سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
تمایل داشتم در قالب یک نوشتار جداگانه نکاتی در خصوص جایگاه وزن در شعر و فضاهای شعری پیش روی شاعر صحبت کنم اما ترجیح دادم به همین پیام بسنده کنم امیدوارم برای دوستان عزیز شاعر مفید واقع شود.
شعر فارغ از انواع سبک ها و قالب ها می بایست از گفتارهای معمولی و روزانه فاصله بگیرد و تفاوت آن با زبان گفتار مشهود باشد. هر چه زبان شعر از زبان روزمره فاصله بیشتری می گیرد
اولا دریافت معنا را با دشواری مواجه می کند
در ثانی مخاطب را به صرافت می اندازد تا در کشف معنای موردنظر شاعر برآید
با کاربرد نمادین، استعاره، مجاز، کنایه، تشبیه، تلمیح و غیره، از زبان معمول و رایج به زبان شاعران کوچ می کنیم. بدون شک هر چه تصاویر زیباتر و بدیع تر باشد لذت این کوچ دوچندان می شود.
اما موسیقی شعر با خیمه زدن بر پشت معنا و بازی کردن با حواس مخاطب، درک معنا را به تعویق می اندازد. شبیه به حالتی است که بر پرده نمایش فیلمی را اکران کرده باشند و پشت پرده حرکات مشکوک و غیر مشکوکی نمایان باشد. ناخودآگاه حواس ما سمت سایه ها پرت می شود و از اصل ماجرا دور می ماند.
آیا دقت کرده اید حواشی همیشه مهمتر از آنچه که هستند جلوه می کنند
دقیقا قبل از آنکه شما بخواهید تصمیم بگیرید، یازده ثانیه قبل مغز شما تصمیم گرفته است. ضمیرناخودآگاه بسیار قدرتمندتر از آنچه شما تصورش را دارید عمل می کند. این کودک بازیگوش، بازی کردن را دوست دارد و چه بازی بهتر از موسیقی؟
با اولین نت ها شروع می کند به رقصیدن پیش از آنکه شما به چپ یا راست خم شوید او خیلی سریعتر از شما عمل می کند
اما اجرای نت ها(د ر می فا سل لا سی) یا در شعر اوزان عروض تنها راه به بازی گرفتن این کودک نیست. شما می توانید همچنین از موسیقایی درونی (جناس، واج آرایی، تکرار و...) و نیز موسیقایی کناری (ردیف و پساوند) و یا هر شیوه ی دیگری که به غنای موسیقایی شعرتان کمک می کند، بهره بگیرید.
حتی همین سطربندی ها، فاصله گذاری ها و استفاده از نشانه های خط فارسی، سکون، ایستایی و حرکت که وابسته به اجرا است، استفاده از رنگ ها و نقش ها، بریده نویسی واژگان، استفاده از عکس نوشته ها و غیره نیز استفاده کنید.
بدون شک هر کدام از این روش ها قابل استفاده است و هیچ اشکالی هم ندارد اما نزدیک ترین روش به شعر استفاده از خود زبان است. هر هنری وسیله ای دارد. ابزار نقاشی نقش ها است و آبرنگ ها، ابزار موسیقی نت ها است، ابزار فیلم سکانس ها، و ابزار شعر زبان است.
اتفاقی که در زبان رخ می دهد تا آن را از سطح گفتار عادی فراتر ببرد و لایه های عمیقی از معنا را در ذهن مخاطب نقش ببندد می تواند هنر متعالی شعر قلمداد شود. این تعالی اگر چه می تواند از صور خیال، وزن، قافیه و غیره استفاده ممکن را داشته باشد اما بدون اتفاقی که در زبان رخ دهد کمتر و سخت تر می توان به آن تعالی شعر دست یافت.
زردها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازاکو اما
وازانا پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.
وازانا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن نا هموار
چند تن نا هشیار.
در این شعر که از نیما با هم خواندیم از وزن عروض، نماد، تصاویر و موسیقی درونی واژگان بهره گرفته است اما نقش زبان بیش از همه مشهود است به گونه ای که ما هیچ وقت در زبان معمول و گفتارهای روزمره نمی گوییم
زردها بی خود قرمز نشده اند
حتی توصیف افراد به ناهموار نشان از توجه شاعر به ارتقای زبان دارد.
