سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 14 فروردين 1404
    5 شوال 1446
      Thursday 3 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        انسان راستگو برجسته ترین اثر خداوند است.الكساندر پوپ

        پنجشنبه ۱۴ فروردين

        خط سوم

        شعری از

        علیرضا عالمی

        از دفتر خط سوّم نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۰:۰۶ شماره ثبت ۹۸۹۱۵
          بازدید : ۱۱۶   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من کیستم کی ام با زخم ها دیرین
        من نه شادم نه حتی غمگین
        سرگردانم بین بودن و نبودن 
        کوچه هایم پُر بن بستو حس نبودن
        من نه امیدیست در وجودم نه میدانم اهله کجا هستم
        من از یه شهر غریبم حتی با خودم غریب هستم
        آسمانم ابری و بارانی روزگارم دلخسته
        اما هنوز سبزکی ته نگاهم نشسته
        من همان پرستو که آرزوی پرواز بود در وجودم 
        اما افسوس بالم شکسته نیست دیگر رویای در وجودم
         من خسته از وجودم از سوز و درد خون باریدم
        ببین در جوانی پیر گشتم من در این شهر مهری ندیدم
        من کیسم  چه کسی هستم حاضر از عالم هستی
        پس چرا با این دنیا غریبم من نه از عالم پستی
        من نه از حورم و نه غیبم من اسیر این دنیای مستی
        سرابی پیش رویم اما در کویر نیستم
        من نه خوابم نه بیدار کجا این قصه هستم
        من با این مردم غریبم واژه زندگی برایم در تاریکی
        من قربانی این روزگار بد یوم که در وجودش نیست هیچ درکی
        من نه پلیدم نه پاکم عیب ها نقش بستن به وجودم
        من با زخم زبان ها چه گویم که زخم ها زده بر وجودم
        به راستی من کی ام چه کسی باید میبودم
         من نشسته ام سرگردان مانده ام چه کنم من چه بودم
        من پرنده ای با بال های شکسته روی رویاهایش نشسته
        عاشقم اما عشقی ندیدم این روزها عشق را یابی در کوچه های بسته
        من نه بهارم نه زمستان من نه پیرم نه جوانم
        با درد های غریب در سینه ام،باز بخوانم
        من کیستم خشم پنهانه کپر
        رها از خویشم دلخوش به چَپَر
        یا صدای بی صدایی مزرعه خشکیده
        من کیستم در این برهوت تفدیده
        کیستم که سوختم، سوختم تا عمق خیابان
        شب هایم بارانی بی ستاره اما نه آبادم نه ویران
        خواب دیدم در شبی بخواب رفتم
        خواب دیدم که بیهوده مستم
        مستمو در این مستی پیر شدم
        مستمو در این گمراهی دود شدم
        زندگی برایم شبیه رویای که داشتم نبود
        من کیستم که بید شدمو لرزیدم ولی سرمایی نبود
        آری کیستم کی ام که سوختم در سراب خویش
        نه کویرم نه جنگل سراب حقیقت چشمان خویش
        من دود شدم در رویا، خشمی عمیقی در چشم هایم
        دهان گاندوان روبه رویم مرثیه خوانم برای زندگیو روزهایم
        آری این منم که که اینگونه تلخ میخوشکم و میمیرم
        خورشید سوزان برسرم نفس های آخرم
        شاید ابرکی رد شود از روی سرم
        شاید آسمان بخواند برای من که بیقرارم
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۷:۳۰
        درود بزرگوار
        دلنوشته غمگین و زیباست خندانک
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۱۲
        درود فراوان بر جناب عالمی بزرگوار
        بسیار
        زیبا
        بود خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        مهدی سمیاری

        یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم ووو از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم ووو یک روز می آیی و من نه عقل دارم نه جنون ووو نه شک به چیزی نه یقین مست و خمارت نیستم ووو شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی ووو تو بی قراری میکنی من بی قرارت نیستم ووو پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد ووو گل می دهی نو میشوی من در بهارت نیستم ووو زنگارها را شسته ام دور از کدورتهای دور ووو آیینه ای رو به تو ام اما کنارت نیستم ووو دور دلم دیوار نیست انکار من دشوار نیست ووو اصلا منی در کار نیست امنم حصارت نیستم
        شاهزاده خانوم

        دلت گرفته از این دنیا ااا دلت گرفته برای خودت گاهی
        مهدی سمیاری

        معشوقه ی ما بود دل آرام جهان شد
        شاهزاده خانوم

        توی زنجیر هم نمی خواهم ااا پیش ِ آدم فروش گریه کنیم ااا بغلم کن شقایق غمگین ااا تا که با داریوش گریه کنیم
        یدالله عوضپور آصف

        انقلاب دوچشم تو در راه ست هرکه باشد مخالفش فانی ست اضطراب آورست این جنبش موجهایش بلند و طوفانی ست

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5