درود بر شما جناب هداوند
پیش از اینکه این محفل را پیدا کنم، گاهی به خودم میگفتم خوبان روزگار کجا اند و چه راهی برای بهرهمندی از ایشان است!
و از زمانیکه خیلی تصادفی به این وبسایت آمدم، پاسخ را یافتم.
از میانِ بزرگمهرانی که همهی اعضای این محفل را شامل میشود(به جز خودم) شما پیش و بیش از دیگران به نوشتارِ بنده نظر لطف داشتید و درِ آموزش و بهرهمند سازی را بهرویم گشودید. جز خوبی هم از شما نیاموختم، به همین خاطر راحتی و لذت واقعیام در این است که با لفظ استاد با شما گپ بزنم.
امّا دیدهام که ناراحت میشوید همانطور که انگار بخاطر این موضوع از خود من نیز دلخور شدید.
به هر روی، بنده همواره از جایگاه فخرآمیز شاگردیاَم نزدِ مهربانان، بویژه شما دفاع میکنم، چه بپسندید و چه خیر.
بینهایت سپاسگزارم که نوشتارم را مهمان دیده و گفتارم را مهمان ضمیر لطیفتان نمودید.
راستش همزمان با این نوشته، یک چهارپاره نیز نوشتم که از نیمایی طولانیتر هم شده است، و نخستین چهارپارهام نیز است.
تلاشم این بود که چهارپاره و نیمایی را در یک پیوندِ هموار به دنبال هم بیاورم، امّا فرصت و ذهنم یاری نکردند.
من هم باور دارم نیماییِ کاملی نیست، قرص نیست، به اندازهی کافی از نظم بودن دور نشده است، امّا حتماً به این درجه میرسانمش و با چهارپاره جفت و جورش میکنم.
دوستدارتانم
زیبا و خوش آهنگ بود