قرآن تجدد
آنسوی مرزهای افکار،
پندارها ناله میکنند،
قبل از آنکه به واقعیّت بپیوندم
من به حقیقت نزدیکتر میشوم.
چنان سکوتی در گوشم خفته است
که صدای آههای درویشان دورهگرد را
در نیمههای شب از پشت حصارهای اَرگ میشنوم.
افسوس...!
افسوس...
که شتاب آینه به عمق آدینه
مرا به فروید زمان معرفی کرد.
او با زنجیر دَرک و تَرک جنسیّت،
چنان آزادیای به صبای گیسوانم داد
که خورشید را از لابهلای
انگشتانم می بینم .
دیگر نه به امامزادهای متوسل میشوم
و نه به اذکار دنیوی سرگرم خواهم شد.
بیا تا ناقوسِ ناموسنامهی شهوترانان را
در نیمهشبهای عفاف و زفاف
به صدا درآوریم
و همه را در لذایذ جنسیتیِ حلال غرق کنیم.
نگذاریم ریشههای کهن راسپوتین
در مکتب رویش پرورش یابند.
نگذاریم در حرمسراها
نامحرمان
و مخنّثنماها داخل شوند.
نگذاریم جوانان،
تعقل را در خودِ خویشتن،
با لحظهی پشیز ارگاسم معامله کنند.
شفای امراض معراجمان
تنها با اشک حلقه خانقاه التیام مییابند.
زمانیکه یوحنا را با تورات در آمیختم
نتیجهی تزویج آنها قرآنِ تجدّد شد،
پاک و طیب و طاهر و معصوم.
وقتی در میان پیراهنهای ژنده و خونین،
ذرّهای از رایحهی یوسف را نچشیدم
به رنگ شقایقهای سوخته درآمدم
و یعقوبوار دست بنیامینام را گرفته،
سر به بیابان نابینایان گذاشتم،
تنها تکیهگاهم عصایی بود که از شجرهی طیبهی
انگورهای عسگری چیده بودم.
عصایم معجزهی عیسی را تقلید میکرد
و راه برکت نیل را
به لبهای تفدیدهمان نشان میداد.
ظهور و حضور فراعنه
در اسطورهسازی عزیز مصر و یوسفِ یعقوب
بسیار کارساز بود.
همچنانکه حضور و ظهور شیطان
نقش پر-رنگی در پرورش
نفس مطمئنه دارد.
باقر رمزی باصر
بسیار زیبا و جالب بود