اما اکنون برویم سراغ فضاهای پیش رو
بدون شک یک شاعر باید دارای رسالت شعری باشد یعنی حرفی برای گفتن داشته باشد. شما پیش از آنکه بدانید چگونه مقصودتان را بیان کنید، پیش از آن که یاد بگیرید سخن تان را در لفافه بیان کنید می بایست بدانید که چه می خواهید بگویید و رسالت شعری شما چیست
شما اگر از « تو» یی بگویی که بی نظیر است و بی نظیرترین است حتی اگر عاشق ترین عاشق باشید، سخن گفتن صرف از عشق و زیبایی های معشوق، سخن گفتن از عشق می تواند لبه ی پرتگاهی باشد که شما را یا به بالا و یا به پایین پرت کند و در روزگاری و در میان مردمی که حافظ، طلایه دار حافظه ی ایشان است، پرت شدن به بالا چقدر سخت و بعید به نظر می رسد. علی ای حال سخن گفتن صرف از عشق یکی از آن موضوعاتی است که می توانید روی آن مانور دهید اما شاید راهکار بهتر تلفیق عشق با یکی از موضوعات دیگر باشد. در میان مردمی که عشق با خونشان آمیخته شده و فطرت انسانی که با عشق آغشته شده از حضرت آدم تا خاتم، سیب سرخ حوا نشاء است. بدون شک پیوند عشق و عرفان که با سنایی شروع شد و با حافظ و سعدی به اوج رسید مرهون همین نعمت بزرگ بوده است. همچنین پیوند مسائل اجتماعی با عشق، پیوند فلسفه با عشق، پیوند فقه با عشق و یا هر موضوع دیگری با عشق می تواند اشعارتان را دگرگون کند. اما اگر شما می خواهید با سخن گفتن صرف از عشق راه هزار شبه را یک شبه طی کنید بسیار سخت به نظر می رسد.
دو. موضوعات اجتماعی، سیاسی، اخبار و اتفاقات روز
توجه به مسائل روز سیاسی اجتماعی و حتی حوادث چه طبیعی و چه غیر طبیعی یک ضرورت است افزون احتمال موفقیت شما را افزایش می دهد. مسائل روز همیشه مورد توجه مخاطب است و موضوع قرار دادن آن ها در شعر می تواند رسالت شاعر تلقی شود. موضوعاتی شامل حادثه پلاسکو، سقوط هواپیما، برجام و پسا برجام، کرونا، آزادی و آزادی بیان، تبعیض و تبعیض جنسیتی، انتخابات، فقر، اعتیاد، فساد و فساد مالی، سیستم حکومتی و غیره هر کدام در زمان خودشان می تواند در زبان شعر پرداخته و بیان شود
سه. تاریخ، فلسفه، نظریه دانشمندان
تبیین و تفسیر تاریخ و بیرون کشیدن موضوعات بدیع و آموزنده از دل تاریخ مطبوع و دلپذیر است بخصوص برای علاقه مندانش.
افزون که تاریخ به اندازه کافی غنی است و بسیاری از دردهای انسان امروز و دیروز مشترک است.
فلسفه نیز با توجه قراردادن موضوعات همیشه بدیع و به خاطر این که با فکر و اندیشه سر و کار دارد و به خودی خود ابهام شاعرانه دارد همیشه مورد توجه شاعران بوده و همیشه می تواند مخاطبان خود را جذب کند. اشعار فلسفی خیام بعنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ همیشه مورد توجه ایران و جهان بوده و خود حاکی از صدق این گفته است که اگر عشق و سخن گفتن از عشق تکراری نمی شود فلسفه نیز تکراری نمی شود منتها باید اذعان داشت مخاطبان شعر فلسفی تقلیل می یابند اگر چه پیوند شعر و فلسفه، پیوندی محکم و ریشه دار است.
همچنین تلفیق سایر موضوعات با هم، بعنوان مثال تلفیق طبیعت با موضوعات اجتماعی که نیما مصداق بزرگ آن است می تواند راهگشا باشد. قابل ذکر است سخن گفتن صرف از طبیعت هنوز هم جواب می دهد اگر چه با وجود سبک شعر خراسانی کار دشوار به نظر برسد.
در پایان تشکر می کنم از حسن توجه تان
نگاهتان سر سبز