰۲
نظرات: ۳۳
مجموع ۱۴۸ پست فعال در ۳۰ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر آذر مهتدی
|
|
من به پیری هم جوانی می کنم عشق ها با زندگانی می کنم دم غنیمت دانم، ای پیری برو، تا نفس دارم جوانی می کنم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خاطره ی یک خانم از بالا رف
|
|
جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹ ۲۱:۰۸
نظرات: ۲
|
|
پدر تکه ای آتش در قلبش پنهان کرده که در تاریکی ها نور باشد و در سردی ها گرما. مادر تمام تنش قلب است . قلبی که همیشه به نام تک تک فرزندانش سند زده. سندی ششدانگ. پدر نیروی جوانیش را در گ
|
|
پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۵۴
نظرات: ۶
|
|
با دسته گل کوچکی که خریده بودم. پاکت کادو را تزیین کردم . ساعتی طول کشید تا به مقصد رسیدم. زنگ در را زدم . صدای آهنگ شادی به گوش می رسید. در باز شد. حیاط بزرگ که هنوز از شستشو خیس بود. با
|
|
يکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
نظرات: ۰
|
|
روزها و شبهای کرونایی 25آبان99 شب گذشته باتمام تلاش خوابم نبرد. افکارم حول هر موضوعی چرخ می خورد. چشمانم بسته بود اما اصلا خوابم نبرد. نزدیک صبح متوجه شدم که خوابم برده . اما صدای اذان از گ
|
|
دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۰۳
نظرات: ۰
|
|
تصور کن بتوانی از مرز هم عبور کنی اما چطور از مرز های پر از سیم خاردار که حصار در مغزت کشیده اند می گذری از سمساری فکرت کدام خنزر پنزرهایت را دور می ریزی که بتوانی آن سوی مرز سالم زندگی کنی . اول راه
|
|
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۲
نظرات: ۰
مجموع ۵۸ پست فعال در ۱۲ صفحه |