من زنم ، اما درونم ذرّه ای احساس نیست
پشتِ گوشم گوشواره از دو تا گیلاس نیست
گوشه ای کِز کرده در من دختری، عُصیانگری
گم شده در پشتِ دیوارِ بلندِ روسـری
باد با موهای بازش در هوا بازی نکرد
چینِ دامن ساتنش در کوچه طنازی نکرد
تَق تَقی کفشی به پایش، قوسِ دلبر گونه ای
بر سرش تاجی طلا ، یا لااقل بابونه ای
دمِّ اسبی یا دو گوشی گیسوانش را نبست
گیره خرگوشیِ قرمز رنگِ زیبایش شکست
دختری سرکش درونم مُرده آیا دیده ای ؟!
رنجِ زن را کنجِ مَطبخ ها کمی فهمیده ای ؟!
لِه شدن هایی پس از تکرار آهسته بِخند
لِه شدن بعد از تذکُّر های نیشت را ببند
دردِ موهایی که بیرون مانده از شالت کمی
شرم کن دیگر زن از سنت ، وَ از سالت کمی
جنسِ دوم بودنم زن بودنم از دید تو
یا ضعیفه گفتنت تحقیر من ، تهدید تو
دردِ پستی ها ، بلندهای پیدا بر تنم
لِه شدن ها با نگاهی خیره بر پیراهنم
هتکِ حرمت های لفظی در خیابانی شلوغ
قوز کردن های دختر گونه ای ، شرم از بلوغ
کفش هایی کهنه و مردانه هر شب پشتِ در
خانه ای بی مرد و چشمی باز هر شب تا سحر
دختری سرزنده در من گوشه گیری می کند
در جوانی در من او احساس پیری می کند
گاه گاهی نعره هایی میزند از عمقِ جان
میرسد آیا به دادش هیچ کس در این جهان ؟!
نعره بر می آورد در کشورم غیرت کجاست
من زنم !!من دخترم!! ای مرد پس حرمت کجاست ؟!
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود