غارتم کن ! خیال کن یک شب
توی صحرا به کاروان زده ای
نه به یک کاروان در این وادی
تو به یک سرزمین زیان زده ای
خیره ماندی بسوی بیت المال
چون عقیل از قبیلهء هاشم
گر چه دیگر حضور حیدر نیست
تا کند آتشش ترا نادم
نکند فکر کرده ای لابد
کار آفاق بی حساب شده ؟
یا که شق القمر نمودی تو
یا خدا غرقِ چرت و خواب شده ؟**
نکند فکر کرده ای که خدا
می خورد گولِ ریش و تسبیح ات ؟
سوی ظلمت کشیده شیطانت
بلعِ زقّوم زنگ تفریح ات !
فتح مکه نکرده ای مؤمن
که از این غزوه سهم می خواهی
سفره باز و تفضّل ای ارباب !
میل تان چیست ؟ مرغ یا ماهی؟!
نام این سرزمین که خیبر نیست
شرم کن ! مردمش مسلمانند
گر چه تو از تبار حیوانی
ولی این قوم خسته ، انسانند
منتظر باش تا که گرگ اجل
پوست از جانِ تو بپردازد
آتش از روح تو زبانه کشد
جان ز بنیان تو بپردازد
یا که روزی به دست این مردم
دفترِ عمر تو ورق بخورد
دم به دم آرزوی مرگ کنی
اجل از نای تو نفس ببُرد
غارتم کرده ای حرامت باد
نفسم را گرفته ای به نفاق
«قافله یار» و « دزد همراه»ی...
ذکر تمثیل توست بی اغراق
** اشاره به این بخش از آیت الکرسی ( آیات 255 تا 257 سوره بقره )، آنجا که تأکید میفرماید لا تأخذوه سنة و لا نوم .
13 اردیبهشت 1400 - البرز - فردیس
افراغ اندیشه را پاس بداریم
بداهه ای کوتاه :
"مار پیچی طولانی است
زبان چسبناک
مار خوابیده
روی گنج های
آشکار و نهان
سرزمین من