صفحه رسمی شاعر آذر مهتدی
|
آذر مهتدی
|
تاریخ تولد: | جمعه ۱ دی ۱۳۴۰ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران کلاسیک |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ | شغل: | دبیر هنر |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | شعر و ترانه نقاشی و هنرهای صنایع دستی و سنتی داستان و نمایش و فیلمنامه و... |
امتیاز : | ۸۴۲۰ |
تا کنون 342 کاربر 2622 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: عاشق یادگیری ام از هر فردی که هنری را دارد حتی اگر شاگردم باشد. از نقاشی و طراحی لذت می برم دو تا کتابم در زمینه کودک چاپ شده جلد اول رمان پیمانه رنج را تمام کردم و در حال نوشتن داستانهای فولکوریک هستم . اگر کاری را بلد باشم با دل و جان آموزش می دهم. اگر کسی محترمانه اشتباهاتم را تذکر دهد با دل و جان پذیرام. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
این کینه های کهنه را بار قفس کن ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۳۱۵۵ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۳۹
ثبت شده با شماره ۱۳۲۸۸۸ در تاریخ شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳ ۰۰:۱۸
نظرات: ۱۸
|
|
ایستگاه آخراست این انتظار.... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۵۶۲ در تاریخ پنجشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۳ ۱۵:۰۹
نظرات: ۳۰
|
|
آبی دریای چشمانت .... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۴۵۸ در تاریخ شنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۳ ۱۲:۲۳
نظرات: ۴۳
|
|
بی خیال درد و اندوه من اند
از چه می خندند به این اندوهناک
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۲۵۸ در تاریخ دوشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۳ ۰۷:۵۸
نظرات: ۳۰
مجموع ۱۵۴ پست فعال در ۳۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر آذر مهتدی
|
|
تصور کن بتوانی از مرز هم عبور کنی اما چطور از مرز های پر از سیم خاردار که حصار در مغزت کشیده اند می گذری از سمساری فکرت کدام خنزر پنزرهایت را دور می ریزی که بتوانی آن سوی مرز سالم زندگی کنی . اول راه
|
|
سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۲
نظرات: ۰
|
|
کوچه بارانی بود. هوا تاریک و سرد بود. مردی با چتری سیاه سلانه سلانه عبور می کرد زیر نور چراغ برق قطرات باران بر روی چتر و لباس مرد برق می زد. موجی از نور روی آسفالت کوچه تلالو داشت. چهار چرخی که روی آ
|
|
شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳
نظرات: ۰
|
|
تنهایی با گوشی حرف می زنم در گوشی گاهی در بیهوشی . نفس می کشم هنوز راه می روم تنهایی تنهایی دل می دهم به عکس های روی دیوار، که نمیدانم نگاهشان بر
|
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۲۹
نظرات: ۵
|
|
بخاری را روشن کردم. پت پتی کرد و خفه شد دود فضا را پر کرد. به سرفه افتادم. دوباره تلاش کردم چوب کبریت گوگردش با چند جرقه تمام شد. هوا سوز داشت. پتو ا
|
|
شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۰۷
نظرات: ۰
مجموع ۵۹ پست فعال در ۱۲ صفحه |